شهيد در ماه ارديبهشت سال 1340 در روستاي پراچان از بخش طالقان در خانواده مذهبي و مستضعف ديده به جهان گشود. از خصوصيات بارز
شهيد فروتني و ايثار و از خود گذشتگي را نام برد او مقطع ابتدايي را در همان منطقه به اتمام رساند و دوران راهنمايي و دبيرستان را شهر آبيك
به پايان رسانيد.بعد از پايان خدمت سربازي در سال 1359 به استخدام اموزش و پرورش در آمده و در زمان خدمتش دانش اموزان زيادي را تزبيت
كرده و تحويل جامعه اسلامي داده است.
به سال ۱۳۳۲ ه.ش در خانوادهاي مومن و مذهبي در يكي از محلات جنوب شهر تهران به دنيا آمد. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستان اسلامي «مصطفوي» به پايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغل شيريني فروشي اشتغال داشت، كمك ميكرد. احمد در همان سالهاي نوجواني با شركت فعال در هياتهاي مذهبي و كلاسهاي قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه شد و با سن و سال كمي كه داشت قدم به ميدان مبارزه با طاغوت گذاشت.پس از پايان دوره ابتدايي، در هنرستان صنعتي، شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ موفق به اخذ ديپلم گرديد. سپس به خدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.
محل تولد: روستاي گلبوي كدكن( تربيت حيدريه)تاريخ شهادت: ۱۹ اسفند ۱۳۶۳- مادر شهيد: در مقطع تحصيلي ابتدايي با اين كه همزمان با تحصيل كار هم مي كرد، نمره هايش هميشه خوب بود. يك روز گفت «از فردا اجازه بدين مدرسه نرم… اون مدرسه ديگه نجس شده!»علت را پرسيديم.با غيظ گفت: ديروز اين معلم طاغوتي رو با يك دختري ديدم كه …» از فردا گذاشتيمش مكتب به ياد گرفتن قرآن.شهيد برونسي در خاطراتش مي نويسد: در دوران سربازي و در پايان دوره آموزشي يكبار من را از طرف پادگان بردند بيرجند، جلوي يك خانه ويلايي بزرگ. گفتند از اين به بعد در اختيار صاحب اين خانه هستي!وارد خانه كه شدم دريكي از اتاق ها باز بود. گفتم يا الله، صداي زن جواني بلند شد:يا الله گفتنت ديگه چيه؟! بيا تو!زير لب گفتم خدايا توكل بر خودت. داخل كه رفتم، چشم هايم يكهو سياهي رفت… گوشه اتاق روي مبل، زن جوان بي حجابي لم داده بود. با يك آرايش غليظ و حال بهم زن!بلافاصله از اتاق زدم بيرون. گوشم بدهكار هارت و هورتش نشد…خدمتكارهاي خانم دنبالم بودند كه دوباره من را بكشانند داخل. ولي حريفم نشدند.وقتي موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسيد، قرار شد به عنوان تنبيه تمام توالت ها را تميز كنم. اميدوار بودند زير بار نظافت توالت ها كمر خم كنم و كوتاه بيايم.اما وقتي ديدند حريف اعتقاد و مسلكم نمي شوند كوتاه آمدند.