نه رسولم، نه زيبايم، نه براي كسي عزيزم، نه چشم به راهي دارم...
فقط...در " چاه " افتاده ام
فقط نپرس چرا؟؟؟؟
بايد تك تك آرزوهايت بر بادرفته باشد
تا بداني وقتي مي گويم خسته ام
يعني چه .....
افــزوده مــيشود بـه تب انتـــظار مـنهر صبحدم كه ميدمد از مشرق آفتاب دارم امـيــــد اينكــه بيــايد نـگـار مــنعمــرم كــفاف ديـدن روي تــرا نـــداد باشـد كه بـعد من گذري بر مـزار من
از آن روزي كه اربابم شود بيمار ميترسم
رها كن صحبت يعقوب و دوري و غم فرزند
من از گرداندن يوسف سر بازار ميترسم
همه گويند اين جمعه بيا ! اما درنگي كن
از اينكه باز عاشورا شود تكرار ميترسم ...
جانم به لب رسيده بيا يار جاني ام
از باد ها نشاني تان را گرفته ام
عمري است عاجزانه پي آن نشاني ام
طي شد جواني من و رؤيت نشد رخت
" شرمنده جواني از اين زندگانيم"
با من بگو كه خيمه كجا مي كني به پا
آخر چرا به خاك سيه مي نشاني ام
در اين دهه اگر چه صدايت گرفته است
يك شب بخوان به صوت خوش آسماني ام
در روضه احتمال حضورت قوي تر است
شايد به عشق نام عمويت بخواني ام
هم پير قد خميدگي زينب توام
هم داغدار آن دو لب خيزراني ام
اين روزها كه حال مرا درك مي كني
بگذار دست بر دل آتشفشاني ام
در به دري براي غلام تو خوب نيست
تأييد كن كه نوكر صاحب زماني ام
دارد جوان سينه زنت پير مي شود ...
تقصير گريه هاي غريبانه شماست ...
دنيا غروب جمعه چه دلگير مي شود...
آيا نميرسد به حضورت دعاي ما؟
بي تو چه زود ميگذرد هفته هاي ما...
امام جوان! درود بر لحظههاي شفافي كه با تو خواهند بود و مسيري كه از عطر كلمات مقدست سرمست ميشود؛ از 195 تا 220 هجري قمري!
درود بر دانايي متجلي در بزرگ و كوچك اهلبيت رسول صلياللهعليهوآله.
سلام بر اين نور واحد كه بي تغيير، در كالبد دوازده پيكر مطهر جاري شد!
تكلم كن تا تاريخ، دوباره از شگفتي، مات بماند.
- چگونه كودكي هشت ساله، اينچنين تمام ذرات را متبرك ميكند و تمام تفسير كتاب آسماني در قلب او متلاطم است؟
تكلم كن، تا يحيي بنذكريا متولد شود؛ با شباهتي بيهمتا با جوادالائمه عليهالسلام؛
«يَا يَحيي خُذِ الكِتابَ بِقُوَّهٍ و آتَيناهُ الحُكمَ صَبِياً».
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كمحوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب در دلم هستي و بين من و توفاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري كه روي گسل زلزله هاست ، باز مي پرسمت از مسئله دوري وعشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست .
پاسخ – آب بايد توي برگ برود نه روي برگ . شما برگ يك گياهرا بچين و روي زلال ترين آب يا آب زمزم بگذار ، اين كار فايده اي ندارد و برگ پوسيده مي شود. همان آب آنرا زودتر از بين مي برد ولي وقتي مقدار كمي آب توي برگ برود و در رگبرگ ها جاري بشود برگ سبز و شاداب خواهد بود. مثل توپ مي ماند كه بايد توي دروازه برود ، بيرون دروازه فايده ندارد . وقتي توپ توي دروازه مي رود آنهايي كه طرفدار تيم هستند خيلي ناراحت مي شوند . آنهايي هم كه طرفدار تيم مقابل هستند هُو مي كنند زيرا توپ توي دروازه رفتهاست . اخلاقيات هم همين طور است .اخلاقيات بايد توي دل انسان بيايد. دل همان دروازه است . زبان روي دروازه است . ما دين روي زبان مان هستيم .همان كه امام حسين (ع) فرمود : دين روي زبان شان است و در دل شان نيست. اين موجبمي شود كه ديندارها تعصب بخورند كه طرف مي گويد : من دين دارم ولي اين جوري است . بي دينان هم هُو مي كنند كه اينها دين دارند . كلمات اميرالمومنين بايد به دل ما بيايد ، اين سخنان مثل آب است و ما مثل برگ هستيم . اگر اينها به ذهن و رفتار ما آمد حتي يك حكمت آن به زندگي ما آمد ،ما شاداب مي شويم و سبز مي مانيم . و اِلا اگر شما تمام نهج البلاغه را مرور بكني و بخواني ، وقتي اين سخنان در دل ما رسوخ نكند گل نمي شود مثل توپ كه وقتي به توي دروازه مي رود گل مي شود . كلام اميرالمومنين وقتي گل مي كند و امتياز به همراه خودش مي آورد كه وارده دروازه ي دل ما بشود.
روز يك مرتبه شب نمي شود بلكه آرام آرام شب مي شود .شب هم يكباره روز نمي شود بلكه آرام آرام روز مي شود . ما انسانها مثل روزو شب هستيم . بعضي از ما انسانها روزهستيم و نور الهي برما تابيده و نورانيتي داريم ولي بعضي از ما انسانها شب هستيم ، شب صفت و شب گونه هستيم .گرفتار ظلمانيت هستيم . معاصي و گناهان زندگي ما را تاريك كرده است . آنهايي كه روزهستند نبايد مغرور باشند چون ممكن است كه آرام آرام شب بشوند .آنهايي كه شب هستند نبايد مايوس باشند چون ممكن است آرام آرام به سمت روز حركت كنند . خيلي هها روز بودند و شب شدند . حافظ مي گفت : زاهد خلوت نشين دوش به ميخانه شد از سر پيمان برفت برسر پيمانه شد . كسي كه زاهد بود واهل خلوت و دل بود در ابتدا طبق آيات الهي حركت مي كرد ولي آخر اين پيمان را زير پا گذاشت . بخاطر همين اولياءالهي توصيه به مراقبه مي كنند . به كساني كه شب هستند مي گويند كه نااميد نباشيد . روايت داريم : كسي كه هفتادپيامبر را به ناحق كشته باشد نبايد نااميد باشد . بكوشيم اگر روز هستيم روز بمانيم ، اگر شب هم هستيم مثل شب كه به روز تبديل مي شود و بخاطر همين مقدس است و خدا به آن قسم مي خورد . و ليلي اذا يسر قسم به شب كه حركت مي كند و خودش را به خورشيد مي رساند ، خودمان را به خورشيد برسانيم . چطور شب با خورشيد روز مي شود ما هم با اميرالمومنين به نور و نورانيت دست پيدا مي كنيم . با كلام او و تعابير حكمت آميز او بهره مي بريم .