معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2112663
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
در زمان شاه عباس، پادشاه فرنگی کسی را فرستاد تا با علماء شیعه مناظره کند که اگر علماء

شیعه مجاب شدند شما به دین ما درآئید و اگر ما مجاب شدیم به دین شما در می آئیم علماء

جمع شدند بزرگ

آنان ملا محسن فیض کاشانی بود گفت مگر عالمی نداشتید که بیاید او گفت شما در مقابل

من عاجزید گفت هر چه در دست بگیرید من می دانم چیست ملامحسن فیض تسبیحی از تربت حضرت سیدالشهداء رادر مشت خود گرفت آن شخص فرنگی سرش را پائین انداخت و فکر می کرد، ملامحسن فیض گفت چرا فکر می کنی، نتوانستی ، او گفت چرا می دانم در دست تو قطعه ای از بهشت است اما در این فکرم که از کجا به دست تو رسیده است ، ملامحسن گفت راست گفتی در دست من تربت مولای ما حسین علیه السلام است و این حسین فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله است که این تربت از خاک قبر اوست و اگر پیامبر ما بر حق نمی بود از صلُب اوکسی در بهشت مدفون نمی شود آن شخص فرنگی مسیحی اسلام آورد و مسلمان شد.(1)

 

 

 

پی نوشت:

1. دارالسلام عراقی: ص8 51.

شنبه 1393/9/15
حضرتآیت الله شیخ جواد ابن شیخ مشکور، از بزرگان علماء و فقهاء نجف اشرف و مرجع تقلید جمعى از شیعیان عراق بود که در سال ۱۳۳۷ رحلت نمود.

آن مرحومدر شب ۲۶ ماه صفر سال ۱۳۳۶ در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل را مى بیند، پس از سلام از او مى پرسد از کجا مى آئى ؟ مى فرماید: از شیراز و روح میرزاابراهیم محلاتى را گرفته ام ، شیخ مى پرسد: روح او در برزخ در چه حالیست ؟مى فرماید: در بهترین حالات و در بهترین باغهاى عالم برزخ ، خداوند هزار فرشته ماءمور کرده که از او فرمان مى برند، گفتم : براى چه کارى شایسته چنین مقامى شده است ؟ آیا بخاطر مقام علمى و تدریس و تربیت شاگرد؟ فرمود: نه ، گفتم : بخاطر نماز جماعت و رساندن احکام به مردم ؟ فرمود: نه ، گفتم :پس براى چه ؟ فرمود: جهت خواندن زیارت عاشورا. (مرحوم میرزاى محلاتى در سىسال آخر عمرش ‍ زیارت عاشورا را هیچ روزى ترک نکرد و اگر روزى بخاطر بیمارى یا امر دیگرى نمى توانست بخواند، نایب مى گرفته است ).
آن عالم بزرگوار از خواب برخاسته فردا به منزل آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى مى رود و خواب خود را نقل مى نماید،
آیت الله شیرازى گریان مى شود، علتش را مى پرسند، مى فرماید: میرزاى محلاتى از دنیا رفته است و ایشان استوانه فقه بود،
یکىگفت : این خوابى بوده که واقعیت آن معلوم نیست ، ایشان فرمود: بله خواب است اما خواب شیخ مشکور است نه افراد معمولى ، فرداى آن روز بوسیله تلگراف خبر فوت میرزاى محلاتى از شیراز به نجف اشرف مى رسد و راست بودن آن خواب آشکار مى گردد.
این داستان را جمعى از فضلاء نجف اشرف از مرحوم آیت اللهسید عبد الهادى شیرازى - ره - که در منزل آیت الله شیرازى و آمدن آیت اللهمشکور و نقل خواب خود حضور داشته است نقل نمودند(۱).


نویسنده:سید محمد نجفی یزدی

جمعه 1393/9/14


در روز هفتم ولادت حسین (ع )بعد از اینکه گوسفندی برایش عقیقه کردند وسرش را تراشیده هم وزن موی

سرش ،نقره صدقه دادند وسرش را با خلوق ،خوشبو نمودند،رسول خدا(ص )اورا بردامنش نشاند وفرمود:

ای اباعبدالله!کشته شدن تو بر من چه بسیار سخت است .

اسماء گفت :پدر ومادرم به فدایت باد!این چه خبری است که روز اول وامروز فرمودید وگریه نمودید؟

فرمود:برای این فرزند دلبندم می گریم که کافران بنی امیه اورا به شهادت می رسانند.شخصی اورا می کشد که در

دین من شکاف ایجاد می نمایدوبه خداوند کافر می شود!

سپس فرمود:خدایا!ازتو در حق این دوفرزندم آن را می خواهم که ابراهیم دربارة ذریة خود خواست .خدایا!این دو و

دوستدار این دو رادوست بدار !ودشمنان این دو را لعن نما!لعنتی بسیار که آسمان وزمین از آن لعنت پر شود
جمعه 1393/9/14

«نقل شده که سالی در سامراء وبا آمد وهمه روزه عده ای از شیعیان وسنیان ودیگرافراد از دنیا می رفتند.عاقبت

مردم نزد مرحوم محمد تقی شیرازی معروف به میرزای کوچک آمدند وراه حلی خواستند.ایشان فرمودند:به مردم

بگوئید که همه روزه زیارت عاشورا بخوانند وثوابش رابه روح نرگس خاتون مادر امام عصر(عج)هدیه

نمایند.شیعیان به این دستور عمل کردند وبا کمال تعجب ،کسی دیگر از شیعیان از دنیا نرفت ولی از سنی ها مرتب

مرده به غسالخانه می بردند.آنها تعجب کرده ورازاین مطلب را از شیعیان جویا شدند وآنها گفتند که رهبرما بما

سفارش کرده که زیارت عاشورا بخوانیم .وماهم این کار را کردیم .سنیها با شنیدن این مطلب شروع بخواندن زیارت عاشورا کردند ومردن از آنهاهم متوقف شد».

 

جمعه 1393/9/14



علامه طباطبایی بعد از رحلت همسرش گفت :همسر ما زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود.او همراه ما درنجف

زندگی می کرد و در ایام عاشورا برای زیارت با هم به کربلامی رفتیم .وقتی به تبریز برگشتیم ،روز عاشورایی

همسرم که مشغول خواندن زیارت عاشورا بوده از ایام زیارت امام حسین(ع) در کربلا یادی می کند ومی

گوید:دهسال در روز عاشورا کنار قبرآن حضرت بودیم ولی امسال از این فیض محرومیم .

ناگاه پرده غیبی کنار می رود و می بیند که در حرم مطهّر رو به قبر حضرت ایستاده ومشغول خواندن زیارت

است .حرم مطهر و خصوصیات آن مثل گذشته است ولی چون روز عاشورا بوده است و مردم برای تماشای دسته

سینه زنان بیرون بودند وفقط چند نفر حرم مقابل قبرشهدای کربلا ایستاده بودند و خدام برای آنها زیارت

می خواندند.در این حین به خود می آید ومشاهده می کند در خانه خود مشغول خواندن زیارت است
جمعه 1393/9/14
قبل از وقوع شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا در سال 61 هجری جبرئیل علیه السلام

این خبر را از طرف خداوند متعال برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورد وقتی خاکی را

جبرئیل برای رسول الله صلی الله علیه و آله آورد که آن خاکی بود که حضرت امام حسین

بعدها در آن به شهادت رسیدند که آنچه از روایات استفاده می شود و مکتوب است این است


جمعه 1393/9/14

حضرت حمزه سیدالشهداء عموی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که در جنگ

احد به شهادت رسید همان طور که در باب تسبیح به تربت سیدالشهداء علیه السلام خواهد

آمد اول کسی که تسبیح درست کرد حضرت صدیقه طاهره علیه 

جمعه 1393/9/14


 حضرت حاج آقاسید ولیّ الله طبسی رضوان الله تعالی علیه  فرمودند:
دراواخر دولت عثمانی کربلا غرق در بلا و ابتلا و گرفتاری بود و اهالی آن با حکومت (در واقعه حمزه بیک که معروف بود) در مجادله بودند.
من با چند سرعائله در نهایت فقر و سختی بسر می بردیم . ضمناً هر هفته عصرهای جمعه روضهمان ترک نمی شد و هر چه که می توانستم و اقتضای حال بود و لو خرما به مجلسمی آوردم .

شنبه 1393/9/1

نقلمی‏کنند که در شهر مدینه، مردی که در کمال توانگری بود خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید و با آن حضرت درباره‏ی ازدواج مشورت کرد و گفت: می‏خواهم با فلان زن که مال و منال زیادی دارد ازدواج کنم. امام حسین علیه‏السلام فرمودند: اگر با او ازدواج کنی نیازمند و پریشان می‏شوی. مدتی نگذشت که آن مرد با مشورت امام مخالفت کردو آن زن را به عقد خود درآورد و بعد از مدت کوتاهی همه دارایی و مال او از بین رفت و در کمال فقر و احتیاج به سر برد. روزی خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد در حالی که پشیمان شده بود، امام فرمودند: من تو را از این کار منع کردم؛ ولی تو بر خلاف گفته من عمل کردی، اکنون اگر نظر من را می‏خواهی با فلان زن ازدواج کن؛ که وضع مالی خوبی ندارد. آن مرد به فرمایش امام عمل کرد و روزی زیادی نصیب او شد. ( تحفةالمجالس.)

پنج شنبه 1393/8/29
روستای«زرآباد» در نزدیکی قلعه الموت، از روستاهای قزوین است. در این روستا، قبرمطهر امامزاده‏ای مشهور به نام «علی اصغر بن جعفر»وجود دارد و در کنار اینمقبره‏ی مطهر، درخت چناری وجود دارد که سال زیادی دارد و هر سال در روز عاشورا از آن درخت، خون جاری می‏شود، هزاران نفر برای دیدن آن درخت به آن جا می‏روند و جاری شدن خون آن درخت را به چشم خود می‏بینند. 
چهارشنبه 1393/8/28

برکات توسل به امام حسین(ع)

مژده در توسل به حسین
همگیبه سوی وسایل نجات بخش حسین علیه السلام بشتابید! بشارتتان باد که در توسلبه او یک مژده خوشحالی کننده و شگفت آور و یک نعمت پر شکوه و یک لطف بسیاربزرگ دیگری از جانب خداست و آن این است که در توسل به آن حضرت ویژگی و آثاری است که به جهاتی چند، سر آمد همه اسباب و وسایل نجات و برتر از همه کارهای شایسته است.
برای نمونه:
1 - بالاترین ثمره انجام کارهای شایسته، نجات از آتش دوزخ است، ولی ثمره توسل به آن حضرت و زیارت عارفانه او سرآمد آن است، چرا که در پرتو آنها نه تنها خود زائر و سوگوار از آتش نجات پیدا می کند، بلکه نجات دیگران هم می تواند باشد.
2 - نتیجه نهایی انجام کارهای شایسته، ورود به بهشت پرطراوت و زیباست، اما ثمره زیارت او و ارادت به او، سر آمد این است، چرا که نه تنها فرد می تواند در پرتو آنها بهبهشت وارد گردد، بلکه می تواند دیگری را نیز بدانجا ببرد.

3 - ثمره نهایی انجام کارهای شایسته این است که فرد به واسطه آن، بهره ای از حوض کوثر خواهد داشت و از آن سیراب خواهد شد.
4- ثمره نهایی اعمال صالح این است که: کفه میزان اعمال انجام شده انسان در کارنامه زندگی اش بالا می رود و انسان کارنامه اش را از سمت راست خویش دریافت و آن را مفتخرانه می خواند.


يکشنبه 1393/8/25


یکیاز دوستان شیخ رجبعلی خیاط نقل می‏کند: همراه شیخ به کاشان رفتیم. رسم شیخاین بود که هر جا وارد می‏شد به زیارت اهل قبور می‏رفت. هنگامی که وارد قبرستان کاشان شدیم، شیخ فرمود: «السلام علیک یا أباعبدالله». چند قدمی که جلوتر رفتیم شیخ فرمود: بویی به مشامتان نرسید؟ همراهان گفتند: نه! دوباره کمی جلوتر رفتیم و از مسئول قبرستان سؤال کردیم، شیخ از او پرسید امروز در این جا کسی را دفن نکرده‏اند؟ مسئول قبرستان پاسخ داد: جلوی پای شما فردی را دفن کرده‏اند، سپس ما را سر قبر او برد و در آن جا همه‏ی ما بوی سیب سرخرا استشمام کردیم، از شیخ پرسیدیم: این چه بویی است؟ شیخ رجبعلی فرمود: وقتی این بنده‏ی خدا را در این جا دفن کردند، حضرت امام حسین علیه‏السلام تشریف آوردند و به خاطر این شخص، عذاب از اهل قبرستان برداشته شده است.
يکشنبه 1393/8/25

زمخشریدر ربیع الابرار از هند خواهرزاده‏ی ام‏معبد روایت کرده که ام‏معبد نقل کرده است: روزی حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به خیمه من آمدند و در آن جا چند لحظه استراحت کردند و خوابیدند، وقتی از خواب بیدار شدند مقداری آب طلب کردند و دو دست مبارک خود را با آن آب شستند و مزمزه کردند و آب مزمزه را در یک طرف خیمه ریختند. وقتی صبح فرا رسید، در آن مکان درختی را دیدم که میوه آورده بود و بوی آن چون بوی عنبر و طعم آن مثل شهد و شکر بود،اگر گرسنه‏ای از آن می‏خورد سیر می‏شد و اگر تشنه بود به وسیله‏ی آن سیرابمی‏شد و اگر بیماری آن میوه را می‏خورد، شفا پیدا می‏کرد و هیچ شتر و گوسفندی برگ آن را نمی‏خورد مگر آن که شیر آن‏ها زیاد می‏شد.

ما آن درخت را شجره‏ی مبارکه نام گذاشتیم و تمام طوایف برای شفای بیماران به آن جا می‏آمدند و از میوه‏ی آن می‏خوردند. یک روز صبح دیدیم که میوه‏های آن درخت روی زمین ریخته و برگ‏هایآن خشک شده است، ناگهان خبر وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیدم وبعد از آن دیگر میوه‏ای نداد تا این که یک روز دیدم که از پای آن درخت خونجاری شده و برگ‏های آن نیز پژمرده شده است، گفتیم: در این موقع حادثه‏ای عجیب رخ می‏دهد. وقتی شب شد نوحه و ناله‏ای از زیر آن درخت شنیدیم و کسی رانمی‏دیدیم، خیلی از آن حالت نگران شدیم و اندوه بر ما غلبه کرد، ناگهان خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را به ما دادند و بسیار برای آن حضرت گریهکردیم و برای مصیبت آن حضرت قیام کردیم. (تحفة المجالس. )

يکشنبه 1393/8/25

ابوعبداللهبن سوره‏ی قمی از مردی شب زنده‏دار در اهواز به نام «سرور» نقل کرده است: زبانم گنگ بود و نمی‏توانستم صحبت کنم. سیزده یا چهارده ساله بودم که پدر وعمویم مرا نزد شیخ ابوالقاسم بن روح بردند و از او خواستند که از حضرت امام حسین علیه‏السلام بخواهد تا خداوند زبانم را گویا سازد. شیخ ابوالقاسمبعد از مدتی جواب آورد که شما مأمور رفتن به حایر حسینی هستید.  ما به آن حایر رفتیم و غسل کردیم و زیارت کردیم، ناگهان پدر و عمویم فریادی کشیدند وبه من گفتند: آیا تو حرف زدی؟ گفتم: آری! 

بن‏سوره‏ی قمی می‏گوید: حسب و نسب آن مرد را فراموش کرده‏ام، او مردی بود که با صدای بلند صحبت می‏کرد. (بحارالانوار، ج 51، ص 323. )

شنبه 1393/8/24


دردارالسلام نقل کرده‏اند: جمعیتی برای زیارت آقا ابی عبدالله علیه‏السلام مشرف شدند. شب در راه، دزدی بین آن‏ها آمد تا چیزی از آن‏ها بدزدد، او وقتیمسافتی از راه را پیاده رفت، خسته شد و خوابش برد و در خواب دید که قیامت بر پا شده و می‏خواهند او را به جهنم ببرند؛ اما شخصی آمد و گفت: از او دستبکشید که گرد زوار حسین علیه‏السلام بر او نشسته. سپس بیدار شد و به راه ادامه داد. وقتی به حرم امام حسین علیه‏السلام رسید، شعری را که در مدح آن حضرت سروده بود خواند و در این میان پرده‏ای از در به دوشش افتاد و از آن پس او را خلیعی خواندند و به شاعری که در آن جا بود به نام ابن حماد گفت توهر روز شعر می‏سرایی و خلعتی به تو ندادند؛ اما من یک شعر خواندم و به من خلعت دادند.

ین دو با هم به مشاجره پرداختند و دو شعر سرودند و در صندوق علی علیه‏السلام انداختند تا ایشان درباره آن‏ها قضاوت کند و حضرت علی علیه‏السلام در مدح خلیعی چیزی نگاشت و دیگری غم زده شد و آن حضرت را در خواب دید که فرمود: غم مخور که او تازه مسلمان شده و منبانوشته خود او را تشویق کردم، تو نیز شعری بسرا و فردا بخوان تا پاسخ شمارا بدهم.  فردا صبح او نیز شعرش را خواند و به این مضموم رسید که: چه کسی عمرو بن عبدود را کشت؟ آن گاه آواز بلندی از داخل صندوق بیرون آمد و گفت: من او را کشتم. (دارالسلام، ج 2 ص 94. )

شنبه 1393/8/24



روزی امام حسین(ع) از جایی عبور می کرد، جوانی را دید که به سگی غذا داد، به او فرمود: «چرا این گونه به این سگ مهربانی می کنی؟» او عرض کرد: می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد، اندوه من از این روست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم.
شنبه 1393/8/24

دانشمند شهید و واعظ شهیرمرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمدکافی خراسانی(ره) فرمود :
مرحومحاج شیخ مهدی مازندرانی(ره) درکربلا زندگی می کردند که حدود پنجاه سال در رواق حرم امـام حسین (ع) منبرمی رفتند . ایشان چند جلدکتاب به نام های کوکبالدّری ، معال السبطین ، شجرۀ طوبی وآثارالحسین(ع) به نگارش درآوردند . درکتاب آثار الحسین(ع) ایشان آمده است که :
در مازندران فردی به نام ملّا عبّاس چاووش زندگی می کرد که هر سال پرچمی بر دوش گرفته و هـمراه عـدّه ای از مردم به دنبال این پرچم چاووشیش عازم کربلا می شدند .
شنبه 1393/8/24

عرب بادیه نشین وارد مدینه شد و از مردم سراغ کریم ترین و بخشنده ترین مردم را گرفت.
مردممدینه، حسین بن علی (ع) را به او معرفی کردند. حضرت در مسجد در حال نماز خواندن بودن که مرد عرب در مقابل ایشان ایستاد و اشعاری را در مدح ایشان و امیر مؤمنان سرود.
وقتی امام حسین(ع) نمازشان تمام شد، از غلامشان قنبر پرسیدند، آیا از مال حجاز چیزی باقیمانده است؟
قنبر عرض کرد: «آری، چهار هزار دینار باقی مانده است؟»
امام حسین(ع) آن چهار هزار دینار را در عبای خود پیچیدند و به آن مرد دادند.
وقنیمرد پول ها را از حضرت گرفت، به شدت گریست. حضرت فرمودند: «چرا گریه می کنی؟ آیا این مقدار پول حاجت تو را برآورده نمی کند؟» مرد گفت: «گریه ام برای این است، که چرا باید این دست های سخاوتمند و با برکت، روزی زیر خاک پنهان شوند؟!»

شنبه 1393/8/24

مردیبادیه نشین نزد امام حسین(ع) رفت و گفت: «ای پسر رسول خدا ... دیه کامل انسانی بر گردنم است. اما من این اندازه پول ندارم که بتوانم با آن بدهی امرا تسویه کنم. از طرفی میان اهل بیت(ع) نیز سخاوتمندتر از شما نیافتم.»
امامحسین(ع) فرمودند: «از تو سه سئوال می پرسم. اگر بتوانی به هر کدام از سئوال ها پاسخ صحیح بدهی ثلث بدهی ات را می پردازم و اگر به هر سه سئوال جواب صحیح دادی، تمام بدهی ات را خودم پرداخت می کنم.»
مرد عرب گفت: پسررسول خدا، شما که خاندان علم و معرفت هستید از من حقیر سئوال دارید؟ امام فرمودند: از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: «المعروف بقدر المعرفه (نیکی به افراد باید به اندازه معرفت آن ها باشد.)
حضرت پرسید: برترین کارها چیست؟
مرد گفت: ایمان به خدا.
حضرت پرسید: راه نجات از هلاکت چیست؟
مرد جواب داد: توکل و اعتماد به خداوند.
حالبگو زینت آدمی به چیست؟ مرد پاسخ داد: علمی که همراه بردباری باشد. امام فرمودند: اگر این را نداشت؟ مرد گفت: مالی که با مردانگی همراه باشد. امام فرمودند: اگر این را نیز نداشت؟ مرد جواب داد: فقری که با صبر توأم باشد. امام گفتند: اگر این را هم نداشت چه؟ مرد پاسخ داد: در این صورت زینت او دراین است که صاعقه ای از آسمان فرود آید و او را بسوزاند.
اباعبدالله تبسمی کردند و یک کیسه هزار دیناری با انگشتری که نگین آن دویست درهم ارزش داشت به او دادند و فرمودند: با این دینارها قرض خود را ادا کن و با فروش این انگشتر زندگی ات را اداره کن.
مرد عرب آن ها را گرفت و گفت: خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد.

شنبه 1393/8/24
X