از جمله رفتگان اين راه دراز
باز آمده اي كو كه به ما گويد باز
هان بر سر اين دو راهه از سوي نياز
چيزي نگذاري كه نمي آيي باز
خيام
در كارگه كوزه گري بودم دوش
ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش
هر يك به زبان حال با من گفتند
كو كوزه گر و كوزه خرو كوزه فروش
خيام
يك عمر به كودكي به استاد شديم
يك عمر زاستادي خود شاد شديم
افسوس ندانيم كه ما را چه رسيد
از خاك بر آمديم و بر باد شديم
خيام