امام نهم | مقام: |
محمّد | نام: |
جواد، التقي | لقب: |
ابو جعفر | كنيه: |
علي | نام پدر: |
خيزران | نام مادر: |
10 رجب سال 195 ه ق | روز ولادت(ه ق): |
23 فروردين سال 190 ه ش | روز ولادت(ه ش): |
مدينه-عربستان سعودي | مكان ولادت: |
محمّد امين | سلاطين زمان تولّد: |
17 سال | مدت امامت(ه ق): |
25 سال | مدت عمر(ه ق): |
30 ذيقعده سال 220 ه ق | روز شهادت(ه ق): |
8 آذر سال 214 ه ش | روز شهادت(ه ش): |
معتصم | فرمانروايان زمان: |
معتصم | قاتل: |
كاظمين-عراق | محل دفن: |
4 | فرزند پسر: |
7 | فرزند دختر |
بازرگان ثروتمندي 4 همسر داشت. چهارمين همسر را از همه بيشتر دوست داشت،لباسهاي فاخر و زيبا براي او تهيه ميكرد و با ظرافت بسيار با وي رفتار مينمود. بهترين امكانات رفاهي خاص وي بود و خلاصه نور چشمي بازرگان بود. وي همسر سوم را نيز خيلي دوست داشت. به وي بسيار افتخار ميكرد و جلوي دوست و آشنا پز داشتن چنين همسر شايستهاي را ميداد، اما قلبا هميشه نگران بود كه مبادا بيوفايي كند و با مردان ديگر سر و سري داشته باشد.
از قضا اين مرد بينوا همسر دوم را نيز دوست داشت! اين يكي زني باملاحظه، صبور و رازدار بود! هروقت بازرگان با مشكلي روبرو ميشد به اولين كسي كه مراجعه ميكرد همين زن بود؛ الحق او نيز دلسوزانه وي را ياري ميكرد.
حال بشنويم از همسر اول اين بازرگان كه زني بسيار وفادار بود و همه امور زندگي وي از ثروت و تجارت و امورات منزل را مدبرانه تدبير ميكرد. درواقع بايد گفت بار مشكلات زندگي اين بازرگان به دوش اين زن بود. باوجود اينكه بازرگان اصلا اين زن را دوست نداشت، زن عميقا عاشق همسرش بود و بيتوجهي وي را ناديده ميگرفت.
روزي بازرگان بيمار شد و از آنجايي كه حال وي روز به روز به وخامت ميرفت، پيش خود گفت: حال كه دارم ميميرم و اين زندگي پر از ناز و نعمت را بايد رها كنم بهتر است يكي از همسرانم را با خود ببرم تا در اين راه تنها نباشم!
از همسر چهارم پرسيد: من تو را بيشتر از همه اينها دوست دارم. در مدت زندگي با من از تمام موهبتها بهرهمند شدي، هميشه بهترين لباس و تجمل از آن تو بود و به بهترين نحو از تو مراقبت نمودم. حال كه من دارم ميميرم آيا حاضري در اين سفر همراه من باشي؟
زن پاسخ داد: به هيچ عنوان! و با گفتن اين حرف از اتاق خارج شد. جواب زن همانند چاقوي تيزي بر قلب مرد فرو رفت. مرد غمگين ودلشكسته از همسر سوم پرسيد:
در تمام زندگيام تو را دوست داشتم حال كه من درحال مرگ هستم آيا حاضري در اين سفر همراه من باشي؟ زن با گستاخي پاسخ داد: نه. زندگي اينجا خيلي خوب است! تازه من تصميم دارم بعد از مرگ تو با مرد ديگري ازدواج كنم!مرد بازرگان از شيدن چنين پاسخي بسيار افسرده شد و با غصه رو به زن دوم كرد و از وي پرسيد: من هميشه در هنگام مشكلات به تو رجوع ميكردم و تو هميشه به من كمك ميكردي. حال من باز هم به كمك تو احتياج دارم آيا وقتي من مردم تو حاضري بعد از من بميري و در اين سفر همراه من باشي؟ زن گفت: متأسفم! اينبار هيچ كمكي نميتوانم بكنم. نهايت كاري كه بتوانم انجام دهم اينست كه تا قبرستان تو را بدرقه كنم! اين سخن همانند تندري بر سر مرد فرود آمد و او را از درون ويران ساخت.
«من با تو خواهم آمد. هرجا كه بروي من با تو ميآيم.» مرد بازرگان سرش را بالا گرفت و ديد همسر اولش كنار بستر اوست. وي بسيار لاغر و تكيده بود، گويي سالهاست كه از سوء تغذيه رنج ميبرد. بازرگان با لحني پر از اندوه، شرمزده به همسرش گفت: اي كاش آن زماني كه در توانم بود از تو مراقبت بيشتري ميكردم. ولي افسوس!
درواقع همه ما داراي 4 همسر هستيم!
همسر چهارم بدن ماست. فرقي نميكند چقدر خرج وي كنيم و چقدر از وي مراقبت كنيم هنگام مرگ او ما را ترك ميكند!
همسر سوم ما؟! ثروت و دارايي، مقام و موقعيت اجتماعي ماست كه هنگام مرگ همه آنها به ديگري ميرسد.
همسر دوم ما، همسر، خانواده، دوستان و آشنايان ما هستند. مهم نيست چقدر با ما مأنوس هستند تا زماني كه در اين دنيا هستيم با ما هستند و هنگام مرگ نهايتا تا قبرستان با ما خواهند بود!
همسر اول ما روح ماست كه اغلب به علت توجه مفرط ما به ماديات و ثروت و لذات نفساني مورد بيتوجهي قرار ميگيرد و فراموش ميشود.
حال خود حدس بزنيد . تنها چيزي كه هرجا كه باشيم همراه ماست چيست؟ شايد بد نباشد اگر امروز آن را دريابيم و از وي مراقبت كنيم تا اينكه هنگام مرگ فقط تأسف و حسرت نصيبمان نشود.
امشب كه بين خلق، ليل الرغائب است
داني چه چيز آرزوى قلب صاحب است
اي كاش روز جمعه كه از راه ميرسد
ديگر كسي نگويد ارباب (عج) غائب است
اللهم عجل لوليك الفرج
التماس دعا
—
دگر آرزو نجويم پي آرزو نپويم / همه از تو شكر گويم كه تويي شكارم امشب
اوحدي مراغهاي
—
زيباترين شب زمين شب پر از نگاه تو ارزوي من براى تو خداى من پناه تو اميدوارم همه به آرزوهاي قشنگ شون برسن
—
فرشته ها درشب آرزوها براي اجابت دعا وبردن آنها به ملكوت مسابقه داده ومنتظر نداي بنده هاي خدا هستند.
مرادعا كن
—
مي گن هر كي شب آرزوها دعا كنه از خدا حاجت مي گيره، برام دعا كن به آرزوم برسم
بزرگترين آرزوي من داشتن توست
—
چندين نامه نوشته ام، با ادرسهايي كه نمي دانم به كجا خواهند رسيد! سلام. از خدا وند برايت بهترين ها را خواسته ام مي دانم كه تو به آرزوهايت خواهي رسيد!!!
—
امشب آرزوهاتو رو بال فرشته ها بنويس و تا رسيدنشون به آسمون دعا كن صداي اجابت كه به دلت رسيد منو فراموش نكن
با آرزوي رسيدن به آرزوهاي قشنگتان
—
امشب درآرزوهايم برايت آرزو ميكنم كه آرزوي كسي باشي كه آرزويش روداري!
—
خداوندا
آرزويم بزرگ و دلم كوچك است تو به بزرگي و جلالي كه داري برآورده اش كن
—
اي دوست خريدار وفايت هستم شرمنده اين لطف وصفايت هستم آن لحظه كه قلبت به خدا نزديك است يادآر كه محتاج دعايت هستم
—
شب آرزوهاست برايت آرزو ميكم
روزهايت هر يكي بهتر ز قبل، خوش بود بر كام تو اين روزگار
همچو شمعي باشي و همراه گل، من بگردم دور تو پروانه وار
—
شب آرزوهاست و من برايت آرزو ميكنم عاشق شوى، و اگر هستى، كسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اينگونه نيست، تنهاييت كوتاه باشد، و پس از تنهاييت، نفرت از كسى نيابى
—
شب آرزوهاست خدايا به حق اين شب عزيز همه رابه آرزوهايشان برسان
خدايا ما را ان ده كه آن به
خدايا شيريني بخشش و محبت را به ما بچشان
—
شب آرزوها، شب اجابت است، شب مغفرت است.
از كف ندهيمش… آرزوهايت برآورده باد محتاجم به آرزويي نيك
—
شب آرزوهاست. بيا غرور را كنار بگذاريم، لباس تكبر از تن به در كنيم و از
درگاه خداوند متعال عذر خواهي كنيم به خاطر آن كه عصيانش كرديم و نافرمانيش نموديم.
بيا عذر تقصير به درگاهش آوريم كه چون شيطان از فرمانش سر باز زديم.
—
شب آرزوهاست بيا دعا كنيم براي آن كودكي كه در آن سوي پهناور زمين امشب را گرسنه خواهد خوابيد.
و براي آن بيماري كه فردايش را كسي اميدوار نيست.
بيا از خدا بخواهيم رنج هاي آدمي را بكاهد و آرامش او را بيافزايد
—
شب آرزوهاست آرزو ميكنم
خانه قلبت پر از گلهاي ياس،نغمه خوان خانه قلبت هزار
باغ احساست پر از گلهاي ناز،همچو يه قالي پر از نقش و نگار
—
شب آرزوها ست. بيا از امروز كمتر خسته شويم بلكه آن شب را تا به صبح اجابتش بيدار بمانيم.
براي هم دعا كنيم.
—
شب آرزوهاست و من آرزو دارم
دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه هاي ماندگار
زندگيت خالي از اندوه و غم، لحظه هاي شادماني بي شمار
—
الهي! «دعا» به درگاه تو لجاج است، چون داني كه بنده به چه محتاج است.
ليله الرغائب است و اگر دلتان با خداست ما را بي نصيب از دعا نكنيد.
همه بايستى نسبت به اين انتخابات احساس تكليف كنيم؛ هم مسئولان، هم آحاد مردم و هم مجموعههاى گوناگون سياسى و اجتماعى، و فعالانى كه در كشور هستند. اولاً سلامت اين انتخاباتها مهم است، كه خوشبختانه مسئولان كشور به اين توجه دارند، ما هم هميشه تأكيد كردهايم و حالا هم هست. بايد از آراى مردم به طور كامل صيانت بشود. در همين اندازه از لحاظ اهميت، حفظ سلامت فضاى انتخابات، قبل از شروع انتخابات اس
مردم سعى كنند صالحترين را انتخاب كنند. آن كسانى كه نامزد رياست جمهورى ميشوند و در شوراى نگهبان صلاحيت آنها زير ذره بين قرار ميگيرد و شوراى نگهبان صلاحيت آنها را اعلام ميكند، اينها همهشان صالحند. اما مهم اين است كه شما در بين اين افراد صالح، بگرديد و صالحترين را پيدا كنيد. اين جا جائى نيست كه من و شما بتوانيم به حداقل اكتفاء كنيم؛ دنبال حداكثر باشيد؛ بهترين را انتخاب كنيد.
بهترين كيست؟ من نسبت به شخص، هيچگونه نظرى ابراز نميكنم؛ اما شاخصهائى وجود دارد. بهترين، آن كسى است كه درد كشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم يگانه و صميمى باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافيگرى خودش نباشد. آفت بزرگ ما اشرافيگرى و تجملپرستى است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافيگرى باشد، مردم را به سمت اشرافيگرى و به سمت اسراف سوق خواهد داد. اينى كه ما گفتيم امسال، سال حركت به سوى اصلاح الگوى مصرف است، يعنى امسال سالى است كه ملت ايران تصميم بگيرد كه با اسراف مبارزه كند. نميگوئيم بكلى و يكباره و در طول يك سال، اسراف تمام بشود؛ نه، ما واقعبينتر از اين هستيم؛ ميدانيم اين كار مال ساليان پى در پى است و بايد كار بشود تا به اين فرهنگ برسيم؛ بايد اين كار را شروع كنيم.
سئلهى حضور ملت ايران در صحنههاى مختلف ادارهى كشور، يك پديدهى بسيار برجسته و ممتاز است. خطاست اگر خيال كنيم كه حضور ملت ايران، فقط در صحنهى انتخابات نمايان و نشاندار است. بله، انتخابات در نظام جمهورى اسلامى هميشه در طول اين بيست و هفت سال، يك مقطع درخشان براى ملت بوده است و نشاندهندهى عمق اعتقاد اين ملت و اين نظام به دخالت مردم در سرنوشت خود محسوب شده است؛ ولى عمق، بركات، گستره و آثار حضور ملت ايران بيش از اينهاست.
يكى از اساسىترين كارها براى اينكه ما جلوى اسراف را بگيريم اين است كه مسئولين كشور، خودشان، كسانشان، نزديكانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافيگرى نباشند. چطور ميتوانيم اگر خودمان اهل اسراف باشيم، به مردم بگوئيم اسراف نكنيد؛ «أ تأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسكم»؛(1) «يا أيّها الّذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون. كبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون».(2) اولين كار اين است كه ما مسئولين كشور را، افرادى انتخاب كنيم كه مردمى باشند، سادهزيست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد كنند. اين هم به نظر من شاخص مهمى است. آگاهانه بگرديد؛ برسيد؛ و به آنچه كه رسيديد و تشخيص داديد، با قصد قربت اقدام كنيد؛ با قصد قربت پاى صندوق انتخابات برويد و خداى متعال اجر خواهد داد.
1) بقره: 44
2) صف: 2 و 3
يكى از دشمنىها همين است كه اين پديدهى باارزشِ تأثير حضور مردم و نقشآفرينى مردم در ادارهى كشور و مديريت كشور را در تبليغات خودشان نفى كنند يا نديده بگيرند يا انكار كنند. بارها و بارها در اظهارات صريحشان، در اظهارات كنايهآميزشان، در انتخابات كشورمان خدشه كردند. نه؛ انتخابات كشور ما از انتخابات اكثر اين كشورهاى مدعى دمكراسى، هم آزادتر است، هم پرشورتر است، هم انگيزهى مردم در اين انتخابات بيشتر است. انتخابات پرشور، انتخابات خوب، سالم. دشمن خدشه ميكند. از دشمن انتظارى هم جز دشمنى نيست؛ چه انتظارى هست؟ بىتوقعى از دوستان است. بىتوقعى از كسانى است كه جزو اين ملتند؛ واقعيات را دارند مىبينند؛ مىبينند كه اين انتخابات چگونه سالم و متقن انجام ميگيرد، در عين حال، همان حرفى را كه دشمن ميزند، اينها هم ميزنند! من انتظارم اين است: كسانى كه با ملت ايرانند، جزو ملت ايرانند، توقع دارند ملت ايران به آنها توجه كنند، اينها ديگر عليه ملت ايران حرف نزنند و انتخابات ملت ايران را زير سؤال نبرند. مرتب تكرار نكنند كه آقا اين انتخابات سالم نيست؛ انتخابات، انتخابات نيست. چرا دروغ ميگويند؟ چرا بىانصافى ميكنند؟ چرا خلاف واقع ميگويند؟ چرا اين همه زحماتى را كه اين ملت و مسئولين در طول اين سالهاى متمادى متحمل شدند، نديده ميگيرند؟ چرا؟ چرا ناسپاسى ميكنند؟
يك جمله در باب انتخابات عرض كنيم كه همين دو سه روز آينده است. اين انتخابات بسيار مهم است. در دور اول انتخابات، ملت ايران حقيقتا يك حركت عظيم انجام داد. تبليغات كردند، دنيا را به جنجال كشاندند، شايد بتوانند يك جورى انتخابات را بىرونق كنند، شايد بتوانند ملت ايران را از پاى صندوقها دور كنند؛ نتيجه اين شد كه ملت ايران با انگيزهتر و با جديت بيشتر وارد ميدان شد. خيلى اثر ميكند اين حضور مردمى در شكوه بخشيدن به چهرهى ملت شجاع و رشيد ايران در نظر ديگران.
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زيادي دارند و در فضيلت آنها روايات بسياري وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله) روايت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضيلت به آن نمى رسد و جنگيدن با كافران در اين ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد، موجب خشنودى خداي بزرگ ميگردد و غضب الهى از او دور مي گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
از حضرت موسى بن جعفر(عليهماالسلام) روايت شده است كه: هر كس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد، آتش جهنم يك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگيرد بهشت بر او واجب مي گردد.
و همچنين فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت كه از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر است. هر كس يك روز از رجب را روزه بگيرد البته از آن نهر بياشامد.
از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه حضرت رسول اكرم( صلى الله عليه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در اين ماه بسيار طلب آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مىگويند زيرا كه رحمت خدا در اين ماه بر امت من بسيار ريخته مىشود پس بسيار بگوئيد: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
ابن بابويه از سالم روايت كرده است كه گفت: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(عليه السلام)رسيدم. وقتي نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آيا در اين ماه روزه گرفتهاى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غير از خدا كسى نمىداند به درستى كه اين ماهى است كه خدا آن را بر ماههاى ديگر فضيلت داده و حرمت آن را عظيم نموده و گرامي داشتن روزه دار را در اين ماه بر خود واجب گردانيده است.
پس گفتم يابن رسول الله اگر در باقيمانده اين ماه روزه بدارم آيا به بعضى از ثواب روزهداران آن نائل مىگردم؟ فرمود: اى سالم هر كس يك روز از آخر اين ماه را روزه بدارد خدا او را ايمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر اين ماه را روزه بگيرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر اين ماه را روزه بگيرد ايمن گردد از ترس بزرگ روز قيامت و از شدتها و هولهاى آن روز و برات بيزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه براى روزه ماه رجب فضيلت بسيار وارد شده است و روايت شده كه اگر شخصي قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه اين تسبيحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دريابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِيلِ سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِى التَّسْبِيحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .
دعا و نيايش
اعمال مشترك ماه مبارك رجب
اينها اعمالي است كه انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصى به روز معيني ندارد و آن چند مورد است :
1- در تمام ايام ماه رجب دعاي ذيل را كه روايت شده امام زين العابدين(عليه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود:
"يَا مَنْ يَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِينَ وَ يَعْلَمُ ضَمِيرَ الصَّامِتِينَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِيدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَيَادِيكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ ."
2- دعايي را كه از امام صادق(عليه السلام) روايت شده، خوانده شود:
«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِينَ وَ خَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِينَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِينَ وَ نَيْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِينَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ وَ سَبِيلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِينَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِينَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِينَ الْمُبْعَدِينَ وَ اغْفِرْ لِى يَوْمَ الدِّينِ .»
3- از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه در ماه رجب اين خوانده شود:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِيرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى يَا قَوِىُّ يَا عَزِيزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»
قابل توجه است كه ادعيه ديگري نيز براي اين ماه عزيز ذكر شده است كه ميتوانيد به مفاتيح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نماييد .
4- از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) روايت شده كه: هر كس در ماه رجب صد مرتبه بگويد: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» و آن را به صدقه ختم فرمايد حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و كسى كه چهار صد مرتبه بگويد بنويسد براى او اجر صد شهيد عطا فرمايد.
5- از نبي مكرم اسلام روايت است: كسى كه در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگويد خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا كند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرمايد .
6- روايت است كسى كه در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نيز هفتاد مرتبه بگويد: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ" و پس از اتمام ذكر، دستها را بلند كند و بگويد: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بميرد خدا از او راضى باشد و به بركت ماه رجب، آتش او را مس نكند .
7- در كل اين ماه هزار مرتبه ذكر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِيعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بيامرزد .
8- سيد بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) فضيلت بسياري براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل كرده است كه ده هزار مرتبه يا هزار مرتبه يا صد مرتبه در اين ماه تلاوت شود. و نيز روايت كرده كه هر كس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قيامت نورى شود كه او را به بهشت بكشاند.
9- سيد بن طاووس از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) روايت كرده كه: هر كس در روز جمعه ماه رجب، مابين نماز ظهر و عصر، چهار ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت حمد يك مرتبه و آية الكرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و سپس ده مرتبه بگويد: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى كه اين نماز را گزارده تا روزى كه بميرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرمايد، و او را به هر آيهاي كه خوانده شهرى در بهشت از ياقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفيد دهد و تزويج فرمايد او را حورالعين و از او راضى شود .
10- سه روز از اين ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زيرا كه روايت شده هر كس در يكى از ماههاى حرام، اين سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنويسد.
11- از حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه: هر كس در يك شب از شبهاى ماه رجب ده ركعت نماز به اين نحو كه در هر ركعت حمد و قل يا ايها الكافرون يك مرتبه و توحيد سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را ميآمرزد.
هلال ماه
اعمال شب و روز اول ماه رجب
شب اول
اين شب، شب شريفى است و در آن چند عمل وارد شده است .
1- وقتي هلال ماه ديده شد فرد بگويد:
اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَيْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّى وَ رَبُّكَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله منقول است كه چون هلال رجب را مىديد مىگفت: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّيَامِ وَ الْقِيَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ.
2- غسل.
حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) فرمودهاند: هر كس ماه رجب را درك كند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نمايد، از گناهان خود پاك ميشود مانند روزى كه از مادر متولد شده است.
3- زيارت امام حسين عليه السلام .
4- بعد از نماز مغرب بيست ركعت، يعني 10 تا دو ركعتي نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد.
5- بعد از نماز عشاء دو ركعت نماز گزارده شود بدين نحو:
در ركعت اول حمد و ألم نشرح يك مرتبه و توحيد سه مرتبه و در ركعت دوم حمد و ألم نشرح و توحيد و معوذتين خوانده شود و پس از سلام، سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگويد و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بيامرزد مانند روزى كه از مادر متولد شده است.
روز اول رجب
اين روز، روز شريفى است و براي آن چند عمل ذكر شده است:
1- روزه .
روايت شده كه حضرت نوح (عليه السلام) در اين روز به كشتى سوار شد و به كسانى كه همراه او بودند امر فرمود روزه بگيرند كه هر كس اين روز را روزه بگيرد، آتش جهنم يك سال از او دور شود .
2- غسل .
3- زيارت امام حسين عليه السلام.
از امام جعفر صادق(عليه السلام) روايت شده است كه: هر كس امام حسين (عليه السلام) را در روز اول رجب زيارت كند، خداوند او را بيامرزد. البته قابل ذكر است كه زيارت از راه دور هم مورد قبول است ان شاء الله.
امام ابوالحسن علي النقي الهادي عليه السلام در نيمه ذي حجه سال 212 هجري، در اطراف مدينه، در محلي موسوم به «صَريّا» چشم به جهان گشود. امام هادي عليه السلام در سال 220 هجري، در هشت سالگي، بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام به امامت رسيد. مدت هدايت و امامت آن حضرت، 33 سال بود و در 41 سالگي، در سوم رجب سال 254 هجري در شهر سامرا بر اثر زهري كه با دسيسه مُعتز، سيزدهمين خليفه عباسي به ايشان خورانده شد، مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مشهورترين القاب آن بزرگوار، نقي و هادي است و كنيه آن حضرت، ابوالحسن بود.
براي امام هادي عليه السلام به تناسب خوي و صفاتش، القابي را ذكر كرده اند كه هركدام، داراي شأن نزول و فلسفه اي است. لقب هاي زير، بخشي از القاب آن حضرت است:
1. نقي، به معناي پاك، پاكيزه از آلودگي و انحراف؛
2. مرتضي، به خاطر پسنديده بودن خوي و رفتارش در برخوردها و روابط؛
3. عالِم، به دليل دانش بسيار و پردامنه اش در عرصه هاي گوناگون علمي و فرهنگي؛
4. عسگري، به خاطر اقامتش در محيط نظامي كه به دستور دشمن صورت گرفته بود؛
5. رشيد، به دليل رشد يافتگي و هدايت شدگي او از سوي حق؛
6. وفي، به معناي وفادار و انجام دهنده عهد و پيمان، به تمام و كمال.
خدا را پيوسته براي هدايت مردم، حجّت هاست. امام هادي عليه السلام هادي امت و هدايت يافته از غيب بود. فروغي كه از خورشيد وجودش مي تابيد، روشن كننده افكار و راهنماي مردم بيدار بود. ظلمت حاكم، آن «حق مظلوم» را به زندان افكند و در حصر نهاد، امّا آن «نور زنداني» پيوسته روشنايي مي بخشيد و بر دل هاي دوست دارانش حكومت داشت؛ نه با سلاح، كه با فلاح، و نه با قدرت نظامي، كه با فضيلت اخلاقي.
سخن چينان، از جاذبه معنوي و برتري علمي اش در آتش حسد مي سوختند و حاكمان او را رقيب حكومت مي دانستند. او را از مدينه به سامرا بردند، تا مدينه بي خورشيد بماند و پروانه ها سرگردان.
سلام بر جان روشن و ضمير فروزانش كه با نيايش و نجوا با خدا مأنوس بود و سجّاده و سحر، گواه يك عمر تهجّد و شب زنده داري اش بود.
مادر امام هادي عليه السلام زني پاك دامن بود و در زهد و تقوا، در زمان خود بي نظير به شمار مي آمد. ايشان در بيش تر روزهاي سال، روزه مستحبّي مي گرفت و امام هادي عليه السلام در شأن او فرمود: «مادرم، عارف به حق من بوده و از اهل بهشت مي باشد. خداوند نگهبان و حافظ اوست و شيطانِ سركش به او دسترسي ندارد». ايشان هم چنين بر اساس اسناد ديگري، درباره مادرش مي فرمايد: «او از مادران پرهيزكاران و صالحان است كه از فرمان خداوند سرپيچي نمي كند. اهل زهد و عرفان، متعبّد و از زنان بي مانند و بي همتاي عصر بود و در مدينه، همگان او را به پاكي و تقوا مي شناختند و او را سيّده مي خواندند».
امام هادي عليه السلام از لحظه وفات پدر بزرگوارش و پذيرفتن وظيفه خطير امامت جامعه تا هنگام شهادت، دوراني پرمبارزه، استقامت و پايداري سياسي و عقيدتي را پشت سرگذاشت. مدت زندگاني آن امام هُمام، مصادف با حكومت دشمنان كينه توزِ فرزندان ابوطالب، به ويژه فرزندان پاك علي و فاطمه عليه السلام بود؛ كساني كه همه عمر براي ريشه كني اين راست قامتان جاودان تاريخ، از هيچ اقداماتي فروگذار نكردند. طاغوت هاي معاصر امام هادي عليه السلام از اين قرارند: معتصم (برادر مأمون)، واثِق (پسر معتصم)، متوكل (برادر واثق و دهمين خليفه عباسي)، مُنتَصَر (پسر متوكل)، مُستعين (پسر عموي منتصر)، و مُعتَز (پسر ديگر متوكل) بودند.
حضرت امام هادي عليه السلام در زهد و عبادت يگانه بود. ايشان همانند ديگر امامان ما، همواره شب هنگام به پروردگارش روي مي آورد و شب را با حالت خشوع به ركوع و سجده سپري مي كرد و سر بر خاك مي نهاد. ايشان پيوسته دعا مي كرد و مي فرمود: «بارالها! گنهكاري بر تو وارد شده و تهي دستي به تو روي آورده است. تلاشش را بي نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از لغزشش درگذر».
آن چيزي كه امام هادي عليه السلام را محبوب دل هاي همگان ساخته بود، پيوند با خدا، تكيه بر آفريننده بي نياز، غناي از بنده سراسر نياز، وارستگي از دنياي فاني، وابستگي به ابديت بي پايان و دلدادگي به عبادت بود.
امام هادي عليه السلام در سايه عبادت و نزديكي به خداوند متعال، به درجه هاي والايي از رشد و كمال رسيده بود. ايشان از حقيقت انديشه هاي انسان ها، عالم طبيعت، جهان پديده ها و حتي گياهان و حيوانات آگاه بود. در همين زمينه، در تاريخ نقل شده كه در منزل متوكل و در اطاقش، پرندگاني وجود داشتند كه در قفس نگهداري مي شدند. هنگامي كه متوكل در حضور امام هادي عليه السلام مي خواست سخن بگويد، پرندگان شروع به سر و صدا مي كردند و مانع صحبت كردن او مي شدند، ولي به محض اين كه امام هادي عليه السلام لب به سخن مي گشودند، پرندگان ساكت مي شدند و گويي آن ها نيز به سخنان دُرافشان و پرگُهر آن بزرگوار، گوش جان مي سپرند.
از مجموع 33 و اندي سال دوران امامت امام هادي عليه السلام حدود سيزده سال آن در مدينه سپري شد. ايشان در طول اين مدت، با استفاده از ضعف و آشفتگي دستگاه خلافت، به تبيين و گسترش مباني اعتقادي و فرهنگي اسلامي و هدايت امت مسلمان همّت گمارد و از سرچمشه زلال و مطمئن امامت، تشنگان حقيقت و عدالت را سيراب كرد.
دانش پژوهان و حق جويان، از هرسو به محضر ايشان روي مي آوردند و از دانش خداداديِ امام عليه السلام استفاده مي كردند. شيعيان و دوستان اهل بيت ـ كه تعدادشان در آن زمان زياد شده بود ـ از نقاط مختلف، به ويژه ايران، عراق و مصر به طور حضوري يا از راه نوشتن نامه، مسايل و مشكلاتشان را مطرح كرده، از آن گرامي، رهنمود مي گرفتند.
هنگامي كه حضور امام هادي عليه السلام در مدينه منوّره براي حكومت متوكل به يك خطر جدّي تبديل شد و اسباب اضطراب و نگراني صاحبان زر و زور را فراهم آورد، و تمام دشمنان، دست به دست يكديگر دادند و سعي كردند كه چنين به متوكل وانمود كنند كه امام هادي عليه السلام خود را براي يك نهضت عمومي آماده مي سازد. سرانجام متوكل تصميم گرفت در سال 243 ق، حضرت هادي را از مدينه به سامرا بياورد تا به راحتي ايشان را تحت نظر داشته باشد. مردم به خوبي مي دانستند كه شخصيت با عظمت امام و نفوذ بسيار آن حضرت در ميان مردم و توجه عمومي جامعه به رهنمودهاي آن بزرگوار، موجب شده كه متوكل، امام را به سامرا فراخواند.
دليل آن كه متوكل عباسي، حضرت امام هادي عليه السلام را از مدينه به سامرا احضار كرد، گرايش بيش از اندازه مردمان آن زمان به آن حضرت بود؛ چنان كه در تاريخ آمده است كه «يزداد» پزشك مسيحي دربارِ عباسي گفته بود: «براساس آن چه شنيده ام، انگيزه متوكل از احضار «علي بن محمد» به سامرا، اين بوده كه مبادا مردم، به ويژه چهره هاي سرشناس، به وي گرايشي پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست بني عباس خارج شود».
امام هادي عليه السلام به همراه خانواده اش به سوي سامرا حركت كرد و نظاميانِ يحيي بن هرثمه، فرستاده متوكل عباسي هم با ايشان همراه بودند. ظاهر قضيه اين بود كه آن حضرت را به حرمت و احترام به سوي سامرا مي بردند.
يحيي، خود شخصا مأموريت كوچ دادن امام را عهده دار و مراقب ايشان بود. او بر اثر ديدن عبادت و شرايط تقواييِ ويژه امام، نسبت به ايشان ارادتي پيدا كرد و دست امام را در مسير حركت براي انتخاب مسير بازگذاشت و هر كجا كه امام ميل توقف و استراحت داشت، با ايشان موافقت مي كرد. امام در مسير حركت، به سوي كوفه و نجف رفت و براي آخرين بار، قبر جدّش امام علي عليه السلام را زيارت نمود.
سپس وارد بغداد شد و مردم استقبال عجيبي از ايشان كردند.
هنگامي كه حضرت امام هادي عليه السلام را از مدينه به سامرا مي بردند، حادثه اي شگفت انگيز در بين راه رخ داد. اين حادثه از اين قرار بود كه افراد كاروان، شاهد باريدن باران، در يك روز گرم تابستاني بودند. يك روز به هنگام عبور از بيابان هاي خشك و بي آب و علف كه آفتاب گرم كويري، آن را تفتيده ساخته بود، همراهان ديدند كه امام عليه السلام عبايش را بر سر كشيد و پاي شترش را بست و خود را براي حفاظت در برابر باران آماده ساخت. در آن هواي گرم تابستاني كه هرگز انتظار چنين امري نمي رفت و شواهدي هم دلالتي به وقوع ريزش باران نبود، ناگهان ابرهاي تيره اي از راه رسيد، باران تندي در گرفت و همه همراهان و سربازان محافظ را در شگفتي فروبرد.
هنگامي كه امام هادي عليه السلام به سامرا رسيد، متوكل كه از خلفاي ظالم عباسي بود، روش سياسي خود را چنان اتخاذ نمود كه امام را تحت فشار قرار دهد. او توطئه ها و نقشه هاي گوناگوني براي از ميان برداشتن حضرت طراحي كرد و به شيوه هاي مختلف كوشيد تا وجهه عمومي حضرت هادي عليه السلام را لكّه دار نمايد، اما آن امام والامقام، سياست متوكل را به خوبي درك مي كرد و به بهترين شكل با آن به مقابله برمي خواست. برخي از اعمال توهين آميز متوكل عبارت بودند از: 1. مخدوش جلوه دادن امامت و تحقير امام عليه السلام ؛ 2. احضار امام عليه السلام در دل شب به كاخ خلافت؛ 3. يورش سربازان تُرك در دل شب به خانه آن حضرت و تفتيش خانه و دستگير كردن امام هادي عليه السلام .
از ابوالعباس، كاتب دربار متوكل نقل شده است كه: در حضور او بودم كه صحبت از امام هادي عليه السلام شد. متوكل گفت: به خدا قسم كه آن كافر را كه به دروغ ادعاي امامت مي كند، خواهم كشت. آن وقت چهار غلامش را خواند كه به دنبال امام هادي بروند و آن حضرت را به آن جا بياورند. هنگامي كه امام هادي عليه السلام وارد شد و چشم متوكل به امام افتاد، با كمال تعجب و شگفتي، ديديم از تخت پايين آمد و به سوي آن حضرت دويد و در حالي كه حضرت را در آغوش گرفته بود، مي گفت: آقاي من، سرور من، اي مولاي من. بعد پرسيد: اي آقاي من! چرا در اين وقت تشريف آورديد. امام فرمود: قاصد تو آمد و مرا طلبيد. متوكل گفت: دروغ به عرض شما رسانده اند. آن گاه به وزير خود گفت كه امام را به خانه اش بدرقه كنند. پس از خارج شدن امام عليه السلام مأموران او گفتند: اي خليفه! دستور تو، با اعمالي كه انجام دادي فرق مي كرد. متوكل گفت: هيبت و شكوه او بي اختيار مرا گرفت.
زيارت جامعه كبيره، در واقع آموزنده فهرستي از امام شناسي است. در بخشي از آن، درباره اهل بيت عليهم السلام مي خوانيم: «سلام بر شما اي خاندان نبوّت، و جايگاه رسالت، و محل رفت و آمد فرشتگان، و نزول گاه وحي، و معدن رحمت و خزانه داران علم، و نهايت بردباري وحلم، و ريشه هاي كرامت و پيشوايان امت ها، و صاحبان نعمت ها، و ريشه هاي نيكوكاران، و پايه هاي خوبان، و سرپرست بندگان خدا، و نقطه اتّكاي شهرها، و درهاي ايمان، و امين هاي خداي رحمان، و چكيده پيامبران، و برگزيده مرسلان، و خاندان پيامبرِ برگزيده پروردگار جهانيان، رحمت خدا و بركات او بر شما باد».
مسخرگي، راه و رسم سفيهان و شيوه جاهلان است.
آن كسي كه وجودش بر او خوار آيد، از شرّش ايمن مباش.
ستم كارِ بردبار ممكن است به خاطر حلم و بردباري اش مورد عفو قرار گيرد.
كسي كه دوستي و خيرخواهي و نظرش را در اختيار تو بگذارد، تو نيز اطاعت خود را در اختيار او بگذار و پذيرش داشته باش.
هر كسي عقل و محبت، هر دو را براي تو به كار بست، تو نيز پيروي از او را بپذير.
كسي كه حق با اوست، ولي سفيهانه عمل مي كند، ممكن است نور حقش را به دليل عمل سفيهانه اش خاموش سازد.
كسي كه از خدا پروا داشته باشد، از او پروا دارند؛ و كسي كه از خدا اطاعت كند، از او اطاعت كنند؛ و كسي كه از آفريدگار اطاعت كند، از خشم آفريدگار باكي ندارد.
با وجود آن كه امام هادي عليه السلام در سامرا تحت مراقبت شديد بود و در اين راه، رنج ها و مرارت هاي فراواني تحمل كرد، ايشان به كم ترين سازشي باستمگران تن نداد. اين امر براي خلفاي ستمگر عباسي، هراس آور و غيرقابل تحمل بود و از اين رو، تنها راه خاموش كردن آن نور خدا را، از ميان برداشتن آن بزرگوار دانستند و بدين ترتيب، امام هادي عليه السلام نيز هم چون امامان پيشين عليه السلام ، به مرگ طبيعي از دنيا نرفت؛ بلكه در عصر خلافت معتز مسموم گرديد او در ماه رجب سال 254 هجري به شهات رسيد. ايشان، سپس در شهر سامرا، در منزل خويش به خاك سپرده شد و بدين ترتيب، ميراث والاي امامت را به فرزند بزرگوارشان امام حسن عسگري عليه السلام واگذاشت.
1. حسيني قمي، سيدعلي؛ كرامات و مقامات عرفاني امام هادي عليه السلام ، چاپ اوّل، انتشارات نبوغ، قم، 1381.
2. دريايي، محمد رسول؛ امام هادي و نهضت علويان، انتشارات رسالت قلم، تهران، 1361.
3. شريف قرشي؛ باقر؛ تحليلي از زندگاني امام هادي عليه السلام ، مترجم: محمدرضا عطايي، كنگره جهاني امام رضا، مشهد، 1371.
4. فولادزاده، عبدالامير؛ حضرت امام علي النقي، انتشارات اعلمي، تهران، 1359، (مصوّر، ويژه نوجوانان).
5. مدرسي چهاردهي، مرتضي؛ زندگاني دهمين پيشواي شيعه، حضرت امام هادي، انتشارات غدير، تهران، 1352.
6. فاضل، جواد؛ معصوم دوازدهم، امام هادي، انتشارات علمي، تهران، 1338.
7. محمدي اشتهاردي، محمد؛ نگاهي بر زندگي امام هادي عليه السلام ، انتشارات مطهّر، تهران 1374.
8. محمدعلي دخيل، علي؛ نگرشي كوتاه بر زندگي امام هادي عليه السلام ، مترجم: مؤسسه اهل بيت، بنياد بعثت، تهران، 1361
روزي سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد، شخصي نشست و ساعتها تقلاي پروانه براي بيرون آمدن از سوراخ كوچك پيله را تماشا كرد. ناگهان تقلاي پروانه متوقف شد و به نظر رسيد كه خسته شده و ديگر نميتواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه كمك كند و با يك قيچي سوراخ پيله را گشاد كرد.
پروانه به راحتي از پيله خارج شد؛ اما جثهاش ضعيف و بالهايش چروكيده بودند. آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحكم شود وپروازكند؛ اما نه تنها چنين نشد و برعكس، پروانه ناچار شد همه عمر را روي زمين بخزد و هرگز نتوانست پرواز كند.
آن شخص مهربان نفهميد كه محدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريز آن راخدابراي پروانه قرار داده بود تا به آن وسيله مايعي از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پيله به او امكان پرواز دهد.
گاهي اوقات در زندگي فقط به تقلا نياز داريم. اگر خداوند مقرر ميكرد بدون هيچ مشكلي زندگي كنيم فلج ميشديم؛ به اندازه كافي قوي نميشديم و هرگز نميتوانستيم پرواز كنيم.
به گزارش خبرآنلاين،وزارت بهداشت در اطلاعيه اي شيوه هاي درمان گرمازدگي را اعلام كرده است:
- وقتي كه براي مدت طولاني در معرض تابش آفتاب يا در يك محيط گرم هستيد و همچنين قبل و بعد و در طي ورزش، آب زيادي بنوشيد.
- موقعي از روز را كه هوا خيلي گرم است (مثل سر ظهر و بعد از ظهر) در منزل يا يك جاي خنك استراحت كنيد و بيرون نياييد.
- وقتي جلوي آفتاب كار مي كنيد، روي سرتان كلاه بگذاريد كه بهتر است لبه دار باشد تا روي صورتتان سايه ايجاد كند . سر شما نسبت به گرما حساس است.
- در هواي گرم لباس هاي گشاد ، نازك و رنگ روشن بپوشيد. لباس كتان از همه بهتر است ، زيرا باعث مي شود هوا به راحتي از آن عبور كند و عرق شما خشك شود.
- سعي كنيد وعده هاي غذايي تان را سبك و به مقدار كم ميل كنيد.
- در آب و هواي گرم يا مرطوب فعاليت شديدي انجام ندهيد به خصوص اگر به اين آب و هوا عادت نداريد.
- به ميزان كافي بخوابيد و ميوهها و سبزيهاي سرشار از پتاسيم را به ميزان زياد مصرف كنيد تا بدنتان خودش را با گرما تطبيق دهد.
- بدن خود را خنك نگه داريد. اگر ميتوانيد جلوي آفتاب نرويد، در سايه راه برويد يا از يك سايبان مثل چتر استفاده كنيد، كرم ضدآفتاب بزنيد، سعي كنيد فعاليتها و كارهاي بيرون خود را در اوقات خنكتر روز انجام دهيد.
- ورزش و فعاليت بدني كمتري در گرما انجام دهيد، مخصوصاً اگر باعث مي شود عرق زيادي كنيد.
- هميشه آب و مايعات كافي بنوشيد. حداقل 3 ليتر در روز مايعات بنوشيد و اگر ميزان فعاليتتان زياد است، كمكم آن را به 4 تا 5 ليتر برسانيد. اگر فعاليت ورزشي شديد داريد يا خيلي عرق ميكنيد، مصرف آب به تنهايي كافي نيست، بلكه بايد به ازاي هر يك ساعت ورزش، يك ليتر نوشابههاي ورزشي كه حاوي الكتروليتها و املاح هستند، را استفاده كنيد.
- از مصرف داروهاي آمفتامين، آنتي هيستامين ، ضدافسردگيها و ساير داروهايي كه روي اعمال حياتي بدن شما تاثير ميگذارند، خودداري كنيد.
- كودكان، سالمندان و افراد مبتلا به بيماريهاي پوستي و غدد از گروه هاي مستعد براي ابتلا به بيماريهاي ناشي از گرما هستند.
- اگر فردي در اثر گرما دچار تهوع، گيجي، غش و ضعف، پوست داغ و قرمز يا سرد و مرطوب، تب ، افزايش ضربان قلب، تنگي نفس شد، او را هر چه سريعتر به بيمارستان يا درمانگاه برسانيد. گرمازدگي شديد، ميتوند فرد را بكشد.
در جزيره اي زيبا تمام حواس زندگي مي كردند :
شادي ... غم ... غرور ... عشق
روزي خبر رسيد كه به زودي جزيره به زير آب خواهد رفت ...
همه ساكنان جزيره قايق هايشان را ترك كردند ... اما عشق مي خواست تا آخرين لحظه بماند
... چون او عاشق جزيره بود ...
هنگامي كه جزيره به زير آب فرو مي رفت٬ از ثروت كه با قايقي باشكوه جزيره را ترك مي كرد خواست
و به او گفت : آيا مي توانم با تو همسفر شوم ؟ ... ثروت گفت : نه ... !
مقدار زيادي طلا و نقره داخل قايقم هست و ديگر جايي براي تو وجود ندارد ...
پس عشق از غرور كه با يك كرجي زيبا راهي مكان امني مي شد كمك خواست ... غرور گفت : نه .... !
چون تمام بدنت خيس و كثيف شده و قايق زيباي مرا كثيف خواهد كرد ...
غم در نزديكي عشق بود ... عشق به غم گفت : اجازه بده تا من با تو بيايم !
غم با صداي حزن آلود گفت : من خيلي ناراحتم و احتياج دارم تا تنها باشم ...
عشق اين بار سراغ شادي رفت و او را صدا زد ٬
اون قدر غرق شادي و هيجان بود كه حتي صداي عشق را هم نشنيد ...
آب هر لحظه بالا و بالاتر مي آمد و عشق ديگر نااميد شده بود كه ناگهان صداي سالخورده اي گفت :
بيا من تو را خواهم برد ... سريع خود را داخا قايق انداخت و جزيره را ترك كرد.
وقتي به خشكي رسيدند پيرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد كسي كه جانش را نجات
داده بود چقدر به گردنش حق دارد !
... عشق آنقدر خوشحال بود كه حتي فراموش كرد نام پيرمرد را بپرسد ...
عشق نزد علم كه مشغول مساله اي روي شن هاي ساحل بود رفت و از او پرسيد :
آن مرد كه بود ؟ ... علم پاسخ داد : زمان ... !
عشق با تعجب گفت : اما او چرا به من كمك كرد ؟
علم لبخندي خردمندانه زد و گفت : تنها زمان قادر به درك عظمت عشق است ......