معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2003728
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

برای آمدنت گر چه چشم دنیا هست

به خاک پا مگذاری که دیده ی ما هست

اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز

دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست

شنیده ایم که هستی و ما نمی بینیم

تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست

برای آن که به زیر قدومت اندازیم

هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست

مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت

میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست

برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست

ولی هنوز جراحات قلب مولا هست

خدا کند که ببینیم آن دمی را که

مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست


شنبه 1393/12/16

آهت اگر دامان آدم را بگیرد

آتش تمام اهل عالم را بگیرد

آن روز غیر از دست هایت نیست دستی

که باز هم از لطف دستم را بگیرد

بین غم و شادی اگر که غم، غم توست

قلبم همیشه جانب غم را بگیرد

جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم

ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد

باید تقاصی را بگیری تا خدا هم

این گونه از قلب تو ماتم را بگیرد

وقتی به یاد مادرت از دیده آید

این آب، حکم آب زمزم را بگیرد

این چشم هایم آمده در فاطمیه

خرجی ایّام محرّم را بگیرد

زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو

باید که از دست تو مرهم را بگیرد

***

این روزها زینب دعا دارد خدا کاش

از مادرم این قامت خم را بگیرد


شنبه 1393/12/16

کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را

 با اینکه می کشیم نفس های بی تو را

 امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش

 فکری کنیم غربت فردای بی تو را

 شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب

 بر بستر زمین سر تنهای بی تو را

 زخمی که از فراق بر این سینه خورده است

 در خود اثر نداد مداوای بی تو را

 ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است

 با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را

 جز در میان روضه و هیئت بگو کجا

 خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را

 خواندیم از زبان تو ای وای مادرم

 آتش زدیم روضه زهرای بی تو را


شنبه 1393/12/16

دلداه باید بود و از دلدار باید خواند

 مانند مرغی دور از گلزار باید خواند

 از گفتن یکبارِ نام تو هزاران حیف

 یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند

 یک عمر از درد فراقت شعر باید گفت

 از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند

 تکبیرة الاحرام ما کِی می زند آقا؟

 حرف نمازی را که پشت یار باید خواند

 این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو

 با گریه از احوالِ یک بیمار باید خواند

 ما را ببخش آقا، کمی امشب تحمل کن

 این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند

 یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد

 یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند


شنبه 1393/12/16

شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو

و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو

به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا

به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو

برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی

میان اشک می مردم، به پای روضه های تو

دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم

از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو

هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است

که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو

به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم

ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو

گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو

صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو

الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا

همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو


شنبه 1393/12/16

خبری می رسد از راه خبر نزدیک است

آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است

 

طبق آیات و روایات رسیده ای قوم

جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است

 

عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی

باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است

 

قطره چون رود شود راه به جایی ببرد

به دعای فرج جمع اثر نزدیک است

 

با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم

بار بر بند برادر که سفر نزدیک است

 

راه دور دل ما تا به در خیمۀ او

از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است

 

آه گفتم که در خانه و یادم آمد

غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است

 

گر چه از آتش در سوخته جانم اما

بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است

 

باز کابوس سراغ پسری آمده است

باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است

 

مادرت را ببر از رهگذر نامردان

کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است

 

تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد

هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است

 

دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد

پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است

 

داغ مادر به جگر می رسد اما انگار

اثر داغ برادر به کمر نزدیک است


جمعه 1393/12/15

دلداه باید بود و از دلدار باید خواند

مانند مرغی دور از گلزار باید خواند

 

از گفتنِ یکبار نامِ تو هزاران حیف

یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند

 

یک عمر از دردِ فراقت شعر باید گفت

از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند

 

تکبیره الاحرام ما کِی می زند آقا؟

حرفِ نمازی را که پشتِ یار باید خواند

 

این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو

با گریه از احوالِ یک بیمار باید خواند

 

ما را ببخش آقا، کمی امشب تحمل کن

این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند

 

یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد

یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند


جمعه 1393/12/15

آهت اگر دامانِ آدم را بگیرد

آتش تمامِ اهلِ عالم را بگیرد

 

آنروز، غیر از دست هایت نیست دستی

که باز هم از لطف، دستم را بگیرد

 

بین غم و شادی اگر که غم، غم توست

قلبم همیشه جانب غم را بگیرد

 

جز اشک، بِین چنته ام چیزی ندارم

ای کاش، چشمانِ تو این کم را بگیرد

 

باید تقاصی را بگیری تا خدا هم

اینگونه از قلبِ تو ماتم را بگیرد

 

وقتی به یاد مادرت از دیده آید

این آب، حکم آب زمزم را بگیرد

 

چشمان من هم آمده در فاطمیّه

خرجیِّ ایّام محرّم را بگیرد

 

زهرا برای زخم پهلو، زخم بازو

باید که از دستِ تو مرهم را بگیرد

 

این روزها زینب دعا دارد؛ خدا کاش

از مادرم این قامت خم را بگیرد


جمعه 1393/12/15

آشفته بود این دل و بیمار هم شدیم

بیمار که شدیم گرفتار هم شدیم

 

ما برای تو نه که باری نبرده ایم

تازه برای تو همه سربار هم شدیم

 

ما جای اینکه دلخوشی حضرتت شویم

ماندیم در گناه و دل آزار هم شدیم

 

آزرده بود از دل ما قلب یوسف و

دست تهی روانه ی بازار هم شدیم

 

وقتی نمیشناسمت آقا چه فایده

گیرم اگر که دعوت دیدار هم شدیم

 

ما سنگ بر زلالی آیینه ریختیم

روشن که هیچ بلکه همه تار هم شدیم

 

وقتِ گناه، ما جلویش در نیامدیم

گاهی برای معصیت ابزار هم شدیم

 

ما را به حال خویش دمی تو رها مکن

غافل شدیم تا که ز تو خوار هم شدیم

 

انگار که بدی دلم را ندیده ای

تازه غریق رحمت بسیار هم شدیم

 

گرچه گناهکار ولی فاطمیه ها

گریان روضه ی در و دیوار هم شدیم


جمعه 1393/12/15

وقتی برای مادر ما گریه می کنید

 با درد و آه و شرم و حیا گریه می کنید

 

کی دیده اشک مادر خود را به کوچه ها

این قصّه را ندیده چرا گریه می کنید؟

 

زیبا برای مادر ما ضجّه می زنید

خیلی شبیه با شهدا گریه می کنید

 

مسمار را شنیده ولیکن ندیده اید

امّا چه خوب داغ مرا گریه می کنید

 

با این حساب مرهم غم های ما شوید

گویی کنار آل عبا گریه می کنید

 

ما از خدا عطای شما را گرفته ایم

دیگر چرا ز غصّه شما گریه می کنید

 

عمری به سوگ ماه مدینه نشسته اید

 عمری برای کرببلا گریه می کنید

 

آخر زمان روز فرج میرسد ز راه

از بس شما به سوز و دعا گریه می کنید


جمعه 1393/12/15
اینها که بسوی خانه ام تاخته اند

اینها که مرا به گریه انداخته اند

با چادر و چوبه های بیت الاحزان

از بغض تو مشعل همگی ساخته اند

پنج شنبه 1393/12/14

تو هم با کوفه هم دستی مدینه

نمک خوردی ولی پستی مدینه

کسی بر بازوی زهرا نمی زد

اگر دستم نمی بستی مدینه


پنج شنبه 1393/12/14

چو می اُفتد به چشمم گاهواره

نفس می گردد از غم پُر شماره

الهی کاش محسن در برم بود

نمی شد قلبم از کین پاره پاره


پنج شنبه 1393/12/14

من بودم باب هل اتی را بستند

امکان رسیدن به خدا را بستند

ای کاش بمیرم که خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضی را بستند

***
عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

ماپیر غلام حضرت زهرائیم

***
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم

***

یتیمان جز دو چشم تر ندارند

به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد

که طفلان علی مادر ندارند


پنج شنبه 1393/12/14

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بین صدا گم بود و آتش

بجای تسلیت با دسته ی گل

هجوم قوم هیضم بود و آتش

***

گرفتی از مدینه گفتنت را

دریغ از من نمودی دیدنت را

ولی با من بگو ساعت به ساعت

چرا کردی عوض پیراهنت را

***

کمی از غسل زیر پیرهن ماند

کمی از خون خشک بر بدن ماند

کفن را در بغل بگرفت و بو کرد

همان طفلی که آخر بی کفن ماند


پنج شنبه 1393/12/14
عشق حرفی از کلام فاطمه(ع) است
جمله خوبیها غلام فاطمه (ع) است
تا بدانی رمز ایجاد بهشت
چشمه کوثر به نام فاطمه(ع) است

چهارشنبه 1393/12/13
ای دل مددی که بی امان گریه کنیم
چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم
.
امروز که روز رفتن فاطمه است
با مهدی صاحب الزمان گریه کنیم

چهارشنبه 1393/12/13
زنی شهید می شود،زنی به نام فاطمه
مدینه زهر می شود برای کام فاطمه
دری شکسته می شود،دو دست بسته می شود
یلی سکوت می کند، به احترام فاطمه

چهارشنبه 1393/12/13
دوای مردمان خسته، هیزم
کلیدِ خانه‌های بسته، هیزم
چگونه، تسلیت دادند او را
به جای دسته گل با دسته هیزم؟

چهارشنبه 1393/12/13
آب! بسوزد دلت
خاک! شود خاک عزا بر سرت
باد! پریشان شوی
چشم! الهی که بباری فقط
پیش نگاه شما… مادر خورشید سوخت

چهارشنبه 1393/12/13

عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .

*****

کدامین شب از آن شب تیره تر بود / که زهرا حایل دیوار و در بود

شبی کاندر هجوم تیغ بیداد / سرت را سینه زهرا سپر بود . . .

یا فاطمه (س)

***

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم

دوشنبه 1393/12/11

نمازهایت را عاشـــــــــقانه بخوان

حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری!

قبلش فکر کن چرا داری نماز میخونی؟؟؟

آن وقت کم کم لــــــــذت میبری از کلماتی که تمام عمرداری تکرارشون میکنی

 تکرار هیچ چیز جز نمــــــــاز در این دنیا قشنــــــــگ نیست.

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست

تـا سجــــــــــده کـنـنـد ...

ولـو یـــــــــک سـجـده !

دسته ها : بارالها
يکشنبه 1393/12/10

 عـشـــــــق یعنی اشــــــــــک توبه در قنــــــوت

خواندنش با نام غفار الذنـــــــوب

عشـــــــق یعنی چشمها هم در رکـــــــــوع

شرمگین از نام ستــــــار العیوب

عشـــــــق یعنی سر سجود و دل ســـــجود

ذکر یاربــــــــــــــ یاربــــــــــ از عمق وجــــــــــود

دسته ها : بارالها
يکشنبه 1393/12/10

خداوندا ! خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم …

بارانی بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام !


دسته ها : بارالها
يکشنبه 1393/12/10

آهــــــــــــــــــــــای دخـــــــــتر سرزمیـــــــــــن مـــــــــــن . . .

آ خ ببخـــــــشید بــــــاز جنسیتتــــــــــ را فرامـــــــوش کردمــــ ...

پســــــــــر سرزمیـــــــــن مـــــــــــــن ...

معلــــــــوم هستـــــــــ کجـــــــــایی...؟


خیلـــــــــی وقتـــــــــ استــــــــ تـــــــــــــو را گـــــــــم کردهـــ ایـــم...


دیــــــــــروز داشتــــــــــی مــــــــــــردانهـــ در میـــــدان میجنگــــیدی . . .


امـــــــروز در آرایشگــــــــاه ها ابـــــــرو بر میـــــــــداری ، مــــــــو رنگ میکنی...؟


آهـــــــــــــــــــای پســـــــــــــــــــر سرزمیـــــــــــن مـــــــــــن...


دختــــــــــران سرزمیـــــن مـــــن نیاز بهــــ مردی دارند کهـــــ محکــــــــم باشد ...



قــــــوی باشد در سختـــــــــی ها ، در دشـــــــــواری هــا همــــراه و همیــــــــارشان باشد...



انقــــــدر قــــــوی باشد کهـــــ همــــــــه دنیــــــا در برابـــرش کــــــــــــم بیـــــــــاورد . . .


بــــازوهای تــــــو هر چه قدر هـــــــــم کهــــ بزرگـــــــ باشد


تا وقتی احســـــاس قوی بـــــودن بهـــ

کسی ندهــــــــد بــــــی فایدهـــ استــــ...

هیــــــکل عضلانی اتـــــ تـــا وقتــــــــی

آغــــــوش و پنـــــــاه محکـــــــــم یــــک خـــــانواده نبــــاشد

هیـــــــچ معــــــنایی نـــــــــدارد...

تنــــــت را بـــــــا دفتــــــــر نقاشـــــی اتــــ اشتــــباه نگـــــیر...

تـــــــو قــــــرار استـــــــ پـــــدر بـــشوی...

نهـــــ اینکــــــه کــــــم بیـــــاوری

و بــــــرای مطــــــــرح بـــــــودن خودتــــــ را شبـــــیه زن هــــــا کـــنی..


فــــــرامـــوش کــــردی خــــودت را...


متـــــــفاوت نـــباش... مـــــــرد باش...


مـــردانگــــــی اتـــ را بهــــــ دستــــــ کهـــ سپـــرده ای...؟


نـــــگاه کــــن اینـــ روزهـــا در خیــــــابان همـــه زن شـــده اند...


دخـــتر ها زننـــد... مــــــردها زننــــد...


آهـــــــــــــــــــای پســـــــــــــــــــر سرزمیـــــــــــن مـــــــــــن...


کـــــــــمی آهســـــــــته بـــــــــــــرو...


بهـــــــ کـــــــــــــجا چنیـــــــــــن شتـــابــــــــــــان ...؟

پسرسرزمین من،

بهترین دعایم برایت این است که:

مردانگی ات راازدست ندهی..

که اگرازدست بدهی دیگرهیچ نداری...

سلامتی پسرایی که مــــــــرد بودن رو یادشون نرفته

دسته ها : تلنگر
يکشنبه 1393/12/10

 

وقتی دلت از تمام دنیا گرفت....

از گناه...

از آدم ها...

از بی پدری...

از تنهایی...

از خودت...و خودت و خودت با تمام بدی ها

حرمت آرومم میکند...آقا...

باز هم دل به گنبدت خوش کرده ام....

به کبوترانت...

صحن انقلاب...

پنجره فولاد...

دریابم...که ....خسته ام...

میگفت : وقتی طلبیده میشوی یعنی دل مولایت برایت تنگ شده...

آقای من...شما خوب میدانی دلتنگی را...

غربت را...

خوب میدانی....

سلام آقا....

دسته ها : قبله هشتم
جمعه 1393/12/8

بسم رب الشهید

دل....تنگی...

میدانی چیست...؟؟؟؟

درست است...شنیدن کی بود مانند دیدن...

اما...

ما نسلی هستیم که ندیدیم..کم شنیدیم اما دلمان با آنهاست هنوز...

نبودیم ولی

دلمان را جا گذاشتیم پشت سنگر...

جا گذاشتیم کنار قبرهای عبادت...

کنار گردان تخریب..

حسینیه حاج همت...

شهید در آب...

کنار گردان مالک..مقداد..

راوی میگفت گوشتان را به دیوارها که بگذارید صدایشان را میشنوید...

خنده ها..گریه های شبانه..شوخی..اشک..سینه زنی و..

ما نبودیم آنجا ..

اما دلمان برای صفایشان تنگ شده

برای رفاقت ها...

ما دوستمان جلوی چشمانمان تیکه تیکه نشد ..

اما ...

آه

دلی که تنگ شود می رسد به ویرانی...

دلت که از تمام مردم بگیرد..از گناه...

از دنیا...

دیگر جایی غیر از غروب های شلمچه نمیخواهد

بهانه میگیری برای

فکه...

مجنون...آه...

سه راه شهادت...

دلم برای چمران تنگ شده..

خیالتان راحت...

اینجا همه خوابند..

مذهبی های اینجا سکوت را بیشتر دوست دارند...

دغدغه نیست...

درد نیست...

همه خوابیم...

چمران کجایی؟؟؟؟

راستی سلام مارا به بقیه هم برسان...

زین الدین..همت...علمدار..آوینی

همه و همه...

نکند بگویی بهشان به گناه عادت کردیم...

بی حجابی غوغا میکند..

نکند بگویی با رفتنشان حیا رفت...

غیررررررت رفت...

اخلاص رفت...

نگویی یک وقت شما برای رهبرتان رفتید

و ما

 رهبرمان را تنها گذاشتیم...

امامان را...

آه ...

کاش امسال به دیدارتان می آمدم...

شما که نمی آیید دیدار...

کاش....

 

یا زهرا

استاد پناهیان :

اگر بخواهی عبد باشی اول باید گناه نکنی...

بعد که بی گناه شدی برای گناهان زیادی گریه خواهی کرد...

.

.

.

گناه شکری که هیچگاه نمی توانی به جا آوری...

گناه حق ادا نکردن بندگی...

گناه خود را گناه کار ندیدن..

گناه فاصله زیادی که با او داری...

و گناهانی که فقط آدم های خوب آن ها را درک می کنند...

و...نیمه شب ها به خاطرش هق هق گریه می کنند...

 

*********

پی نوشت: اللهم الرزقنا حال خوبان...

دسته ها : تلنگر
جمعه 1393/12/8
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
دسته ها : تلنگر
پنج شنبه 1393/12/7
X