از ميان كبود آهن و دود
مي فرستم به اهل عشق درود
و به هر كس كه اهل آزادي است
اهل شور آفريني و شادي است
و به هر كس كه شعر ميخواند
شعر را شهر عشق مي داند
حيف شد عاشقي ولي گم شد
خشكسالي نصيب مردم شد...
مجتبي كاشاني
عشق را وارد كلام كنيم
تا به هر عابري سلام كنيم
و به هر چهره اي تبسم داشت
ما به آن چهره احترام كنيم
هركجا اهل مهر پيدا شد
ما در اطرافش ازدحام كنيم...
«سالكا» اين مجال اندك را
نكند صرف انتقام كنيم
در عمل بايد عشق ورزيدن
گفتگو را بيا تمام كنيم
عابري شايد عاشقي باشد
پس به هر عابري سلام كنيم.
مجتبي كاشاني
عشق مانند هوا
همه جا موجود است
تو نفسهايت را قدري جانانه بكش
مجتبي كاشاني
طول عمر ما،
سنّ و سال ماست
عرض عمر ما
قيل و قال ماست
ارتفاع عمر
پر و بال ماست
حجم عمر ما كمال ماست
انتخاب كن عزيز
مجتبي كاشاني
اي انكه پس از ما به جهان در راهي
مي دان كه جهان پر است از زيبايي
زشت است اگر توُاَش پنداري زشت
زيباست گر تو باز مي فرمايي
اي آنكه پس از ما به جهان ميكوشي
مي كوش به راه مستي و مدهوشي
فرقي نكند چه ميخوري مي پوشي
امّا بنگر چه باده اي مي نوشي
اي آنكه پس از ما به جهان غم داري
نيكو بنگر كه از چه ماتم داري
غافل شده اي از آنچه داري با خويش
در ماتم آني كه چه ها كم داري...
مجتبي كاشاني
عشق را بايد همسفر با عقل كرد
اين سخن سالك زپيري نقل كرد
عشق را مي گفت شوري در دل است
عقل را مي گفت نوري در دل است
عشق در كار لطيف ياوري است
عقل در كار شريف داوريست
عقل ما را يار كميّت بود
انتظار از عشق كيفيّت بود
عقل سرعت مي دهد بر كارها
عشق جرئت مي دهد در كارها
عقل ، عاشق جاوداني ميكند
عشق، عاقل كهكشاني ميكند
عقل تنها سينه را زندان كند
عشق تنها طعمه رندان كند...
مجتبي كاشاني
به قناري گفتم
چه كسي حرف دل ما به تو گفت
از كجا ميداني
كه به اين زيبايي
و به اين آساني
از دل عاشق ما ميخواني
مجتبي كاشاني
در مجالي كه سخت كوتاه است
واي بر سينه اي كه پر آه است
شب نمي ماند اين چنين تيره
بعد از او نوبت سحرگاه است
پشت اين ابرهاي تيره و تار
جنگلي از ستاره و ماه است
به جهان بايد اينچنين نگريست
گاه دلگير و گاه دلخواه است
شاد بايد كه بگذريم از او
و نگوييم عمر كوتاه است
رهزني مي رسد به نام اجل
بي گمان در كمين اين راه است
بي خبر مي رسد كجاوه مرگ
خوش بحال كسي كه آگاه است
مجتبي كاشاني
زندگي بار گراني ست
كه بر پشت پريشاني تُست
كار آساني نيست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
كمرم از غم سنگين نگاهت خَم باد مجتبي كاشاني
شعرهايم را نثارت ميكنم
تا كه دنيا را پر از گندم كني
نانوا مي باش و ساقي همزمان
تا مبادا زندگي را گم كني
مجتبي كاشاني