معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2001882
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

نقلمی‏کنند که در شهر مدینه، مردی که در کمال توانگری بود خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید و با آن حضرت درباره‏ی ازدواج مشورت کرد و گفت: می‏خواهم با فلان زن که مال و منال زیادی دارد ازدواج کنم. امام حسین علیه‏السلام فرمودند: اگر با او ازدواج کنی نیازمند و پریشان می‏شوی. مدتی نگذشت که آن مرد با مشورت امام مخالفت کردو آن زن را به عقد خود درآورد و بعد از مدت کوتاهی همه دارایی و مال او از بین رفت و در کمال فقر و احتیاج به سر برد. روزی خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد در حالی که پشیمان شده بود، امام فرمودند: من تو را از این کار منع کردم؛ ولی تو بر خلاف گفته من عمل کردی، اکنون اگر نظر من را می‏خواهی با فلان زن ازدواج کن؛ که وضع مالی خوبی ندارد. آن مرد به فرمایش امام عمل کرد و روزی زیادی نصیب او شد. ( تحفةالمجالس.)

پنج شنبه 1393/8/29
روستای«زرآباد» در نزدیکی قلعه الموت، از روستاهای قزوین است. در این روستا، قبرمطهر امامزاده‏ای مشهور به نام «علی اصغر بن جعفر»وجود دارد و در کنار اینمقبره‏ی مطهر، درخت چناری وجود دارد که سال زیادی دارد و هر سال در روز عاشورا از آن درخت، خون جاری می‏شود، هزاران نفر برای دیدن آن درخت به آن جا می‏روند و جاری شدن خون آن درخت را به چشم خود می‏بینند. 
چهارشنبه 1393/8/28

برکات توسل به امام حسین(ع)

مژده در توسل به حسین
همگیبه سوی وسایل نجات بخش حسین علیه السلام بشتابید! بشارتتان باد که در توسلبه او یک مژده خوشحالی کننده و شگفت آور و یک نعمت پر شکوه و یک لطف بسیاربزرگ دیگری از جانب خداست و آن این است که در توسل به آن حضرت ویژگی و آثاری است که به جهاتی چند، سر آمد همه اسباب و وسایل نجات و برتر از همه کارهای شایسته است.
برای نمونه:
1 - بالاترین ثمره انجام کارهای شایسته، نجات از آتش دوزخ است، ولی ثمره توسل به آن حضرت و زیارت عارفانه او سرآمد آن است، چرا که در پرتو آنها نه تنها خود زائر و سوگوار از آتش نجات پیدا می کند، بلکه نجات دیگران هم می تواند باشد.
2 - نتیجه نهایی انجام کارهای شایسته، ورود به بهشت پرطراوت و زیباست، اما ثمره زیارت او و ارادت به او، سر آمد این است، چرا که نه تنها فرد می تواند در پرتو آنها بهبهشت وارد گردد، بلکه می تواند دیگری را نیز بدانجا ببرد.

3 - ثمره نهایی انجام کارهای شایسته این است که فرد به واسطه آن، بهره ای از حوض کوثر خواهد داشت و از آن سیراب خواهد شد.
4- ثمره نهایی اعمال صالح این است که: کفه میزان اعمال انجام شده انسان در کارنامه زندگی اش بالا می رود و انسان کارنامه اش را از سمت راست خویش دریافت و آن را مفتخرانه می خواند.


يکشنبه 1393/8/25


یکیاز دوستان شیخ رجبعلی خیاط نقل می‏کند: همراه شیخ به کاشان رفتیم. رسم شیخاین بود که هر جا وارد می‏شد به زیارت اهل قبور می‏رفت. هنگامی که وارد قبرستان کاشان شدیم، شیخ فرمود: «السلام علیک یا أباعبدالله». چند قدمی که جلوتر رفتیم شیخ فرمود: بویی به مشامتان نرسید؟ همراهان گفتند: نه! دوباره کمی جلوتر رفتیم و از مسئول قبرستان سؤال کردیم، شیخ از او پرسید امروز در این جا کسی را دفن نکرده‏اند؟ مسئول قبرستان پاسخ داد: جلوی پای شما فردی را دفن کرده‏اند، سپس ما را سر قبر او برد و در آن جا همه‏ی ما بوی سیب سرخرا استشمام کردیم، از شیخ پرسیدیم: این چه بویی است؟ شیخ رجبعلی فرمود: وقتی این بنده‏ی خدا را در این جا دفن کردند، حضرت امام حسین علیه‏السلام تشریف آوردند و به خاطر این شخص، عذاب از اهل قبرستان برداشته شده است.
يکشنبه 1393/8/25

زمخشریدر ربیع الابرار از هند خواهرزاده‏ی ام‏معبد روایت کرده که ام‏معبد نقل کرده است: روزی حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به خیمه من آمدند و در آن جا چند لحظه استراحت کردند و خوابیدند، وقتی از خواب بیدار شدند مقداری آب طلب کردند و دو دست مبارک خود را با آن آب شستند و مزمزه کردند و آب مزمزه را در یک طرف خیمه ریختند. وقتی صبح فرا رسید، در آن مکان درختی را دیدم که میوه آورده بود و بوی آن چون بوی عنبر و طعم آن مثل شهد و شکر بود،اگر گرسنه‏ای از آن می‏خورد سیر می‏شد و اگر تشنه بود به وسیله‏ی آن سیرابمی‏شد و اگر بیماری آن میوه را می‏خورد، شفا پیدا می‏کرد و هیچ شتر و گوسفندی برگ آن را نمی‏خورد مگر آن که شیر آن‏ها زیاد می‏شد.

ما آن درخت را شجره‏ی مبارکه نام گذاشتیم و تمام طوایف برای شفای بیماران به آن جا می‏آمدند و از میوه‏ی آن می‏خوردند. یک روز صبح دیدیم که میوه‏های آن درخت روی زمین ریخته و برگ‏هایآن خشک شده است، ناگهان خبر وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیدم وبعد از آن دیگر میوه‏ای نداد تا این که یک روز دیدم که از پای آن درخت خونجاری شده و برگ‏های آن نیز پژمرده شده است، گفتیم: در این موقع حادثه‏ای عجیب رخ می‏دهد. وقتی شب شد نوحه و ناله‏ای از زیر آن درخت شنیدیم و کسی رانمی‏دیدیم، خیلی از آن حالت نگران شدیم و اندوه بر ما غلبه کرد، ناگهان خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را به ما دادند و بسیار برای آن حضرت گریهکردیم و برای مصیبت آن حضرت قیام کردیم. (تحفة المجالس. )

يکشنبه 1393/8/25

ابوعبداللهبن سوره‏ی قمی از مردی شب زنده‏دار در اهواز به نام «سرور» نقل کرده است: زبانم گنگ بود و نمی‏توانستم صحبت کنم. سیزده یا چهارده ساله بودم که پدر وعمویم مرا نزد شیخ ابوالقاسم بن روح بردند و از او خواستند که از حضرت امام حسین علیه‏السلام بخواهد تا خداوند زبانم را گویا سازد. شیخ ابوالقاسمبعد از مدتی جواب آورد که شما مأمور رفتن به حایر حسینی هستید.  ما به آن حایر رفتیم و غسل کردیم و زیارت کردیم، ناگهان پدر و عمویم فریادی کشیدند وبه من گفتند: آیا تو حرف زدی؟ گفتم: آری! 

بن‏سوره‏ی قمی می‏گوید: حسب و نسب آن مرد را فراموش کرده‏ام، او مردی بود که با صدای بلند صحبت می‏کرد. (بحارالانوار، ج 51، ص 323. )

شنبه 1393/8/24


دردارالسلام نقل کرده‏اند: جمعیتی برای زیارت آقا ابی عبدالله علیه‏السلام مشرف شدند. شب در راه، دزدی بین آن‏ها آمد تا چیزی از آن‏ها بدزدد، او وقتیمسافتی از راه را پیاده رفت، خسته شد و خوابش برد و در خواب دید که قیامت بر پا شده و می‏خواهند او را به جهنم ببرند؛ اما شخصی آمد و گفت: از او دستبکشید که گرد زوار حسین علیه‏السلام بر او نشسته. سپس بیدار شد و به راه ادامه داد. وقتی به حرم امام حسین علیه‏السلام رسید، شعری را که در مدح آن حضرت سروده بود خواند و در این میان پرده‏ای از در به دوشش افتاد و از آن پس او را خلیعی خواندند و به شاعری که در آن جا بود به نام ابن حماد گفت توهر روز شعر می‏سرایی و خلعتی به تو ندادند؛ اما من یک شعر خواندم و به من خلعت دادند.

ین دو با هم به مشاجره پرداختند و دو شعر سرودند و در صندوق علی علیه‏السلام انداختند تا ایشان درباره آن‏ها قضاوت کند و حضرت علی علیه‏السلام در مدح خلیعی چیزی نگاشت و دیگری غم زده شد و آن حضرت را در خواب دید که فرمود: غم مخور که او تازه مسلمان شده و منبانوشته خود او را تشویق کردم، تو نیز شعری بسرا و فردا بخوان تا پاسخ شمارا بدهم.  فردا صبح او نیز شعرش را خواند و به این مضموم رسید که: چه کسی عمرو بن عبدود را کشت؟ آن گاه آواز بلندی از داخل صندوق بیرون آمد و گفت: من او را کشتم. (دارالسلام، ج 2 ص 94. )

شنبه 1393/8/24



روزی امام حسین(ع) از جایی عبور می کرد، جوانی را دید که به سگی غذا داد، به او فرمود: «چرا این گونه به این سگ مهربانی می کنی؟» او عرض کرد: می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد، اندوه من از این روست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم.
شنبه 1393/8/24

دانشمند شهید و واعظ شهیرمرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمدکافی خراسانی(ره) فرمود :
مرحومحاج شیخ مهدی مازندرانی(ره) درکربلا زندگی می کردند که حدود پنجاه سال در رواق حرم امـام حسین (ع) منبرمی رفتند . ایشان چند جلدکتاب به نام های کوکبالدّری ، معال السبطین ، شجرۀ طوبی وآثارالحسین(ع) به نگارش درآوردند . درکتاب آثار الحسین(ع) ایشان آمده است که :
در مازندران فردی به نام ملّا عبّاس چاووش زندگی می کرد که هر سال پرچمی بر دوش گرفته و هـمراه عـدّه ای از مردم به دنبال این پرچم چاووشیش عازم کربلا می شدند .
شنبه 1393/8/24

عرب بادیه نشین وارد مدینه شد و از مردم سراغ کریم ترین و بخشنده ترین مردم را گرفت.
مردممدینه، حسین بن علی (ع) را به او معرفی کردند. حضرت در مسجد در حال نماز خواندن بودن که مرد عرب در مقابل ایشان ایستاد و اشعاری را در مدح ایشان و امیر مؤمنان سرود.
وقتی امام حسین(ع) نمازشان تمام شد، از غلامشان قنبر پرسیدند، آیا از مال حجاز چیزی باقیمانده است؟
قنبر عرض کرد: «آری، چهار هزار دینار باقی مانده است؟»
امام حسین(ع) آن چهار هزار دینار را در عبای خود پیچیدند و به آن مرد دادند.
وقنیمرد پول ها را از حضرت گرفت، به شدت گریست. حضرت فرمودند: «چرا گریه می کنی؟ آیا این مقدار پول حاجت تو را برآورده نمی کند؟» مرد گفت: «گریه ام برای این است، که چرا باید این دست های سخاوتمند و با برکت، روزی زیر خاک پنهان شوند؟!»

شنبه 1393/8/24

مردیبادیه نشین نزد امام حسین(ع) رفت و گفت: «ای پسر رسول خدا ... دیه کامل انسانی بر گردنم است. اما من این اندازه پول ندارم که بتوانم با آن بدهی امرا تسویه کنم. از طرفی میان اهل بیت(ع) نیز سخاوتمندتر از شما نیافتم.»
امامحسین(ع) فرمودند: «از تو سه سئوال می پرسم. اگر بتوانی به هر کدام از سئوال ها پاسخ صحیح بدهی ثلث بدهی ات را می پردازم و اگر به هر سه سئوال جواب صحیح دادی، تمام بدهی ات را خودم پرداخت می کنم.»
مرد عرب گفت: پسررسول خدا، شما که خاندان علم و معرفت هستید از من حقیر سئوال دارید؟ امام فرمودند: از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: «المعروف بقدر المعرفه (نیکی به افراد باید به اندازه معرفت آن ها باشد.)
حضرت پرسید: برترین کارها چیست؟
مرد گفت: ایمان به خدا.
حضرت پرسید: راه نجات از هلاکت چیست؟
مرد جواب داد: توکل و اعتماد به خداوند.
حالبگو زینت آدمی به چیست؟ مرد پاسخ داد: علمی که همراه بردباری باشد. امام فرمودند: اگر این را نداشت؟ مرد گفت: مالی که با مردانگی همراه باشد. امام فرمودند: اگر این را نیز نداشت؟ مرد جواب داد: فقری که با صبر توأم باشد. امام گفتند: اگر این را هم نداشت چه؟ مرد پاسخ داد: در این صورت زینت او دراین است که صاعقه ای از آسمان فرود آید و او را بسوزاند.
اباعبدالله تبسمی کردند و یک کیسه هزار دیناری با انگشتری که نگین آن دویست درهم ارزش داشت به او دادند و فرمودند: با این دینارها قرض خود را ادا کن و با فروش این انگشتر زندگی ات را اداره کن.
مرد عرب آن ها را گرفت و گفت: خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد.

شنبه 1393/8/24

 

حلال تمام مشکلاتی ای عشق

تنها تو بهانۀ حیاتی ای عشق

برگرد که روزمرّگی ما را کشت

الحق که سفینة‌ النجاتی ای عشق
جمعه 1393/8/23

دلتنگ و غریب و جان به لب رفتی تا ...

خورشید علی نیمه‌ی شب رفتی تا ...

قلب تو ز بغض عدّه ای مالامال

ای ر‌حمت ‌محض! با غضب رفتی تا ‌...

 

... تا آن مه غائب از نظر برگردد

با دا‌غ هزار خون جگر برگردد

تا منتقم خون تو و فرزندت

یک جمعه غروب از سفر برگردد

جمعه 1393/8/23

 

مولای یا مولای!

 

چه می شد لحظه ای یار تو بودم

دمی یار وفادار تو بودم

از این شرمندگی می مردم ای کاش

تمام عمر سربار تو بودم

جمعه 1393/8/23

الهی!

ماندیم در این شب سیه سرگردان

آن صبح سپید را مقدر گردان

ما قوم خطاکار پشیمان هستیم

مولامان را دگر به ما برگردان

جمعه 1393/8/23

در این شب غم ، صبح حیاتی بفرست

از عرش عطوفت نفحاتی بفرست

چشمان امید شیعه تنها بر توست

یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست

*

این آل خلیفه نسل بوسفیان است

اسلام نه این پیروی از شیطان است

آن خانه در سوخته شاهد باشد

مظلوم کشی برایشان آسان است

*

ای با تو خروش رود و دریا برگرد

ای وارث واقعی دنیا برگرد

سیراب شده زمین ز خون شیعه

ای صاحب ذوالفقار مولا برگرد

*

ای مونس هر ندبه و هر آه بیا

در این شب خون گرفته ای ماه بیا

بحرین شده ست کربلایی دیگر

ای صاحب شیعه! غیرت الله! بیا

جمعه 1393/8/23

شکسته از غم این روزگار می‌آیم

پر از تلاطم غم، بیقرار می‌آیم

 

به پای بوسی دریا، به محضر خورشید

شبیه قطره شبیه غبار می‌آیم

 

شهود اشک و تماشای آه و آئینه ست

به شوق رؤیت این جلوه زار می‌آیم

 

چقدر تشنة صبح زیارتش هستم

چهل شب است که من روزه دار می آیم

 

دوباره جمعة سردی گذشت اما باز ...

وَ با حقیقت تلخی کنار می‌آیم

 

□□□

 

ز جمکران خیالش جدا نخواهم شد

که آفتاب شب انتظار می آید

 

به روی بیرق او نقش یا لثارات است

ز سمت سرخی مشرق سوار می آید

 

بگو به دشمن مولا، بگو به بد عهدان

عزیز فاطمه با ذوالفقار می آید
جمعه 1393/8/23













پنج شنبه 1393/8/22

 

دلگیرم از زمانه بیا مهربان من

بر لب رسیده از غم ایّام جان من

دنیا مرا به بند اسارت کشیده است

رنگ قفس شده همه ی آسمان من

عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی

باران شرم می چکد از دیدگان من

عشّاق را به رنج و بلا آزموده اند

ای وای اگر «فراق» بود امتحان من

دستی بگیر تا نرود نوکری ز دست

هجران تو ببین که بریده امان من

در عالم خیال شدم با تو همسفر

تعبیر شد اگر سحری، داستان من ...

شبگرد فاطمه، شب جمعه برای تو

شب های چارشنبه ی هفته از آن من

«یک شب به خاطر سفر کربلای تو

یک شب به خاطر سفر جمکران من»

با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا

تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من

با یک نگه برای دلم فتح باب کن

گردم فدائی تو، امام زمان من

 

پنج شنبه 1393/8/22
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
الصلاة... جَوازًا عَلَى الصِّراطِ، ومِفتاحًا لِلجَنَّةِ، ومُهورًا لِحورِ العینِ، وثَمَنًا لِلجَنَّةِ؛
نماز برگه عبور از صراط، کلیدى براى بهشت، مَهریه حورالعین و بهاى بهشت است
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
بِالصَّلاةِ یَبلُغُ العَبدُ إلَى الدَّرَجَةِ العُلیا؛ لِأَنَّ الصَّلاةَ تَسبیحٌ وتَهلیلٌ وتَحمیدٌ وتَکبیرٌ وتَمجیدٌ وتَقدیسٌ وقَولٌ ودَعوَةٌ؛
بنده با نماز در فراز می‌آید؛ زیرا نماز، تسبیح و تهلیل (لا إله إلّا اللَّه گفتن و گواهى دادن به یکتایى خدا) و تحمید و تکبیر (سپاس و بزرگداشت) و گرامیداشت و پاک داشتن و سخن گفتن [باخدا] و دعاست.
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
ما مِن شَیءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شابٍّ تائِبٍ، وما مِن شَیءٍ أبغَضَ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَیخٍ مُقیمٍ عَلى مَعاصیهِ؛
هیچ چیز نزد خداوند متعال، محبوبتر از جوانِ توبه کننده نیست؛ و هیچ چیز نزد خداوند، مبغوضتر نیست از پیرى که بر نافرمانى خدا اصرار می‌ورزد
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
مَن تَعَلَّمَ فی شَبابِهِ کانَ بِمَنزِلَةِ الوَشمِ فِی الحَجَرِ، ومَن تَعَلَّمَ وهُوَ کَبیرٌ کانَ بِمَنزِلَةِ الکِتابِ عَلى وَجهِ الماءِ؛
آن که در جوانی‌اش بیاموزد، آموخته‌اش مانند نقش بر سنگ است و آن که در بزرگسالى بیاموزد، مانند نوشتن بر روى آب باشد.
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
اِتَّقُوا مَعاصِیَ الخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاکِمُ؛
از گناهان پنهانى بپرهیزید؛ که آن که شاهد است، داور نیز هست.
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21
صَنائِعُ المَعروفِ تَقی مَصارِعَ السّوءِ... وکُلُّ مَعروفٍ صَدَقَةٌ؛
کارهاى نیک، جلوى حوادث بد را می‌گیرند... و هر کار نیکى، صدقه است
دسته ها : حدیث
چهارشنبه 1393/8/21

کاروان می آمد از شهـر دمشـق

بر سـر خـاک شـه سلطـان عشـق

کاروان آمـد ولی شـاهـی نبود

 بر بنی هاشـم دگر ماهـی نبود
دسته ها : دشت کربلا
سه شنبه 1393/8/20

خــــــدایـــــا...


 می شود من بغض کنم


 تو بگویی :


 مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .


 می شود من بگویم خدایا ؟


 تو بگویی : جانِ دلم . .


تــــمــــنــــا می کنم

دسته ها : بارالها
سه شنبه 1393/8/20


امام حسین (ع) عزیز...


من از کودکی عاشقت بوده ام...


قبولم نما گرچه آلوده ام...


مبادا برانی مرا از درت...


به پهلوی بشکسته مادرت...

دسته ها : دشت کربلا
سه شنبه 1393/8/20


ای زمانه من از این گردش تو سیر شدم


بس که آزرده شدم خسته و دلگیر شدم


ای مرگ چرا در آغوش نمی گیری مرا ؟


به خیالت جوانم ؟ به خدا پیر شدم


دسته ها : دشت کربلا
سه شنبه 1393/8/20
إنَّکَ إن أطَعتَ اللّهَ نَجّاکَ و أصلَحَ مَثواکَ؛
اگر خدا را فرمان برى، رستگارت کند و جایگاهت را نیکو گردانَد.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
إنَّ أجوَدَ النّاسِ مَن أعطى مَن لا یَرجوهُ، وَإنَّ أعفَى النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ، وَإنَّ أفضَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ؛
بخشنده‌ترینِ مردم کسى است که به آن که از او امیدى نمی‌برد، عطا می‌کند و باگذشت‌ترینِ مردم کسى است که هنگام قدرتش درمی‌گذرد و برترینِ مردم کسى است که به آن که از او گسسته، می‌پیوندد
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
فی فَضلِ زِیارَةِ الحُسَینِ علیه السلام : إنَّ الإِجابَةَ تَحتَ قُبَّتِهِ ، وَالشِّفاءَ فی تُربَتِهِ ، وَالأَئِمَّةَ مِن وُلدِهِ؛
در بیان فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام ـ مستجاب شدن دعا ، زیر گنبد او ، و شفا ، در تربت اوست و امامان ، از نسل اویند.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
مَن باتَ عِندَ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام لَیلَةَ عاشوراءَ ، لَقِیَ اللّهَ یَومَ القِیامَةِ مُلَطَّخا بِدَمِهِ ، وکَأَنَّما قُتِلَ مَعَهُ فی عَصرِهِ؛
هر کس شب عاشورا، نزد قبر حسین علیه السلام بماند، روز قیامت، خدا را دیدار مى کند، در حالى که به خونش آغشته است و گویى که در روزگار امام علیه السلام با او شهید شده است.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
مَن قَبِلَ عَطاءَکَ فَقَد أعانَکَ عَلَى الکَرَمِ؛
آن که عطایت را بپذیرد، تو را بر کرم کردن یارى داده است.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
مَنِ اتَّکَلَ عَلى حُسنِ اختِیارِ اللّهِ جَلَ وعزَّ لَهُ، لَم یَتَمَنَّ أنَّهُ فی غَیرِ الحالِ الَّتِی اختارَهَا اللّهُ تَعالى لَهُ؛
کسى که به حسن انتخابِ خداى متعال اعتماد دارد، حالتى جز آنچه را خداى متعال برایش خواسته است، آرزو نمی‌کند.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
الشَّرَفُ فی التَّواضُعِ، والعِزُّ فی التَّقوى، والغِنى فی القَناعةِ؛
شرافت در فروتنى، عزّت در تقوا، و بی‌نیازى در قناعت است.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
إِنَّ مِنَ العِبادَةِ لِینَ الکَلامِ وَ إفشاءَ السَّلامِ؛
از جمله عبادتها، نرمىِ کلام و آشکار کردن سلام است
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20
البِرُّ ما طابَت بِهِ النَّفسُ وَاطمَأَنَّ إلَیهِ القَلبُ، وَالإِثمُ ما جالَ فِی النَّفسِ وتَرَدَّدَ فِی الصَّدرِ؛
نیکى، آن است که جان با آن آرام گیرد و دل با آن اطمینان یابد؛ و گناه آن است که در درون، اضطراب پدید آورد و در سینه، تردید.
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20

مُردن، آرى! و تن به پستى دادن، نه! و به اندک ساختن، آرى! و به این و آن متوسّل شدن، نه!
دسته ها : حدیث
سه شنبه 1393/8/20

 شب جمعه کنار شش گوشه

دل من حالت عجیبی داشت

می شنیدم صدای قلبم را

چشم من حس بی شکیبی داشت

 

حرمش از ملائکه پر بود

انبیا در طواف شش گوشه

و ثواب هزار حج را داشت

به خدا هر طواف شش گوشه

 

شب جمعه ضریح اطهر او

غرق نور حضور فاطمه بود

به خودم آمدم و فهمیدم

بر لبم این نوا و زمزمه بود:


دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

با نور خود سرشت مرا ناب ناب کن

من را برای نوکری ات انتخاب کن

 

هر چند بد حساب شدم، بی وفا شدم

اما مرا ز گریه کنانت حساب کن

 

من را به حق مادرت ارباب رد مکن

امشب بیا به خاطر زهرا ثواب کن

 

اول به دست خالی من یک نگاه ... آه

درمانده را اگر دلت آمد جواب کن

 

در فتنه خیز غفلت و آفات و ابتلاء

قلبم ز دست می رود آخر، شتاب کن

 

یک گوشه از تجلی خود را نشان بده

یک شب برای عاشق خود فتح باب کن

 

در آتش فراق حریم الهی ات

این قلب بی‌شکیب مرا کم عذاب کن

 

من را ببر به جنت الاحرار کربلا

با مسلم و حبیب و وهب ، هم رکاب کن

 

ما تشنه‌ی بصیرت عباس گونه ایم

در قلب های سینه زنان انقلاب کن

 

شیب الخضیب فاطمه ! من کشته‌ی توام

این چهره را ز خون گلویم خضاب کن

 

دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

 

تا خیمه‌ی تقرّب تو پر کشیده ایم

تو نور محض و ما ز تبار سپیده ایم

 

آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست

در عاشقی به منزل آخر رسیده ایم

 

با عطر سیب پیرهنت مست می شویم

شیدائی قبیله‌ی عشق و عقیده ایم

 

دل بر شکوه جنت الاعلی نبسته ایم

وقتی بهشت را به نگاه تو دیده ایم

 

در بذل جان به راه تو مشتاق تر ز هم

عشق تو را به قیمت جان ها خریده ایم

 

لب تشنه ایم و در صف پیکار می‌رویم

وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده ایم

 

کی دست می‌کشیم از این طوف عاشقی؟

با آنکه صد جراحت شمشیر دیده ایم

 

جان می‌دهیم و یک سر مویت نمی‌دهیم

در کربلا حماسه‌ی عشق آفریده ایم

 

هفتاد و دو صحیفه‌ی با خون نوشته ایم

هفتاد و دو کتیبه‌ی در خون تپیده ایم

 

در جسم ما هنوز تب جانفشانی است

«هَل مِن مُعِین» بی کسی ات را شنیده ایم

 

خورشید نیزه ها شدی و در هوای تو

بر روی نیزه مثل ستاره دمیده ایم

 

 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

[ 90/09/06 ] [ 7:23 ] [یوسف رحیمی ] [ نظرات خصوصی می مانند ]
دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

در راه عشق مقصد آئینه ها یکی ست

میعادگاه و قبله‌ی اهل ولا یکی ست

در سیر خلق، راه وصال خدا یکی ست

یعنی حقیقت نجف و کربلا یکی ست

 

این دو سپیده‌ی ازلی نور واحدند

از ابتدا حسین و علی نور واحدند

 

الله راز مشترک این دو رهبر است

عرش عروجشان روی دوش پیمبر است

خورشیدشان تبسم زهرای اطهر است

در دستشان زمام تمامی محشر است

 

از مشرق تجلی توحید سر زدند

از یک افق شبیه دو خورشید سر زدند

 


دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

 

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

 

گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال

عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

 

گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند

زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

 

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی

شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

 

آه یعقوب شده چشم من از روزی که

به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

 

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد

چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

 

تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود

عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم
دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه

یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه

 

قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد

همچون درخت روشنی در هر کرانه

 

باید بلرزانی وجود کوفیان را

قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه

 

خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن

قرآن بخوان با لهجه ای روشنگرانه

 

کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم

در حسرت پلک کبودت خواهرانه

 

قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه

خیره نگردد سوی ما خیره سرانه

 

اما چه تکریمی شد از لب های قاری

تشت طلا و بوسه های خیزرانه

 

گل داده از اعجاز لب های تو امشب

این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه

 

در حسرت لب های خشکت آب می‌شد

ریحانه ات با التماسی دخترانه

 

آن شب که می‌بوسید چشمت را سه ساله

خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه

 

از داغ تو قلب تنور آتش گرفته

تا صبح با غمناله هایی مادرانه

 

 

دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

دروازه ورودی شهر است و ازدحام

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست

یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام

 

یک آسمان ستاره‌ی آتش گرفته و

یک کاروان شراره و غم های ناتمام

 

در این دیار، هلهله و پایکوبی است

انگار رسم تسلیت و عرض احترام

 

چشمان خیره و حرم آل فاطمه

سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام

 

خاکستر است تحفه‌ی پس کوچه های شهر

بر زخم های سلسله ، شد آتش التیام

 

بر ساحت مقدس لب های پرپری

با سنگ کینه سنگدلی می دهد سلام

 

پیشانی شکسته و خونی که جاری است

بر روی نی خضاب شده چهره‌ی امام

 

با کینه علی همه‌ی شهر آمدند

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

با شیون و شین یا قدیم الاحسان

با این همه دِیْن یا قدیم الاحسان

ما آمده ایم تا ببخشی ما را

امشب به حسین یا قدیم الاحسان

 

*

 

این دل شده هیأت اباعبدالله

سینه زن غربت اباعبدالله

یارب مچشان حرارت آتش را

بر زائر تربت اباعبدالله

 

*

 

با دست تهی و کوله باری از آه

این بار هم آمده گدایت از راه

از کار دلم گره گشایی فرما

با دست سه سالهٔ اباعبدالله

 

*

 

من آمده ام توشه ای از آهم ده

سوز نفس و اشک سحرگاهم ده

هرچند تمام کرده ای نعمت را

یک بار دگر به کربلا راهم ده

 

***

 


دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19

من و شور و نوا شب‌های جمعه

و قلبی مبتلا شب‌های جمعه

قیامت می شود در صحن قلبم

به یاد کربلا شب‌های جمعه

 

نگاهی کن به چشم بیقرارم

که بارانی تر از ابر بهارم

فقط یک آرزو مانده به سینه

هوای دیدن شش‌گوشه دارم

 

نگاهی کن به اشک و آه جاری

ندارم توشه ای غیر از نداری

مرام توست لطف و دستگیری

مگر ما را تو تنها می گذاری؟

دسته ها : دشت کربلا
دوشنبه 1393/8/19
X