وقتی دلت از تمام دنیا گرفت....
از گناه...
از آدم ها...
از بی پدری...
از تنهایی...
از خودت...و خودت و خودت با تمام بدی ها
حرمت آرومم میکند...آقا...
باز هم دل به گنبدت خوش کرده ام....
به کبوترانت...
صحن انقلاب...
پنجره فولاد...
دریابم...که ....خسته ام...
میگفت : وقتی طلبیده میشوی یعنی دل مولایت برایت تنگ شده...
آقای من...شما خوب میدانی دلتنگی را...
غربت را...
خوب میدانی....
سلام آقا....
امام فرمودند: "دوست هر كس عقل اوست و دشمن هر كس جهل و ناداني و حماقت است."
امامفرمودند: "علم و دانش همانند گنجي ميماند كه كليد آن سؤال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت كند زيرا در اين امر چهار طايفه داراي اجر ميباشند: 1- سؤال كننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزي و دوستي با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چيزي نيست كه چشمانت آنرا بنگرد مگر آنكه در آن پند و اندرزي است."
امام فرمودند: "نظافت و پاكيزگي از اخلاق پيامبران است."
شهادت امام:
درنحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتكاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهرآلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام از آن انار تناول كنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جايي كه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد وصبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا (عليه السلام) به شهادت رسيدند.
تدفين امام:
به قدرت و اراده الهي امام جواد (عليه السلام)فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ايشان را غسلداده و بر آن نماز گذاردند و پيكر پاك ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان ودوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است.خصوصياتاخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونهاي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار ميكرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمينمود.
يكي از ياران امام ميگويد: "هيچ گاه نديدم كه امام رضا (عليه السلام)در سخن بر كسي جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندي را كه ميتوانست نيازش را برآورده سازد رد نميكرد در حضور ديگري پايش را دراز نميفرمود. هرگز نديدم به كسي از خدمتكارانش بدگويي كند. خنده او قهقهه نبود بلكه تبسم ميفرمود. چون سفره غذا به ميان ميآمد، همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مينشاند وآنان همراه با امام غذا ميخوردند. شبها كم ميخوابيد و بسياري از شبها رابه عبادت ميگذراند. بسيار روزه ميگرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نميكرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهاي تاريك، مخفيانهبه فقرا كمك ميكرد."(5)يكي ديگر از ياران ايشان ميگويد: "فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامي كه در مجالسعمومي شركت ميكرد، خود را ميآراست (لباسهاي خوب و متعارف ميپوشيد).(6)شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ ايرادي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، اما امام نگذاشت و خود اين كار را انجامداد و فرمود: "ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نميگيريم."(7)
مأمونكه پيوسته شور و اشتياق مردم نسبت به امام و اعتبار بيهمتاي امام را در ميان ايشان ميديد ميخواست تا اين قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله كارهايي كه براي رسيدن به اين هدف انجام داد تشكيل جلسات مناظرهاي بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شايد بتوانند امام را از نظر علمي شكست داده و وجهه علمي امام را زير سوال ببرند كه شرح يكي از اين مجالس را ميآوريم:
مأمون براي عملي كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه، خدمت حضرت رضا (عليه السلام)فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه كنند. همچنين دستور داد حضرتش را از راهي كه كمتر با شيعيان برخورد داشته باشد، بياورند. مسير اصليدر آن زمان راه كوفه، جبل، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شيعهنشين و مراكز قدرت شيعيان بود. مأمون احتمال ميداد كه ممكن است شيعيان با مشاهده امام در ميان خود به شور و هيجان آيند و مانع حركت ايشان شوند و بخواهند آنحضرت را در ميان خود نگه دارند كه در اين صورت مشكلات حكومت چند برابر ميشد. لذا امام را از مسير بصره، اهواز و فارس به سوي مرو حركت داد.ماموران او نيز پيوسته حضرت را زير نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش ميدادند.
مدت امامت امام هشتم در حدود بيست سال بود كه ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، كه همزمان بود با زمامداري هارون.
1- پنج سال بعد از آن كه مقارن با خلافت امين بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.
مدتي از روزگار زندگاني امام رضا (عليه السلام)همزمان با خلافت هارون الرشيد بود. در اين زمان است كه مصيبت دردناك شهادتپدر بزرگوارشان و ديگر مصيبتهاي اسفبار براي علويان (سادات و نوادگان اميرالمؤمنين) واقع شده است. در آن زمان كوششهاي فراواني در تحريك هارون براي كشتن امام رضا (عليه السلام)ميشد تا آنجا كه در نهايت هارون تصميم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نيافت نقشه خود را عملي كند. بعد از وفات هارون فرزندش امين به خلافت رسيد. در اين زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سايه افكنده بود و اين تزلزل و غرق بودن امين در فساد و تباهي باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت،از توجه به سوي امام و پيگيري امر ايشان بازمانند. از اين رو ميتوانيم اين دوره را در زندگي امام دوران آرامش بناميم.
امامت و وصايت حضرت رضا (عليه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اكرم (صلي الله و عليه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (عليه السلام) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصي و امام بعد از خويش معرفي كرده بودند كه به نمونهاي از آنها اشاره مينماييم.
يكي از ياران امام موسي كاظم (عليه السلام)ميگويد: «ما شصت نفر بوديم كه موسي بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علي در دست او بود. فرمود: "آيا ميدانيد من كيستم؟" گفتم: "تو آقا وبزرگ ما هستي." فرمود: "نام و لقب من را بگوييد." گفتم: "شما موسي بن جعفربن محمد هستيد." فرمود: "اين كه با من است كيست؟" گفتم: "علي بن موسي بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهيد او در زندگاني من وكيل من است و بعد از مرگ من وصي من ميباشد."»(4) در حديث مشهوري نيز كه جابر از قول نبى اكرم نقل ميكند امام رضا (عليه السلام) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفي شدهاند. امام صادق (عليه السلام) نيز مكرر به امام كاظم ميفرمودند كه "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصي بعد از تو ميباشد."حضرت رضا (عليه السلام)تا قبل از هجرت به مرو در مدينه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرينشان به هدايت مردم و تبيين معارف ديني و سيره نبوي ميپرداختند. مردم مدينه نيز بسيار امام را دوست ميداشتند و به ايشان همچون پدري مهربان مينگريستند. تا قبل از اين سفر، با اينكه امام بيشتر سالهاي عمرش را در مدينه گذرانده بود، اما در سراسر مملكت اسلامي پيروان بسياري داشت كه گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امامدر گفتگويي كه با مأمون درباره ولايت عهدي داشتند، در اين باره اين گونه ميفرمايند: "همانا ولايت عهدي هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامي كه من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از كوچههاي شهر مدينهعبور ميكردم، عزيرتر از من كسي نبود. مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من ميآوردند و كسي نبود كه بتوانم نياز او را برآورده سازم مگر اينكه اين كاررا انجام ميدادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مىنگريستند."پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ايشان امام موسي كاظم (عليه السلام) پيشواي هفتم شيعيان بودند كه در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسي به شهادت رسيدند و مادر گراميشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (عليه السلام)در يازدهم ذيقعدﺓ الحرام سال 148 هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است كه: "هنگاميكه به حضرتش حامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نميكردم و وقتي به خواب ميرفتم، صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي و ذكر "لاالهالاالله" را از شكم خود ميشنيدم، اماچون بيدار ميشدم ديگر صدايي بگوش نميرسيد. هنگاميكه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان ميداد؛ گويي چيزي ميگفت."(2)
نظيراين واقعه، هنگام تولد ديگر ائمه و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است، از جمله حضرت عيسي كه به اراده الهي در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است.(3)نام، لقب و كنيه امام:
نام مبارك ايشان علي و كنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان "رضا" به معناي "خشنودي" ميباشد. امام محمد تقي (عليه السلام)امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اينگونه نقلميفرمايند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا وائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديدهاند و همينطور (به خاطر خلق و خوي نيكوي امام) هم دوستان و نزديكانو هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند."
يكياز القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. اين لقب نشانگر ظهور علم و دانش ايشان ميباشد. جلسات مناظره متعددي كه امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش، بويژه علماي اديان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندي تمام بيرون آمد دليل كوچكي بر اين سخن است، كه قسمتي از اين مناظرات در بخش "جنبه علميامام" آمده است. اين توانايي و برتري امام، در تسلط بر علوم يكي از دلايل امامت ايشان ميباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات، كاملاً اين مطلب روشن ميگردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحي نميتواند سرچشمه گرفته باشد.
ازنخستين كساني كه در زمينه علم پزشكي كتاب نوشتهاند، امام علي بن موسيالرضا عليهالسلام است. امام وقتي به سوي طوس ميآمدند، در نيشابور درمجلس مأمون با جماعتي از فلاسفه و پزشكان، چون يوحنابنماسويه و جبرئيلبنيخشوع و ابنبهلههندي و ديگر كسان گرد آمدند و سخن از طب به ميان آمد. وقتي مأمون دراينباره از امام عليهالسلام پرسش كرد، حضرت فرمود: براي من به مرور زمان تجربياتي حاصل گشته كه آن را براي شما مينويسم. حضرت عليهالسلام، كتابي را درباره امور پزشكي نوشت و براي او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با آب طلا بنويسند؛ از اين رو به "رسالهذهبيه" موسوم گرديد.
در ادامه، قسمتي از سخنان گوهربار حضرت امام رضا عليهالسلام را در مورد رعايتنكات بهداشتي و حفظ سلامتي بدن آوردهايم. اميدواريم با توجه به توصيههايآن حضرت و بهرهگيري از علوم جديد پزشكي، هميشه از بدني سالم و به دور از هرگونه بيماري برخوردار باشيد.
1. كسي كه نميخواهد معدهاش آزار و آسيب ببيند، موقع غذا خوردن آب ننوشد.كساني كه هنگام غذا خوردن آب مينوشند، دستگاه هاضمه را از ابتداي كارش،از كار بازميدارند. اين افراد به عارضه ضعف دستگاه گوارشي مبتلا خواهند شد؛ زيرا نوشيدن آب در اول غذا، معده را از هم باز ميكند و عارضه گشادي معده ميآورد.
2. آنان كه ميخواهند از بيماري بواسير و رنج رودهاي و درد قسمت پشت بدن در امان باشند، هر شب ده دانه خرماي برشتهشده را با روغن گاو بخورند.
3
خودت كه هيچ
خوابت را ديدم ولي
خواب مسيري كه رو به حرم توست…..
باب الجوادت…
ولي در خواب هم تا آمدم به گنبدت چشم بدوزم بيدار شدم…….
دلم برايت تنگ است…
صلي الله عليك يا علي موسي الرضا…
بوي بهشت گمشده در توس مي وزديا نه!
سلام! ضامن آهو، دلِ شكستهِ ي من
طلاي گنبد تو، وعده گاه كفترهاست.
برات گشته به قلبم مُراد خواهي داد
مدام ابليس به من در همه جا نزديك است ...
باز از دوريت افتاده به كارم گره ها ...
باز هم دربدر شب شدم اي نور سلام
باز هم زائرتان نيستم از دور سلام...
از آسمان شبت يك ستاره مي خواهم
براي درد دلم راه چاره مي خواهم
ميان خمره ي چشمت شراب نوشيدم
از آن شراب نداري؟... دوباره مي خواهم