رمضان اسمي از اسماء الهي مي باشد و نبايد آن را به تنهايي ذكر كرد مثلا ً بگوييم رمضان آمد يا رفت، بلكه بايد گفت ماه رمضان آمد، يعني ماه را بايد به اسم اضافه نمود. در اين زمينه هشام بن سالم از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) نقل روايت مي نمايد و مي گويد: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابي جعفر امام باقر (عليه السلام) بوديم، پس سخن از رمضان به ميان آورديم. امام عليه السلام فرمود: نگوييد اين است رمضان و نگوييد رمضان رفت و يا آمد، زيرا رمضان نامي از اسماء الله است كه نمي رود و نمي آيد كه شي ء زائل و نابود شدني مي رود و مي آيد، بلكه بگوييد ماه رمضان، پس ماه را اضافه كنيد در تلفظ به اسم، كه اسم، اسم الله مي باشد، و ماه رمضان ماهي است كه قرآن در او نازل شده است و خداوند آن را «مثل» و «عيد» قرار داده است همچنانكه پروردگار بزرگ، عيسي بن مريم (سلام الله عليه) را براي بني اسرائيل مثل قرار داده است، و از حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) روايت شده كه حضرت فرمود: شما به راستي نمي دانيد كه رمضان چيست (و چه فضائلي در او نهفته است!)
ماه مبارك رمضان، با شكوه و شوكتي شگرف، دوباره به روي مشتاقان شرافت، آغوش مي گشايد و با هلال محرابي اش، هلهله ي اهل پارسايي و پروا مي انگيزد و غوغاي غفران و همايش هدايت مي آغازد و اينك با ضميري شادمانه و نيازي عاشقانه در قدوم بهاران معنويت در اين حرارت طبيعت، غنچههاي غنوده در پرچين پرهيز مي افشانيم و هم آوا با مولاي منتظران، خوش آمدش مي گوييم. شكرا كه دوباره ابواب بهشت را گشودند و دريغا اگر با بال بصيرت به اوج رحمت و رهايي نرويم و از اين فرصت فريد فيض، بهره ور نشويم.
يك سال، با فراز و فرود بسيار، رهسپاري نموديم و در راه روشن آيين آسماني مان گام نهاديم و در اين طي طريق از ذخاير معنوي وجودمان سود جستيم و با محرك ايمان باطن به سوي اهداف الهي، قواي ظاهر خويش را به حركت واداشتيم و اينك ماه مبارك رمضان، هنگامه اي است كه مي توانيم ذخاير درون را غني سازيم و ريزشهاي نفساني را با رويشهاي سبز «صبر» و «صلوة» جبران نماييم. لغزشگاه ها و كژراهه ها آنگاه رخ مي نمايند و آدمي را به خود فرامي خوانند كه كاهش ذخاير نفساني آغاز شود و توان حركت هاي پيش رونده از رهروان سلب گردد.
خدا را بي نهايت شاكريم كه از خزانه ي موهبت و الطاف بي كران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانيم اين ماه پر بركت و پر فضيلت را درك نماييم؛ ماهي كه خداوند متعال در شأن آن مي فرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي لناس و بينات من الهدي و الفرقان...» (ماه رمضان (ماهي است) كه در آن براي راهنمايي مردم و بيان راه روشن و هدايت و جدا ساختن حق از باطل ، قرآن نازل شده است.) و در ادامه آيه مي فرمايد: «فمن شهد منكم الشهر فليصمه...» (پس هر كه اين ماه را دريابد، بايد كه در آن روزه بدارد.) اين قسمت از آيه نيز تأكيد بر وجوب روزه، در اين ماه دارد ولي با اين وجود، مريضان و مسافران را (بر اساس احكامي كه در شرع مقدس موجود است) از اين امر عظيم مستثنا دانسته و روزه داري را از آنان ساقط مي نمايد و اين امر واجب را در هنگام سلامتي و فراغت از سفر بر آنان واجب نموده تا كاستي هاي خود را جبران نمايند؛ «و من كان منكم مريضا ً او علي سفر فعدة من ايام اخر» (وهر كس كه بيمار يا در سفر باشد به همان تعداد از روزهاي ديگر روزه بگيرد.) و دليل اين امر را سهل و آسان گرفتن پرورگار بر بندگانس مي خواند، به طوري كه در ادامه آيه مي فرمايد:
باز آمدي به بزم باده نوشان شكيبا كه دلارام عاشقان شوي.
باز آمدي كه دل بري و جان بياوري و نسيم صبح صفا در گيسوي مهرخان بيفكني.
چه مهربان يار و چه نيكو انيس و چه زيبا نديم مني اي اهل غمزه و اغماض، اي ماه بي مثال!
نديم بدي بودم و نديده انگاشتي و باز به سراغم آمدي!
دوباره مرا به ميهماني ملكوت مي خواني و شرم، زبان اجابتم بسته است و بغض حسرت از گذشته ي خويش، راه رهايي از ناي بي نوايي ام مي كاود.
جفا كردم، از تو وفا ديدم.
ديده به رويت بستم و ابواب عفو به رويم گشودي و عاشقانه سفير رحمت دلدارمان شدي.
اشك انابه و لهيب دل و التهاب نگاهم ببين و ببخشاي و سلام صميم مرا دوباره پذير و نامه ي ضيافت از من دريغ مدار!
تو رسول نگار و عشوه ي عرش و كرشمه ي احسان حبيب من و بشارت عنايت اويي.
اي ماه دلاراي صائمان، رمضان!
به سراچه ي قلب غريبم خوش آمدي!
مهجوري من از راه فائزين قدر، حرمان هماره من است و دلجويي تو مي جويم.
كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد: ميگويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد؛ اما من به اين كوچكي وبدون هيچ كمكي چگونه ميتوانم براي زندگي به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداري خواهد كرد؛ اما كودك هنوز اطمينان نداشت كه مي خواهد برود يا نه: اما اينجا در بهشت، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين ها براي شادي من كافي هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برايت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد توعشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.
خانمي ۳ پير مرد جلوي درب خانه اش ديد.
- شما را نمي شناسم ولي اگر گرسنه هستيد بفرماييد داخل.
اگر همسرتان خانه نيستند، مي ايستيم تا ايشان بيايند.
همسرش بعد از شنيدن ماجرا گفت: به داخل دعوتشان كن.
بعد از دعوت يكي از آنها گفت: ما هر ۳ با هم وارد نمي شويم.
خانم پرسيد چرا؟
پسر بچه اي وارد يك بستني فروشي شد و پشت ميزي نشست.پيشخدمت يك ليوان آب برايش آورد.پسر بچه پرسيد:{يك بستني ميوه اي چند است؟}پيشخدمت جواب داد:{۵۰ سنت}.
پسر بچه دستش را در جيبش برد و شروع به شمردن كرد.بعد پرسيد:{يك بستني ساده چند است؟} در همين حال تعدادي از مشتريان در انتظار ميز خالي بودند .پيشخدمت با عصبانيت پاسخ داد:{۳۵ سنت}.پسر دوباره سكه هايش را شمرد و گفت:{لطفا يك بستني ساده.}پيشخدمت بستني را آورد و به دنبال كار خود رفت. پسرك نيز بعد از خوردن بستني پول را به صندوق پرداخت و رفت.
وقتي پيشخدمت بازگشت ار آن چه ديد شوكه شد.آنجا در كنار ظرف خالي بستني۲ سكه ي ۵ سنتي و ۵ سكه ي ۱ سنتي گذاشته شده بود_براي انعام پيشخدمت
همسرم با صداي بلند گفت: “تا كي ميخواي سرتو توي اون روزنامه فروكني؟ ميشه بياي و به دختر جونت بگي غذاشو بخوره؟” روزنامه را به كناري انداختم و بسوي آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده مي آمد؛ اشك در چشمهايش پر شده بود. ظرفي پر از شير برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختري زيبا و براي سن خود بسيار باهوش بود. گلويم رو صاف كردم و ظرف را برداشتم و گفتم: “چرا چند تا قاشق گنده نمي خوري؟ فقط بخاطر بابا عزيزم.”
آوا كمي نرمش نشان داد و با پشت دست اشكهايش را پاك كرد و گفت: “باشه بابا، مي خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو مي خوردم. ولي شما بايد..” مكث كرد. ”بابا، اگر من تمام اين شيربرنج رو بخورم، هرچي خواستم بهم ميدي؟”
وقتي نوجوان بودم، يك شب با پدرم در صف خريد بليط سيرك ايستاده بوديم. جلوي ما يك خانواده ايستاده بودند، خانوادهاي با شش بچه كه همگي زير دوازده سال سن داشتند و لباس هاي كهنه ولي در عين حال تميـز پوشيده بودند. بچهها دوتا دوتا پشتپدر و مادرشان، دست همديگر را گرفته بودند و با هيجان در مورد برنامههايي كه قرار بود ببينند، صحبت ميكردند. مادر نيز بازوي شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند ميزد.
سخنران در حالي كه يك بيست دلاري را بالاي دست برده بود، از افراد حاضر در سمينار پرسيد: چه كسي اين ۲۰ دلار را ميخواهد؟ دستها همه بالا رفت، او گفت: قصد دارم اين اسكناس را به يكي از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهيد كارم را انجام دهم.
سخنران ۲۰ دلاري را مچاله كرد و دوباره پرسيد: هنوز كسي هست كه اين اسكناس را بخواهد؟ دستها همچنان بالا بود..
او گفت: خب اگر اين كار را بكنم، چه ميكنيد؟
سپس اسكناس را به زمين انداخت و آن را زير پايش لگد كرد. او ۲۰ دلاري مچاله و كثيف را، از روي زمين برداشت و گفت : كسي هنوز اين را ميخواهد؟ دستها باز هم بالا بود.
سخنران گفت: دوستان من، شما همگي درس ارزشمندي را فرا گرفتيد، در واقع چه اهميتي دارد كه من با اين ۲۰ دلاري چه كار كردم؛ مهم اين است كه شما هنوز آن را ميخواهيد. چون ارزش آن كم نشده است، اين اسكناس هنوز ۲۰ دلار ميارزد.
خيلي وقتها در زندگي به خاطر شرايطي كه پيش ميآيد، زمين ميخوريم، مچاله و كثيف ميشويم، احساس ميكنيم كه بيارزش شديم، اما اصلاً مهم نيست كه چه اتفاقي افتاده و چه اتفاقي خواهد افتاد! شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهيد داد؛ كثيف يا تميز، مچاله يا تاخورده، هنوز براي كساني كه شما را دوست دارند ارزشمند هستيد.
زماني كه من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهي غذاي ساده صبحانه را براي شب هم آماده كند. يك شب را خوب يادم مانده كه مادرم پس از گذراندن يك روز سخت و طولاني در سر كار، شام سادهاي مانند صبحانه تهيه كرده بود. آن شب پس از زمان زيادي، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسيس و بيسكويتهاي بسيار سوخته، جلوي پدرم گذاشت.
ـ فضيلت شب نيمه شعبان بيشتر از آن است كه ذكر شود
به آن «ليله البرات» و «ليله الصك» و «ليله المباركه» و ليله الرحمه» نيز گفته اند.
اين شب بعد از ليله القدر، بافضيلت ترين شب هاست.
امام صادق(ع) فرموده اند: «نيمه شعبان، شبي است كه حق تعالي آن را براي ما اهل بيت قرار داد در برابر «ليله القدر» كه آن را براي پيامبر(ص) قرار داده است»
شبي است كه حق تعالي فضل خود را به بندگانش عطا مي كند.
شبي است كه خداوند به احسان خود، گناهان بندگانش را مي آمرزد.
شبي است كه حق تعالي به ذات مقدس خودش قسم خورده كه در اين شب هيچ سائلي را از درگاه خودش نراند، مگر اين كه آن سائل از خدا انجام معصيتي را خواسته باشد.
از ابتداي اين شب تا آخرين لحظه آن، از جانب خداي متعال ندا مي رسد كه «آيا استغفاركننده اي هست كه به خاطر گناهانش طلب آمرزش كند تا من او را بيامرزم؟!»
اعمال اين شب مبارك فراوان است؛ از جمله آنها غسل است و احياء و شب زنده داري به نماز و دعا و استغفار. اما بافضيلت ترين عمل اين شب، زيارت امام حسين(ع) است. آمده است كه اگر كسي خواست روح يكصدوبيست وچهار هزار پيغمبر با او مصافحه كند، در اين شب امام حسين (ع) را زيارت كند و كم ترين حد اين زيارت آن است كه زير آسمان يا روي بام بروي، سمت راست و چپ خود را نگاه كني، آن گاه سر به آسمان بلند كني و بگويي: «السلام عليك يا اباعبدالله يابن رسول الله السلام عليك و رحمه الله و بركاته»
سلطان عصر، امام زمان (عج) در سر اين شب متولد شد.
شاگردان امام زمان عجلاللهتعاليفرجه
حضرت ولي عصر عجلاللهتعاليفرجه مربي همة هستي و عهدهدار تربيت انسانهاي شايستهاند. امام زمان عجلاللهتعاليفرجه در دوران غيبت و در عصر ظهور، شاگرداني را تربيت ميكنند و اساساً وجود دستياراني در عصر غيبت براي ايشان، گوياي اين واقعيت است كه آنها براساس تربيت مهدوي، منتظر اوامر و دستورات ايشانند و در سنگيني و صعوبت كارها، آن امام را ياري ميرسانند. بر اساس روايات، همواره سي تن از شيعيان در محضر امام هستند و هرگاه عمر يكي از آنها به سر آيد و از دنيا برود، فرد صالح ديگري كه تربيتشدة مكتب مهدوي است، به جاي او تعيين ميشود. از اين رو ممكن است رفع گرفتاريها و بلايا مستقيماً توسط خود حضرت و يا از طريق ياران خاص و شاگردان ايشان صورت بگيرد.
(تلاشگر پنهان، ص 65)