در اين روزدر سال دهم هجرت در حجه الوداع پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به عايشه سرى را بيان فرمود و به او تذكر داد كه اگر اين سر را به كساى بازگو كنى ، لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردم بر تو باد.
عايشه بلافاصله آن سر را به حفصه گفت . و هر كدام
ان سر را به پدارنشان بازگو كردند. و ابوبكر هم عمر را در جريان قرار داد. كار به جايى رسيد كه آن چهار زن و مرد تصميم گرفتند پيامبر (صلى الله عليه و آله )را مسموم كنند. (1)
جبرئيل پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را باخبر كرد و آن حضرت آنها را از توطئه و افشاء سر خبر داد. سپس حفصه را طلاق دادند، ولى بعدا به اصرار بعضى رجوع فرمودند و آيات سوره تحريم نازل شد
اين دو زن چه كرده بودند كه خداوند در سوره تحريم (آيه 10) آنها را به زن نوح و لوط (عليهم السلام ) تشبيه نموده است ؟!
در آخر آيه4 اين سوره آمده است : اگر شما دو زن ياور هم شويد براى قتل آن حضرت ، خداوند و جبرئيل و صالح المؤ منين يعنى امير المؤ منين (عليه السلام ) و ملائكه ياور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هستند (2)
((تظاهرا))در آيه شريفه خطاب به عايشه و حفصه است ، و معنايش اين است كه آنان تعاون بر اذيت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نموده سر آن حضرت را فاش كردند و زنان آن حضرت را اذيت نمودندعمر مى گويد: مراد از اين دو زن كه در اذيت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هم پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هم پيمان بودند عايشه و حفصه است (3)
1- ارشاد القلوب ج2 ص330، بحارالانوار ج28 ص97 و...
2- الغدير ج1 ص394، غاية المرام ج4 ص83 و...
3- بحارالانوار ج22 ص232، صحيح بخاري ج6 ص69، صحيح مسلم ج4 ص189، مسند احمد ج1 ص48، مسند ابن راهويه ج4 ص21، كنزالعمال ج2 ص533، و...
در اين روزيا شب آن در سال هفتم هجرت ، فدك به حضرت زهرا (عليها السلام ) بخشيده شد،و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بر اين بخشش شاهد گرفتند. قول ديگر در اين باره 15 رجب است
فتح فدك
پس از فتح
خيبر در سال هفتم هجرت ، حدود چهار سال قبل از شهادت پيامبر (صلى الله عليهو آله ) جبرئيل نازل شد، و دستور فتح فدك توسط پيامبر و امير المؤ منين
(عليهم السلام ) را آورد. آن دو بزرگوار در تاريكى شب با اسلحه لازم به
سرزمين فدك آمدند، و حسب دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله )، امير المؤ
منين (عليه السلام ) بر كتف پيامبر (صلى الله عليه و آله ) قرار گرفت و آن
حضرت بر خاست و امير المؤ منين (عليه السلام ) را با خود بلند كرد. به
معجزه الهى مولى الموحدين (عليه السلام ) در حالى كه شمشير رسول الله (صلى
الله عليه و آله ) همراهش بود، از ديوار قلعه فدك بالا رفت و بالاى ديوار
صداى مباركش را به اذان بلند كرد.
يهوديان قلعه فدك گمان كردند كه مسلمين حمله كرده اند و روى ديوارها هستند.خواستند از در قلعه فرار كنند، ولى بيرون قلعه مقابل در آن پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) را در برابر خود ديدند و از طرفى امير المؤ منين (عليه
السلام ) پايين آمد و با آنان درگير شد و 18 نفر از بزرگان آنان را كشتند، وبقه تسليم شدند.
زنان و فرزندان آنان را اسير كردند و غنايم را همراه خود آوردند. امر بر
اين قرار گرفت كه هر كس از اهل فدك مسلمان شود، خمس اموال او را بگيرند و
هر كس بر دين خود باقى ماند همه اموالش را بگيرند. اين گونه بود كه بدون
لشكر كشى و كوچكترين دخالت مسلمين قلعه فدك فتح شد. و طبق آيه مباركه سوره
حشرسرزمينهايى كه بدون لشكر كشى مسلمين فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان
به عنوان تسليم نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بيايند، اين مناطق و
غنايم و اسراى آن ملك خاص حضرت است و مانند اموال شخصى خود مى تواند هر
تصميمى درباره آنها بخواهد بگيرد، و مسلمين هيچ حقى در آنها ندارند.
درشب چهاردهم ذي الحجه كه قرص ماه كامل بود، تعدادي از مشركان مكه و يا به روايتي چهارده تن از اصحاب عقبه افرادي از اهالي يثرب در عقبه مني در مكه معظمه با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله پيمان بسته و به طوري پنهاني با او بيعت كرده بودند. از آن حضرت، درخواست معجزه كردند و به وي گفتند: هر پيامبري داراي معجزه است، معجزه شما در اين شب چه ميتواند باشد؟
پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود: شما از من چه معجزهاي ميخواهيد؟ آنان گفتند:اگر خدا با تو است و تو در نزد او قدر و منزلتي داري، از او بخواه كه قرص قمر ماه را دو قطعه كند و آن دو را از هم جدا نمايد.
پيامبرصلي الله عليه و آله درباره پيشنهاد آنان ميانديشيد كه جبرئيل امين بر اونازل شد و عرض كرد: اي محمد! خداي سبحان به تو سلام ميرساند و ميفرمايد:هر چيزي در اين عالم را به فرمان تو درآوردم، هر چه از من بخواهي اجابت كنم. آن گاه، آن حضرت سرش را به سوي آسمان بلند كرد و به ماه دستور داد كه به دو نيم شود. در همان حال، ماه به دو نيمه شد و معجزه الهي به وقوع پيوست.
پيامبرصلي الله عليه و آله و پيروان او به سجده رفته و خداي قادر و سبحان را شكرنمودند. آن گاه، به آن حضرت گفتند: آيا امكان دارد كه دو نيمه ماه به هم بپيوندد و همانند سابق شود؟ پيامبر صلي الله عليه و آله اشارهاي به ماه كرد و دستور داد كه به هم بپيوندند. مشركان مكه و يا اصحاب عقبه بار ديگر از آن حضرت درخواست كردند كه وي معجزه كرده و بالاي ماه را بشكافد.
آنحضرت براي اتمام حجت بر آنان، بار ديگر اشاره به ماه كرد و فرمان داد كه در بالايش شكافي پديد آيد. در همان لحظه انشقاقي پديد آمد و بالاي ماه شكافته شد و معجزه "شقالقمر" به وقوع پيوست. پيامبر صلي الله عليه و آله وپيروانش سجده شكر كرده و خداي سبحان را كه چنين معجزهاي به پيامبرش عنايتكرد، سپاس گفتند. آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله به ماه اشاره كرد كه به حال سابقش برگردد.
مشركانو كافران كه با چشم خود شاهد اين معجزه الهي بودند، به عهدشان وفا نكرده وبراي ايمان آوردن به پيامبر صلي الله عليه و آله بهانه آوردند و گفتند: مامنتظر بازگشت مسافرانمان از شام و يمن ميمانيم، اگر آنان نيز اين معجزه را ديده باشند به تو ايمان ميآوريم و در غير اين صورت معلوم ميشود كه بر ما سحر و جادو كردي و دشمني ما نسبت به تو افزون ميگردد.
بههر روي، مشركان با اين بهانه از زير بار عهد و پيمانشان شانه خالي كرده و به آن حضرت ايمان نياوردند و گفتند كه كار محمد صلي الله عليه و آله، سحر وجادو بود. با اين كه برخي از علماي اسلامي در اصل معجزه شقالقمر تشكيك كردهاند ولي اكثر قريب به اتفاق علما، مفسران و مورخان اسلامي آن را تأييدكرده و شأن نزول سوره قمر (54) قرآن مجيد را در همين رابطه ميدانند.[۱]
اين جريان به طورى كه در بعضى از روايات آمده در اوائل شب چهاردهم ذى الحجة سال ششم بعثت يعنى پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده. [۲]
2- ترجمه الميزان، ج19، ص104
در اين روزحضرت امام حسين عليه السلام به منزل اول: ابطح رسيدند و يزيد بن ثبيط بصريو چند نفر از فرزندانش به همراه جمعي از شيعيان به آن حضرت ملحق شدند.
سپس حركت نموده و به منزل دوم يعني تنعيم و بعد از آن به منزل سوم يعني صفاح نزول اجلال فرمودند.(1)
1- الامام الحسين و اصحابه ج1 ص154-155
در اين روزدر سال 60 هـ يك روز قبل از خروج مولانا ابو عبدالله الحسين عليه السلام از مكه به كربلا حضرت قمر بني هاشم بر فراز خانه خدا رفت و خطبه اي قرّاءايراد فرمود. شروع خطبه چنين بود:
حمد مخصوص پروردگاري است كه اين خانه را به قدوم پدرم اميرالمومنين ضرافت بخشيد.
سپس در عظمت و بزرگي و علو مقام حضرت سيدالشهداء و پيروي از آن حضرت و اينكه اگر اجازه دهند همين جا مانند باز شكاري عصباني در بين گنجشكان قرار مي گرفتم وتكليف را روشن مي كردم...
در ادامه فرمودند: چه كساني را از مرگ مي ترسانيد؟ كساني كه در كودكي مرگ بازيچه آنان بوده چه رسد به بزرگي...!
آنگاه فرمود: قريش خواستند رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را به قتل برسانند ولي ممكن نبود چون اميرالمومنين بود چطور مي خواهيد اباعبدالله الحسين عليهالسلام را بكشيد مادامي كه من زنده هستم؟ بياييد مرا بكشيد تا مرداتان حاصل شود..
در پايان فرمود: لعنت خدا بر شما و بر اجداد شما. (1)
1- خطيب كعبه به نقل از مناقب السادة الكرام عين العارفين هندي.
پساز آن كه سوره انسان نهمين سوره قرآن كريم بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل گرديد، آن حضرت ابوبكر بن ابيقحافه را به حضور طلبيد و به وي دستور داد كه آيات اول تا نهم اين سوره را براي مشركان، حاجيان و زائران مكه معظمه قرائت كند و پيمان آن حضرت با مشركان را در جمع حاجيان بخواند.
در اين روز در سال 200 هجرى حضرت رضا (عليه السلام ) از مدينه به سوى مرو حركت كردند.
مامون رجاءبن ابي ضحّاك را براي آوردن حضرت مامور كرد و به او دستور داد كه حضرت را از راه اهواز بياورد و از طريق كوفه و قم عبور ندهد.
هنگامي كه خواستند حضرت را به طرف خراسان حركت دهند امام داخل مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شد تا با ان حضرت وداع كند و اين كار را چند مرتبه انجام داد و هر بار كنار قبر شريف مي رفتند و بر مي گشتند و صداي مبارك به گريه و ناله بلند بود.
حضرت رضا عليه السلام مي فرمايند: هنگامي كه خواستم از مدينه خارج شوم خانواده ام راجمع كردم و آنها را امر كردم كه بر من گريه كنند به گونه اي كه صداي آنان را بشنوم بعد 12000 دينار بين انان تقسيم كردم و گفتم : همانان من به نزد زن و فرزندم باز نخواهم گشت.(1)
1- عيون اخبار الرضا ج1 ص235
پيامبراكرم صلي الله عليه و آله از آغاز ذي القعده سال دهم قمري به تمام مناطق مسلماننشين و طوائف و قبائل مسلمان عربستان خبر داد كه وي در اين ماه به مكه معظمه خواهد رفت و مراسم عمره و حج را به جاي خواهد آورد و هر كسي مايلاست، وي را همراهي كند زاد و توشه خويش برگيرد و به سوي مكه معظمه حركت نمايد.
امامعلي بن ابيطالب عليهالسلام كه در اين ايام از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در سرزمين "يمن" بسر ميبرد و علاوه بر دعوت و تبليغ اسلامي، بادشمنان اسلام در آن ديار مبارزه مي كرد، پيكي به وي از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد كه او نيز به سوي مكه معظمه حركت نمايد. امام علي بن ابيطالب عليهالسلام به محض دريافت نامه پيامبر صلي الله عليه و آله به همراه ياران خويش عازم مكه شد.
پيامبرخدا صلي الله عليه و آله پس از فراهم آوري تداركات سفر و امكانات لازم، بههمراه دختر گرامياش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و تمامي همسران خود،در 25 ذي القعده و به قولي در 26 اين ماه، از مدينه خارج شد. در اين سفر روحاني و به ياد ماندني در حدود يكصد و چهار هزار و يا يكصد و بيست و چهار هزار نفر از مسلمانان شركت نمودند.
حضرتعلي عليهالسلام نيز كه به همراه ياران خويش به سوي مكه عازم شده بود، يكياز يارانش را جانشين خويش در سپاه تحت فرمانش گذاشت و زودتر از آنان، به سوي مكه حركت كرد. بدين جهت، چند روز زودتر از يارانش به پيامبر صلي الله عليه و آله ملحق شد.
حضرتعلي عليهالسلام در نزديكيهاي شهر مكه معظمه به پيامبر صلي الله عليه و آله و ساير مسلمانان رسيد و پيامبر صلي الله عليه و آله با ديدن وي بسيار خرسند و خوشحال شد.[۱]
اينسفر، چون آخرين سفر رسول خدا صلي الله عليه و آله به مكه معظمه جهت انجام مراسم حج بود، به "حجة الوداع" شهرت يافت. گفتني است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در بازگشت از همين سفر زيارتي، در مكاني به نام "غدير" حضرت امام علي عليهالسلام را به عنوان جانشين خويش معرفي كرد. اين واقعه در 18 ذي الحجه خواهد آمد.
1- نك: كشف اليقين علامه حلي، ص 238؛ تاريخ الطبري، ج 2، ص 401؛ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 452؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله جعفر سبحاني، ص 503؛ وقايع الأيام شيخ عباس قمي، ص 102
دربارهتاريخ شهادت ثامن الحجج؛ حضرت علي بن موسي الرضا عليهالسلام، امام هشتم شيعيان بدست مأمون عباسي در سرزمين طوس، گفتار مورخان و سيرهنگاران مختلف است.
شيخ مفيد در مسارالشيعه، آن را در روز 23 ذي القعده سال 203 ميداند.[۱] به همين جهت، براي زيارت آن حضرت در اين روز تأكيد فراواني به عمل آمده.[۲] برخي، روز 23 ماه رمضان را روز شهادت آن حضرت دانستند.[۳]
عدهايهم، شهادتش را در ماه صفر ذكر كردهاند وليكن برخي از آنان روز چهاردهم، برخي روز هفدهم و برخي ديگر آخرين روز صفر را تاريخ شهادتش ميدانند.[۴]معروف و مشهور ميان علما و مورخان شيعه آن است كه آن حضرت در آخرين روز ماه صفر سال 203 قمري در طوس به شهادت رسيد و اين، گفتار شيخ مفيد در ارشادنيز است.[۵]
1- مسارالشيعه (شيخ مفيد)، ص 16.
2- منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج 2، ص 312؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 97.
3- زندگاني چهارده معصوم عليهمالسلام (ترجمه اعلام الوري – امين الاسلام طبرسي)، ص 424.
4- منتهي الآمال، ج 2، ص 312.
5- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 591
منبع: پايگاه دانشنامه اسلامي
ابوالعباساحمد بن طولون در عصر معتز بالله عباسي سيزدهمين خليفه عباسيان به استانداري مصر منصوب گرديد. وي كه با پشتكار و همت خويش به اين مقام رسيده بود، تنها به حكومت مصر بسنده نكرد و به اطراف آن نيز طمع ورزيد و در صدد تصرف آنها برآمد. او پس از مدتي منطقه شام، انطاكيه و سرحدات روم شرقي را به سيطره خويش درآورد و همزمان بر بخشهايي از شمال افريقا و بخشهايي از جنوب غربي آسيا زمامداري ميكرد.
احمدبن طولون، فردي بيباك و دلير و در شمشيركشي و ريختن خون انسانها بيمبالات بود. گفته شد، تنها كساني كه به دستور وي اعدام و يا در زندانهاي وي كشته شدند، تعدادشان به هيجده هزار تن ميرسيد. ولي از آنهايي كه در جنگ او اعم از مخالفان و سپاهيانش جان باختند، آماري در دست نيست.
دربارهخصوصيات اخلاقي وي گفته شد كه دوستدار عالمان و داراي سفرهاي گسترده بود كه عام و خاص در آن حاضر شده و غذا ميخوردند و در هر ماه، هزار دينار صدقهميداد و مسجد بزرگي در مصر بنيان نهاد كه هم اكنون به نام "جامع احمد بن طولون" شهرت دارد. سرانجام در دهم ذي القعده سال 270 هجري قمري در مصر وفاتيافت.[۱] فرزندش عباس بن احمد طولون نيز دوازده روز پس از پدرش وفات يافت.[۲]
شايانذكر است كه احمد بن طولون در كشتن علويان مبارز نيز ترديدي به خود راه نميداد و يك بار احمد بن محمد بن عبدالله از نوادگان امام حسن مجتبي عليهالسلام[۳] و بار ديگر احمد بن عبدالله بن ابراهيم طباطبا از نوادگان ديگر آن حضرت را[۴] در مصر به شهادت رسانيد.
1- الكُني والألقاب شيخ عباس قمي، ج 1، ص 343؛ الذريعه شيخ آقا بزرگ تهراني، ج 12، ص 279.
2- محاضرة الأبرار محييالدين ابن عربي، ج 1، ص 110.
3- مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهاني، ص 440.
4- عمدة الطالب في أنساب آل ابيطالب ابن عنبه، ص 172.
بنابه روايات متعدد كعبه معظمه نخستين مكان پرستش خدا در آغاز سكونت انسان درزمين توسط حضرت آدم عليهالسلام بنا گرديد. ولي پس از 2242 سال از هبوط آدم عليهالسلام و در عصر حضرت نوح عليهالسلام كه طوفان سراسر جهان را فراگرفت و تمام نقاط زمين به زير آب فرو رفت، گرچه خانه خدا كعبه به زير آبنرفت و غرق نشد و بدين جهت به "بيت العتيق" ناميده شد، وليكن آسيبهاي فراواني به ساختمان آن وارد گرديد و پس از طوفان به صورت تل سرخي درآمد و مردم از آن مكان، حوائج ميخواستند و قرباني ميكردند.
اماهنگامي كه حضرت ابراهيم عليهالسلام، همسرش هاجر و كودك خردسالش اسماعيل عليهالسلام را به امر پروردگار متعال از سرزمين شام به مكه معظمه هجرت دادو در آن ساكن گردانيد، اين مكان به تدريج رونق يافت و حضرت ابراهيم عليهالسلام از جانب خداي سبحان، مأموريت يافت كه كعبه را تجديد بنا كند.[۱]
آنحضرت با همكاري و همياري فرزندش حضرت اسماعيل عليهالسلام و ارشاد و راهنمايي جبرئيل عليهالسلام در پنجم ذي القعده سال 3429 هبوط آدم عليهالسلام چيدن ديوار كعبه را آغاز كرد و در بيست و هفتم ذي القعده آن رابه پايان رسانيد و سپس حجرالاسود را كه از سنگهاي بهشتي است بر ديواره آننصب كرد.[۲]
ابراهيمعليهالسلام نخستين كسي بود كه خانه خدا را طواف كرد و در آن به عبادت پرداخت و از خداي سبحان، درخواست قبولي اعمالش را نمود. قرآن كريم به اين داستان اشاره كرد و فرمود: «وَ اِذْ يَرْفَعُ اِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ اِسماعيلَ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا، اِنَّكَ اَنتَ السَّميعُ الْعَليمُ».[۳]
از آن پس خانه خدا، مقدسترين محل عبادت موحدان قرار گرفت و روز به روز بر شوكت و عظمت آن افزون گرديد.
2- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 88؛ رحله ابن بطوطه محمد بن ابراهيم بطوطه، ص 168.
3- سوره بقره(2)، آيه 127.
در اين روز در سال 173 ه دخت گرامى موسى بن جعفر (عليه السلام )، حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام ) به دنيا آمده است (1)
پدر بزگوارآن حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام )، و مادر مكرمه آن حضرت جناب نجمه (عليها السلام ) مادر امام رضا (عليه السلام ) است . نام مباركش فاطمه، لقب آن حضرت معصومه و در خانواده امام هفتم (عليه السلام ) حضرت معصومه (عليها السلام ) را ((فاطمه كبرى )) مى خواندند (2)
شيخ صدوق از سعد بن سعد روايت كرده است كه از امام رضا عليه السلام درباره فاطمه دختر موسي بن جعفر سوال نمودم . امام رضا عليه السلام فرمودند: هر كس او رازيارت كند بهشت براي اوست.(3)
در روايت ديگر امام رضا عليه السلام مي فرمايند: هر كس معصومه را در قم زيارت كند مانند كسي است كه من را زيارت كرده است.(4)
درروايت ديگري فرمودند: هر كس او را در حالي كه شناخت به حقش دارد زيرات كند بهشت بر او واجب مي شود (5)
در روايت ديگر امام جواد عليه السلام مي فرمايند: هر كس عمه ام را در قم زيارت كند بهشت براي اوست.(6)
1- تاريخ قم ص34، مستدرك سفينة البحار ج8 ص261، وقائع الشهور ص212 و...
2- حياة الست ص11، بحارالانوار ج48 ص288
3- عيون اخبار الرضا ج1 ص299 و..
4- ناسخ التواريخ ج3 ص68 و...
5- بحارالانوار ج48 ص317 و..
6- كامل الزيارات ص536 و...
در شب اول ذى القعده سال 40 ه اشعث بن قيس كندى به دركات جحيم شتافت
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند: ((اشعث بن قيس در قتل امير المؤ منين(عليه السلام ) شريك بود، و دخترش جعده امام مجتبى (عليه السلام ) را
مسموم كرد، و محمد پسرش در قتل امام حسين (عليه السلام ) شريك بود(1)
اشعث در سال دهم هجرت با جمعى از قبيله خود اسلام آورد، و بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مرتد شد. ابوبكر او را دستگير كرد و خواهر كورش را به شرط همسرى به او داد. از اين جعده و محمد به دنيا آمدند. كه جعده قاتل امام حسن(عليه السلام ) و محمد جزء لشكر عمر سعد در كربلا شد، و در دستگيرى جناب مسلم بن عقيل (عليه السلام ) نيز نقش بسزايى داشت (2)
محمد بن اشعث در روز عاشورا به سبب جسارتى كه حضرت امام حسين (عليه السلام ) كرد هنگامى كه براى قضاى حاجت به كنارى رفته بود، عقرب او را نيش زد و در حالى كه عورتش پيدا بود به آتش جهنم وارد شد (3)
1-كافي ج8 ص167، بحارالانوار ج42 ص228
2- رياحين الشريعة ج3 ص59، مستدركات علم رجال احديث ج1 ص688
3- امالي صدوق ص221، العوالم ص166
پساز قيام سراسري مسلمانان شهرهاي مختلف اسلامي بر عليه عثمان بن عفان (سومين خليفه مسلمانان) و حركت اعتراضآميز آنان به سوي مدينه منوره جهت خلع وي از خلافت، حضرت علي عليهالسلام بنا به درخواست طرفين، پا در مياني كرد و كارشان را با تعهدي كه از طرفين گرفت، پايان داد.
آنحضرت از عثمان پيمان گرفت كه عاملان ستمكار و غيرمقبول مردم را از كار بركنار كرده و به جاي آنان، افراد شايسته و عادلي بگمارد و بذل و بخششهاييكه به اعوان و انصار خويش كرده است به بيت المال بازگرداند و از كردار خويش در جمع مردم توبه كند و راه صالحان را در پيش گيرد.
عثمانبن عفان همه آنان را پذيرفت و در مسجد النبي صلي الله عليه و آله در جمع مردم سخن گفت و از كردار ناپسند خويش توبه كرد و بر فراز منبر گريست. از آنسو امام علي عليهالسلام از معترضان و انقلابيون تعهد گرفت كه به شهرهاي خويش برگشته و عثمان بن عفان را به عنوان خليفه مسلمين به رسميت شناسند و نظم جامعه را حفظ و در ميان مردم آرامش برقرار سازند. اما همين كه انقلابيون شهرها به سوي ديار خويش حركت كردند، در اندك مدتي از ميان راه دوباره به سوي مدينه منوره بازگشتند.
زيراانقلابيون مصر در ميان راه، پيكي را يافتند كه از مدينه به سوي مصر در حركت بود. پس از تفتيش وي نامهاي از عثمان بن عفان براي عبدالله بن ابيسرح حاكم مصر را در ميان وسائلش يافتند كه در آن عثمان به عامل خويش دستور داده بود كه به محض بازگشت انقلابيون مصر تعداد نه نفر از آنان را اعدام و تعدادي را تازيانه زده و تعدادي ديگر را به زندانهاي طويل المدة گرفتار سازد.
افشاياين نامه خشم مصريان مبارز را برانگيخت و از همان جا تغيير مسير داده و بهسوي مدينه بازگشتند و در اول ذي القعده سال 35 قمري وارد اردوگاه "ذي خشب"در سه منزلي مدينه شدند و از آن جا به نزد حضرت علي عليهالسلام رسيده و اين راز بزرگ را آشكار كردند.
حضرتعلي عليهالسلام به نزد عثمان بن عفان رفت و او را به خاطر نوشتن اين نامهسرزنش كرد ولي عثمان اظهار بياطلاعي كرد و سوگند خورد كه از نوشتن و فرستادن آن نامه هيچ گونه اطلاعي نداشته است. از قرار معلوم اين نامه را دامادش مروان بن حكم نوشت و مهر خليفه را بر آن زد و آن را پنهاني براي حاكم مصر ارسال نمود.
بههر روي نقض مكرر تعهدات از سوي عثمان بن عفان و ماجراجويي و آتشافروزيهااطرافيان وي به ويژه داماد و پسرعمويش مروان بن حكم عصبانيت و خشم مسلمانان مبارز را دو چندان كرد. سرانجام اين ماجراي خطير با محاصره چهل روزه خانه عثمان و كشته شدن وي به دست مهاجمان ناشناس به پايان رسيد.[۱]
شايانذكر است كه از ميان سه خليفه نخستين، عثمان بن عفان پس از [عمر بن خطاب] دومين خليفهاي بود كه مورد اعتراض رعيت رنج ديده و زجر كشيده قرار گرفت و بدست آنان كشته شد.
1- تاريخ ابن خلدون ترجمه عبدالمحمد آيتي، ج 1، ص 564؛ تاريخ المدينه عمر بن شبّه نميري، ج 4، ص 1205.
حضرتموسي عليهالسلام پس از رهاندن بنياسرائيل از استبداد فرعون مصر و تشكيل نظام توحيدي، جهت عبادت و دريافت كتاب مقدس تورات به كوه طور رفت.
خداوندسبحان وي را وعده داد كه او به كوه طور رود و در آن جا چهل روز اقامت گزيند و به راز و نياز با پروردگارش بپردازد و در همان جا، موفق به دريافت "الواح آسماني" و يا كتاب مقدس تورات گردد. حضرت موسي عليهالسلام شادمان شد و برادرش هارون عليهالسلام را جانشين خويش نمود و خود به سوي طور رهسپار شد و از اول ذي القعده تا دهم ذي الحجه به مدت چهل شب و روز در آن جا به عبادت پرداخت.[۱]
قرآن كريم در چند آيه به اين داستان اشاره كرد، از جمله:
بااين كه حضرت موسي عليهالسلام به هنگام رفتن به كوه طور به برادرش هارون عليهالسلام سفارشهاي لازم را نمود و او را به صلاح و سداد و اصلاح امت و مبارزه با فساد و فتنه فراخواند ولي پس از بازگشت وي به ميان مردم، مشاهده كرد كه تعداد زيادي از آنان به جاي پرستش خداي يگانه، گوساله زرّين سامري را ميپرستند و مجدداً به شرك و كفر روي آوردند. اين ماجرا را قرآن مجيد درچند سوره، از جمله سوره بقره و سوره اعراف تشريح كرده است.
1- مجمع البيان (فضل بن حسن طبرسي)، ج 2-1، ص 230 و ج 4-3، ص 728.
2- سوره بقره(2)، آيه 51.
3- سوره اعراف(7)، آيه 142.
بنا به روايتي از امام صادق عليهالسلام در نخستين روز ماه ذي القعده حضرت آدم عليهالسلام از بهشت رانده شد و به امر پروردگار متعال به زمين هبوط كرد و چون در آن استقرار يافت، از كردار خويش و تبعات منفي آن بسيار ناراحت و اندوهگين شد و به مدت چهل شبانهروز در بالاي تپه "صفا" در كنار خانه خدا به سجده رفت و از فراق بهشت و دور شدن از جوار رحمت الهي، بسيار گريست.
تا اين كه جبرئيل امين بر وي نازل شد و توبهكردن را به وي آموخت و او را به غسل و طهارت و احرام و تلبيه و ساير أعمال حج آموزش داد و آدم عليهالسلام از روزنهم ذي الحجه به أعمال حج پرداخت.[۱]
خداوند سبحان در چند جا از آيات قرآن مجيد به مسئله هبوط حضرت آدم عليهالسلام و توبه وي اشاره كرد، از جمله در سوره بقره(2)، آيات 35 تا 38.
پساز كشته شدن مقتدر عباسي بدست مؤنس خادم، نقشآفرينان اصلي خلافت عباسي و فرماندهان قدرتمند دربار محمد بن معتضد بن موفق بن متوكل را به دارالخلافه آورده و رداي خلافت را بر وي پوشانيده و وي را به "القاهر بالله" ملقب ساختند.
ناممادرش "قبول" و تاريخ خلافتش 28 شوال سال 320 قمري بود. وي عبيدالله بن محمد كلواذي را جانشين محمد بن علي بن مقله در امر وزارت نمود زيرا ابن مقله در آن زمان در بغداد نبود و در سرزمين فارس بسر ميبرد و وزير اصلي دربار، ابن مقله و جانشين وي كلواذي شده بود.[۱]
قاهرعباسي از فرزندان مقتدر مقتول بيعت گرفت و زندگي را بر آنان سخت نمود و تمام خانواده و وابستگان وي را مورد اذيت و آزار قرار داد. گفته شد كه به دستور وي، مادر مقتدر عباسي را زدند و سپس او را به سقف آويزان كرده به طوري كه بولش بر صورتش جاري ميشد و به همان حال بود تا از دنيا رفت. مدت خلافت قاهر كوتاه بود و تنها يك سال و شش ماه بر سرير حكومت ماند و آنگاه قضايا بر عليه او ورق خورد و او مورد خشم فرماندهان قدرتمند دربار قرار گرفت و از خلافت بركنار شد.
علاوهبر خلع وي از خلافت، چشمان وي را ميل كشيده و او را نابينا نمودند. از آن پس، وي به بيچارگي و تهيدستي سختي مبتلا شد و تا آخر عمرش به ذلت زندگي كرد. گفته شد، وي پوششي بسيار حقير و كهنه بر تن داشت و به مردم ميگفت: ايها الناس، بر من تصدق كنيد. همانا ديروز امير شما بودم و امروز از فقراي مسلمانان ميباشم.[۲]
1- التنبيه والاشراف (مسعودي)، ص 336؛ صله تاريخ الطبري (قرطبي)، ص 127.
2- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 84.
ابوالقاسم،سعد بن عبدالله بن ابي خلف اشعري قمي از ثقات اماميه و شيخ طائفه وقت بود وبنا به روايتي به همراه احمد بن عيسي قمي در سامرا به محضر امام حسن عسكريعليهالسلام شرفياب شد.
ايندانشمند بزرگ شيعه، تصانيف بسيار دارد كه معروفترين آنها كتاب "بصائر الدرجات" است كه شيخ حسن بن سليمان حلي شاگرد شيخ شهيد آن را منتخب كرد و هم اكنون منتخب آن در دست است. به هر روي اين محدث و فقيه گرانسنگ شيعه اماميه در 27 شوال، حدود سال 300 قمري بدرود حيات گفت.[۱]
1- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 83.
ابوجعفر،محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب طبري در آخر سال 224 و يا اوائل 225قمري در طبرستان واقع در شمال ايران ديده به جهان گشود. پس از مدتي، جهت تكميل دانش و ارتقاي علمي به عراق مهاجرت كرد و در بغداد ساكن گرديد. وي ازعلماي برجسته و از مجتهدان چيرهدست و مفسران بزرگ و مذهب شافعي از مذاهب چهارگانه اهل سنت ميباشد و كتابهاي زيادي تاليف نمود.
كتابهاي:"تاريخ الامم والملوك" در زمينه تاريخ، "التفسير الكبير" در تفسير قرآن، "تهذيب الآثار" از جمله تاليفات معروف اوست. همچنين كتابي در طرق حديث غديرخم به نام "الولايه" در دو جلد ضخيم تاليف نموده است.
ابنجرير، به مسافرت و ديدار شهرها علاقه خاصي داشت و بدين جهت غير از شمال و شهرهاي ايران و بسياري از شهرهاي عراق، به مناطق حجاز، شام و مصر نيز مسافرت نمود و بر اندوختههاي علمي خويش افزود.
دربارهشخصيت علمي وي، ابوبكر محمد بن اسحاق بن خزيمه گفت: ما أعلم علي اديم الارض أعلم من محمد بن جرير؛ ابن جرير، از سوي حنبليان از مذاهب اربعه اهل سنت مورد اذيت و آزار قرار ميگرفت. سرانجام در 26 شوال سال 310 قمري در بغداد وفات يافت و در خانهاش به خاك سپرده شد.
شايانذكر است كه وي، غير از "محمد بن جرير بن رستم طبري" است، كه صاحب كتاب "دلائل الامامه" ميباشد. زيرا گرچه هر دو معروف به ابن جرير و هر دو متولدطبرستان ميباشند، وليكن دو شخصيت جدا و داراي دو مذهب جدا شافعي و شيعه امامي هستند.[۱]
1- الأنساب (عبدالكريم سمعاني)، ج 4، ص 46؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 82.
درآسمان خطه ولايت مدار آذربايجان و شهر زرخيز تبريز، همواره ستارگان علم و ادب و جهاد و مبارزه بسياري درخشيده اند. يكي از خانواده هاي اصيل و شريف تبريز، سلسله سادات موسوي مشهور به «مولانا» است. سلسله نسب ايشان، كه در ميانشان نام دانشمندان و علمايي ديده مي شود، به عارف متأله «قاسم الانوار تبريزي»[۱] مي رسد كه مدفن او در حوالي مشهد مقدس، زيارتگاه مؤمنان مي باشد. او از فرزندان هارون، فرزند حضرت موسي بن جعفر عليه السلام است.
مرحوم آيت الله حاج سيد علي مولانا يكي از عالمان برجسته اين خاندان بشمار مي رود.
در اين روز ثقه جليل اباصلت عبد السلام بن صالح هروى كه اهل هرات بود پس از آزادى از زندان ماءمون از دنيا رفت
اباصلت از اصحاب امام رضا (عليه السلام ) و از خواص شيعيان بود، و كتاب ((وفاه الرضا (عليه السلام ))) تاءليف اوست .
در ايران دو قبر منسوب به آن بزرگوار است : يكى در بيرون شهر مشهد، و ديگرى در دروازه رى قم (1) كه قبر منسوب به او در قم طبق تحقيق اعتبار بيشتري دارد.
1- مراقد المعارف ج1 ص107-108
منبع: تقويم شيعه
در اين روزدر سال 5 ه غزوه خندق (احزاب ) و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست امير المؤ منين (عليه السلام ) به وقوع پيوست ، و اين جنگ در زمستان به وقوع پيوست . وقوع جنگ خندق را بعضى در 8 ذى القعده و بعضى در 15 شوال گفته اند، و استبعادى ندارد كه شروع جنگ در 15 شوال باشد. همچنين به قولى غزوه خندق در سال 4 ه اتفاق افتاده است.
در اين جنگتعداد مسلمانان 3000 نفر و تعداد شهداى مسلمانان 6 نفر بود. تعداد كفار 10000 نفر بود ولى تعداد مقتولين كفار ذكر نشده است .
ابوداوود، سليمان بن اشعث بن اسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو سجستاني، يكي از دانشمندان و فقيهان و محدثان بنام اهل سنت است كه در سالهاي مياني قرن سومهجري قمري ميزيست.
وي نويسندهكتاب معروف "السّنن" است كه به سنن ابي داوود مشهور شده است و يكي از كتابهاي "صحاح سته" اهل سنت و مورد اعتبار و احترام سني مذهبان ميباشد. وي در پانزدهم شوال سال 275 قمري، در شهر "بصره" وفات يافت.[۱]
1- الأنساب (عبدالكريم سمعاني)، ج 3، ص 225؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 76.
منبع: پايگاه دانشنامه اسلامي
ابوالعباس وليد بن عبدالملك بن مروان بن حكم اموي كه نام مادرش "ولاده بنت عباس بن حزن عبسي" بود، پس از درگذشت پدرش عبدالملك بن مروان و دفن بدنش در بيروني باب جابيه صغير واقع در دمشق، يك راست به مسجد رفت و پس از سخنراني از مردمشام براي خويش بيعت گرفت. وي همانند بسياري از خلفاي اموي مستبد، سختگير وخشن بود و ابن كثير دربارهاش گفت: و كان جباراً عنيداً.[۱]
شايان ذكر است كه امام علي بن الحسين عليهالسلام، معروف به امام زين العابدين عليهالسلام در ايام خلافت وليد به دستور او و يا به دستور برادرش هشام بن عبدالملك مسموم و بر اثر آن در محرم سال 95 قمري در مدينه منوره به شهادت رسيد.[۲]
وليد بن عبدالملك ساختمان مسجد جامع دمشق را تجديدبنا كرد و براي ساختمان آن به مدتده سال تلاش كرد و هنگامي كه ساختمان مجلل و زيباي مسجد پايان يافت و به بهرهبرداري رسيد، عمر وليد بن عبدالملك نيز پايان يافت.[۳]
1- البدايه والنهايه (ابن كثير)، ج 9، ص 85.
2- منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج 2، ص 39.
3- البدايه والنهايه، ج 1، ص 84؛ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 283.
منبع: پايگاه دانشنامه اسلامي
حضرتامام علي عليهالسلام پس از رأي قاطع مسلمانان به وي و انتخابش به خلافت اسلامي، در صدد برآوردن انتظارات و درخواستهاي به حق مردم در اجراي عدالت الهي، برآمد و در اين راه همت فزايندهاي گماشت و نخستين اقدامات آن حضرت، عزل عاملان و حاكمان غيرصالح از حكومت و نصب افراد شايسته به جاي آنان بود.
تماميحاكمان و عاملان منصوب عثمان مقتول در برابر اقدامات حضرت علي عليهالسلامناچار به تسليم و يا فرار از محل حكومت خود شدند و حضرت علي عليهالسلام به جاي آنان افراد صالح، كاردان و دلسوزي منصوب كرد ولي حاكم شام از تبعيت امام علي عليهالسلام سرباز زد و در صدد كارشكني و افساد و فتنهجويي برآمد.