معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2112964
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

دلمبراي جبهه تنگ شده؛ روزهايي كه خدا نزديك بود؛ آن روزها كه صداي توپ و تفنگ در هم پيچيده بود و نواي يا زهرا و يا حسين شهر را پر كرده بود. دلم براي غروب‏هاي شلمچه، موج‏هاي خروشان اروند، دوكوهه و حسينيه حاج همت تنگ شده. دلم هواي نماز مسجد جامع خرمشهر كرده. كاش دوباره در زمين صبحگاهي مي‏نشستيم پاي دعاي «عهد» بچه‏ها. دلم هواي ايستگاه صلواتي با آن چاي هميشهجوش خورده‏اش كرده. دلم براي همه چيز جبهه و جنگ تنگ شده. از شهر و حصارهاي بلندش خسته‏ام. خدايا دلم تنگ روزهاي خدايي است…

چهارشنبه 1393/7/2

چهره‏ايشاد و نوراني داشت. خوب كه نگاهش مي‏كردي مي‏توانستي آثار خستگي را در صورتش ببيني. ولي چشمانش تو را بيشتر مجذوب خود مي‏كرد. لباس خاكي، ساده و تميزي بر تن داشت. هفده ساله نشان مي‏داد. لاغر و باريك اندام بود و در چهره‏اش مظلوميتي غريب موج مي‏زد. اصلاً به او نمي‏آمد كه مرد جنگ و جبهه باشد؛ اما نگاهش مي‏گفت: «جبهه بزرگ و كوچك نمي‏شناسد، عشق مي‏شناسد».


بهاو مي‏گويم: «چرا به مدرسه نرفتي؟». با اخم نگاهم مي‏كند و جواب مي‏دهد: «جبهه خود مدرسه است؛ آن هم مدرسه عشق و ايثار؛ مدرسه‏اي كه انسان كامل پرورش مي‏دهد». بعد لبخندي مي‏زند. لبخندش سراسر معنا بود. سال‏ها بعد مادرش عكسش را نشانم داد و گفت: در كربلاي پنج كربلايي شد…

چهارشنبه 1393/7/2

مردمايران با برخورداري از رهبري توانا و آگاه، هوشمندانه و با انگيزه‏هاي ديني و ملي در مقابل دشمن متجاوز به پاخاست و صحنه‏هاي زيبايي از وفاق ملي را به نمايش گذاشت. انگيزه حضور مردم ما ديني، عقيدتي و ملي بود. دفاع ما نبردي صددرصد شرافتمندانه بود و به همين دليل حاضر نشديم مقررات انساني و اسلامي را در اين جنگ زير پا بگذاريم.

چهارشنبه 1393/7/2

خدايا،آن سال‏ها رفتند؛ سال‏هاي زلال مهرباني؛ سال‏هاي سجود و صعود؛ سال‏هاي اوجشهادت و شجاعت مادران شهيد؛ سال‏هاي سنگرهاي سوز و گداز؛ سال‏هاي خوش «دوكوهه»؛ سال‏هاي بي‏قراري و انتظار. دريغا كه سال‏هاي عشق و عطش گذشت!

چهارشنبه 1393/7/2

هفتهدفاع مقدس يادآور خون‏هاي مقدسي است كه در پاي شجره طوباي انقلاب اسلامي ريخته شد. فرزندان جبهه و شهادت اطاعت را عبادت مي‏بينند. وارثان دفاع مقدسعزت جهاد را با ذلت در خانه نشستن عوض نمي‏كنند. ايستادگي آنها نشستگان تاريخ را به قيام وا مي‏دارد و اين پيام بزرگ دفاع مقدس است.

چهارشنبه 1393/7/2

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

دوشنبه 1393/6/10

در عجبم با همه نامي كه تو دار ي
اين قوم چرا نام تو گمنام نهادند

شنبه 1393/6/8
در ارتفاعات انار بوديم . هوا كاملاً روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست . مشغولتقسيم نيروها و جواب دادن به بي سيم بودم . يكدفعه يكي از بچه ها دويد و با عجله آمد پيش من و گفت : حاجي ، جاجي يك سري عراقي دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مي يان!
سه شنبه 1393/5/14

ستار،افسراستخباراتيعراق،بچه ها را داخل خاك عراق همراهي مي كرد.او به نظر فرد بي اعتقادي بود.از اول صبح كار را شروع كرديم.ناگهان ستار به نقطه اي اشاره كرد و گفت:((از اين مكان بوي عطر مي آيدو هر جا بوي عطر باشد ,شهيد ايراني در آنجا پيدا مي شود.))

بچه ها آن محل را با بيل مكانيكي حفاري كردند.پيكر دو تن از شهداي عزيز كشف شد.هر چندكه بوي مشك و عطر شهدا براي بچه هاي تفحص امري طبيعي بود ؛ اما اين افسر عراقي كاملا تعجب كرده بود.به اين نتيجه رسيديم كه حتي عراقي ها هم بوي خوششهدا را درك مي كنند.

از گزارش روزانه ي محمود توكلي،مسئول تفحص لشگر امام حسين (عليه السلام)

سه شنبه 1393/5/14
تصاويرزير از دانشگاه آزاد اسلامي است!!! همان دانشگاه اسلامي كه هدف مسئولان است و همواره براي رسيدن به آن تاكيد مي كنند؛ اينجا دانشگاه آزاد اسلامي است.
به گزارش برازجان نيوز خبرگزاري دانشجو نوشت: اينجا دانشگاه است، دانشگاه آزاد اسلامي
سه شنبه 1393/5/14
مرتب مي گفت: من نمي دونم٬ بايد هر طور شده كله پاچه پيدا كني!
گفتم: آخه آقا شاهرخ تو اين آبادان محاصره شده غذا هم درست پيدا نمي شه چه برسه به كله پاچه!؟
بالاخره با كمك يكي از آشپز ها كله پاچه فراهم شد.
گذاشتم داخل يك قابلمه٬ بعد هم بردم مقر شاهرخ و نيروهاش.
فكر كردم قصد خوشگذراني و خوردن كله پاچه دارند.
يکشنبه 1393/5/12

گاهي تو را به دست باد مي سپارم تا نوازش كند وجود نازنيت را…

گاهيزير باران خيس مي شوي تا شسته شود نگاه هاي هرزه مانده بر تو؛ تنت زخمي است، مي دانم، و باران مرحم زخم است! و گاهي زير آفتاب داغ مي سوزي و سرخ مي شوي از عطش،اما همچنان بر وفاداريت به من استواري…!

شنبه 1393/5/11

توفكه با بچه هاى تفحص لشكر 27 بوديم. به اهواز زنگ زدم كه حال بچه هاى كميته جستجوى مفقودين رو جويا بشم كه عباس صابرى به من گفت: «مى خوام از اينجا تسويه حساب كنم و بيام پيش شما» خلاصه كار عباس درست شد و اومد فكه پيش ما.

جمعه 1393/5/10

بهارسال 74 بود كه در بيابان فكه، در منطقه علميات والفجر يك، همراه ديگر نيروها مشغول تفحص شهدا بوديم. در كنار يكى از ارتفاعات، تعداد زيادى شهيد پيدا كرديم. 

جمعه 1393/5/10
عراقي‌ها در مراحل اوليه جنگ، سلاح‌هاي مجهزي داشتند و به هيچ وجه محدوديت تسليحاتي نداشتند.  وجود دريايي از مهمات و اسلحه از جمله توپ‌هاي خمسه خمسه، به دشمن اين امكان را مي‌داد كه سخاوتمندانه به روي رزمندگان ما آتش بريزيد.
جمعه 1393/5/10
بعضـــے ها وقتــــے مـے رونــــد آن قَدر سبكبارنــــد ڪه آدم بهشان غبطه مـے خورَد ...دَر وصيــــت نامـــه اش نوشته بـــود :" فقط هَفـــت تا نماز غفيله ام  قضا شده ؛ لطفـــــاً برايم بخوانيــــد! "
جمعه 1393/1/15
خدايا، چه خوش است هجرت گزيدن و جهاد كردن! خدايا، چه خوش است جهاد كردن و به شهادت رسيدن! خدايا، چه خوش است از علايق بريدن و به ذات كبريايي‌ات پيوستن! خدايا، آن‌قدر در اين راه پاي مي‌نهم تا از پاي بيفتم؛ آن‌قدر بر خاكت سجدهمي‌كنم تا تو را پيدا كنم؛ آن‌قدر دعا مي‌كنم تا قلبم را خانه‌ات گردانم؛ آن‌قدر در مي‌زنم تا به رويم در واكني و مشتري جانم شوي./
شنبه 1392/12/17
خداوندا، مرغ ناچيز و محبوس در قفس چشم به تو دوخته و با لرزاندن بالهاي ظريفش آمادةحركت به سوي توست ـ نه براي اينكه از قفس تن پرواز كند و در جهان پهناور هستي بال و پر گشايد، نه! زيرا زمين و آسمان، با آن همه پهناوري، جز قفس بزرگتري براي اين پرندة شيدا نيست. او مي‌خواهد آغوش بارگاه بي‌نهايتت را باز كني و او را به سوي خود بخواني./
شنبه 1392/12/17
خدايا، شهادت نصيبمان گردان. خدايا، در هنگام شهادت، در هنگام رفتن، از دنياي زشتي‌ها بريدن، در هنگام كندن از اين بودن‌ها، يادم باش. خدايا، وقتي به خاكم مي‌سپارند، يادم باش، چراكه در زنده بودنم هميشه با ياد تو همراه بودم. خدايا، تو مي‌داني كه من در اين دنياي فاني جز يك جان چيز ديگري ندارم، و اين جان را با كمال ميل و آرامش خاطر تقديم به تو مي‌كنم./
شنبه 1392/12/17
خدايا، براي رسيدن به وصال تو بارها حاضرم شهيد و زنده شوم و جهاد كنم. خدايا، تو خود مي‌داني كه براي رفتن به بهشت و رهايي از مشكلات دنيا نيامده‌ايم، بلكهعشق پرسوز و حقانيت بندگي توست كه ما را به اين وادي كشانده. ديگر اين چه التهابي است كهدر وجودم احساس مي‌كنم. ديگر روحم در اين بدن خاكي نمي‌گنجد./ 
شنبه 1392/12/17
بارخدايا، ما جز رضاي تو راه ديگري و هدف ديگري را نمي‌خواهيم. ما در برابر حقيقت يكسره تسليم هستيم و جز در برابر عظمت و قدرت و جبروت ت در برابر هيچ قدرت وشوكتي كرنش و بندگي نخواهيم كرد. خدايا، ما در راه گسترش و تبليغ قوانين اسلام ـ كه دين برگزيده است ـ از هيچ جانبازي و فداكاري فروگذار نخواهيم كرد، اگرچه اين كار بر قدرت طلبان و خودباختگان فرومايه‌ي دنيا ناخوش آيد. خدايي و معبود، و پروردگاري جز تو ـ كه ما را از شكم مادر تا بدين روز پرورش داده ـ نيست. فقط تويي، تويي كه منبع قدرت و عظمت عزت و رحمتي، و ما راست قامتان جاودانه‌ي تاريخ خواهيم ماند. /
شنبه 1392/12/17

بارالها،ما را از زمرة كساني به شمار آور كه عادتشان شوق و آسايششان به سوي تو شادماني از ياد تو و روزگارشان آه و ناله به درگاه توست؛ پيشانيشان از عظمتتو بر خاك است و چشمانشان در خدمت تو بيدار و اشكشان از بيم بزرگي تو روانو دلهايشان به محبت تو وابسته و درونشان از مهابت تو در تب و تاب و از همهچيز گسسته.


شنبه 1392/12/17
خدايا. ايناحساس‌ها از اعماق وجودم برمي‌آيد. خدايا، مرا به حال خودم رها مكن، تنهايمگذار، ياريم كن تا ان‌سان باشم كه تو مي‌خواهي. خدايا، مگذار براي غير توكار بكنم. خدايا، مگذار دروغ‌پردازي‌ها، تهمت‌ها و سرزنش‌ها در ارادة من سستي و خلل ايجاد كند. خدايا، ناب و خالصم كن، به آشيانة دلم جز پرندة عشق خودت را راه نده. ياريم كن تا با نفس سركشم درافتم. ياريم كن كه بندة تو باشم و فقط سر به خاك پاك تو بنهم و براي تو زندگي كنم و براي تو بميرم. چنان كن كه در غم و شادي، سختي و‌ آسايش، بيماري و صحت، ضعف و قدرت، تو را شكرگزار باشم./
شنبه 1392/12/17
سپاس خدا را كه بر ما منت گذاشت و چنين نعمت بزرگي را نصيب ما كرد و ما را از ظلمات به نور هدايت كرد تا بتوانيم چنين تحول عظيمي را نه تنها در كشور خود، بلكهدر جهان به وجود آوريم. شهادت بالاترين مرحلة تكامل است، و من از خداوند مي‌خواهم كه شهادت نصيبم گرداند و به كلية مشتاقان اين فرصت را بدهد كه ثواب شهيد شدن را ببرند./
شنبه 1392/12/17

چه زيباست از خود جدا شدن و در لحظات اوج با او بودن!

خدايا،اين چه حكايتي است كه ايران را يكباره تكان دادي؟ مگر نه اينكه هرچه داريماز تو داريم؟ و نيز گوهري كه به ما نااهلان دادي تا ما را اهل كند گوهر شب‌چراغ، پير و مرادي كه چراغ در كوچه‌هاي ظلماني گرفت و ما را به ره برده ومي‌برد، رهبري به نام روح خدا، امام خميني است؟ واي بر ما! كه اگر بدون عشق او بميريم، اعمالمان ضايع است./

شنبه 1392/12/17

پروردگارا،در انتظار حكومت اسلامي چه رنجها و مشقت‌ها كه تحمل شد! چه گل‌هاي تازه شكفته كه پرپر شد! چه پدران و مادراني كه به سوگ عزيزانشان نشستند! چه جانها و مالهايي كه در اين راه بزرگ هديه شد تا سرانجام چشم مسلمانان به ظهور نور رهايي‌بخش و خدايي جمهوري اسلامي ـ كه مقدمه ظهور جهاني حضرت مهدي(عج) است ـ روشن گشت. و اينك، خداي بزرگ، اين معناي هستي، اي وجود مطلق، ما وارثان خون شهيدان امانتداران اين امانت بزرگ تو گشته‌ايم. يقين داريم كه هيچ قومي و ملتي تاكنون مسئوليتي به بزرگي و سنگيني مسئوليت ما بردوش نداشته است.

خدايا،توفيقمان عنايت كن تا با وحدت كلمه‌اي كه امام عزيزمان، خميني بت‌شكن، پيوسته به ما مي‌گويد اختلافات را كنار گذاشته، خودخواهي‌ها و مقام‌پرستي‌ها را رها كنيم و فقط به اسلام و قرآن و جمهوري اسلامي بينديشيم.

خدايا،شاهد باش كه اين كلمات را در اين ميدان كربلا به بندگان مخلص تو مي‌نويسم.به اميد اينكه خون بي‌ارزش من اين نوشته را به خواهران و برادرانم برساند./

شنبه 1392/12/17

خدايا،

با صنع تو هر مورچه رازي دارد                       با شوق تو هر سوخته سازي دارد

اي خالق ذوالجلال، نوميد مكن                      آن را كه به درگهت نيازي دارد

خدايا،شكر و سپاس كه پوشانيدي از ديگران اشتباهاتم را و عزت و آبرو بخشيدي مرا. معبودا، بيكس و تنها، با كوله‌باري از گناه، چه كنم؟ خدايا، غير از در خانةتو كدامين در را بزنم؟ تو نيز اگر راهم ندهي و از من روي بگرداني به كه روي بياورم؟ بارالها، خودت گنهكاران را خطاب كردي و بازخواندي و به آنها وعدة مغفرت دادي. سزاوار نيست كه بندة روسياهي را كه با دلي شكسته به در خانه تو روي آورده جواب كني.


شنبه 1392/12/17

خدايا،اگر لحظه‌اي مرا به خودم واگذاري، هميشه در غفلت خواهم بود. پس مرا به خودم وا مگذار. خدايا، هر چه بخواهم كم است، و هر چه بگويم ناكامي، و هر چهبشنوم ناقص، و هر چه از تو بخواهم و تو بدهي لازم، و هر چه درك كنم ناكامل، و هر چه حس كنم و هر چه ببينم نامعلوم. پس، خدايا، آني به من عطا كن كه با داشتن آن تو را بهتر درك كنم.

خدايا، آنچنان قدرتي به من عطا كن و آنچنان لطفي در حق من بنما كه در آخرين لحظات عمرم نام تو را به زبان داشته باشم.

خدايا،سپاسم را بپذير. خدايا، بهترين لذتهاي آخرتي و دنيايي را به من عطا كن و آن لذت بهتريني را كه مي‌دهي در عبادت كردن قرار بده. خدايا، به من آني عطاكن كه در به كار رفتن آن از مقربين تو باشم. خدايا، مي‌دانم آنچه تو مي‌خواهي مي‌كني. مرا بر آن راهي بگذار كه مصلحت توست. خدايا، تو خدايي، يعني آفريننده‌اي و من هيچم. ولي، خدا، بنا به حكم تو بشر مي‌تواند به جاييبرسد كه فقط تو هستي. خدايا، به من لياقت رسيدن به اين مقام را بده. /

شنبه 1392/12/17

پروردگارا،ريا سراسر وجودم را گرفته و هركاري كه براي رضاي تو كردم براي ديگران تعريف كردم و مزدش را از تعريف ديگران گرفتم. بنابراين، دست‌هايم تهي و كوله‌ام از توشة آخرت خالي است. خدايا، اگر با عدالتت با من رفتار كني، وايبر من! پروردگارا، به فضل و كرم و بخشش تو چشم دوخته‌ام. پروردگارا، مپسندبنده‌اي را كه دوست دارد ديگران او را به نيكي ياد كنند. خدايا،‌اگر با منافقين و گناهكاران محشورم كني، جواب پيامبران و معصومين و شهدارا چه بدهم؟

خداوندا،جدايي از تو را چه كنم؟ خداوندا، اگرچه من بنده‌اي گناهكارم و هواهاي نفساني‌ام بر من غالب گشته است، دوستت دارم و دلم مي‌خواهد كه مؤمن باشم و جز رضاي تو كاري انجام ندهم. ولي چه كنم كه ايمانم سست است و عقلم مغلوب هواهاي نفساني‌ام مي‌شود. خداوندا، به شهداي كربلا قَسَمت مي‌دهم ما را نيزجزء شهدا محسوب كن. خدايا، عمرم را به بطالت گذراندم؛ چه كنم روزي كه از عمرم سؤال مي‌شود؟ چه كنم روزي كه از نعمتهايت از من سئوال مي‌شود؟/

شنبه 1392/12/17

خدايا،اين جان و اين مال در نزد ما به امانت است. بارخدايا، تو خودت مرگ ما را شهادت قرار بده و بپذير از ما. ما را به بهشتي كه خود به آن وعده داده‌اي قرار بده، يالله، يالله، يالله، رحم كن به اين بدن ضعيف ما!

خداوندا،امروز كه دست از رفاه و آسايشي كه تو برايم فراهم آورده‌اي مي‌شويم، تو بهتر از هركسي مي‌داني كه منظور و مقصودم تو هستي و ذره‌اي از قلب و وجودم را صميمانه و مخلصانه در اختيار هيچ‌كس جز تو قرار نداده‌ام. اينك تو فقط مي‌داني كه وجودم از عشق به تو شعله مي‌كشد. و اكنون كه پس از ساليان دراز گمشده‌ام را باز يافته‌ام احساس آرامش مي‌كنم. خداوندا، ناگاه خود را در برابر تو يافتم از شرمندگي سر به زير افكندم. هنوز باورم نشده بود كه ندايمرا پاسخ دادي؛ وليكن با آن شكوه و جلال و مهرباني، كه فقط در شأن توست، مرا به سوي خود خواندي.

پروردگارا،مرا دريافت كه زيباترين نامها را داري. اينك با تمامي قلبم و وجودم ـ كه از محبت تو سرشار است ـ صدايت مي‌كنم كه مرا هم، مانند ديگر عاشقاني كه به سوي خود خواندي، به سوي خويش بخواني. اي خداوند بزرگ، اگر لحظه‌اي محبت خويش را از من دريغ كني جز خسران و تباهي دنيا و روسياهي و شرمندگي فيضي نخواهم برد. پس، خدايا، مرا يار باش و مرا از عاشقان خاص درگهت ساز، اي ارحم‌الراحمين و اي معبود من./

شنبه 1392/12/17
خدايا، تو مي‌داني كه بندة گناهكار توست كه با تو راز و نياز مي‌كند. خدايا، تو خود مي‌داني كه ديگر از كارهايم قدم به قدم ترسيده و دست برداشته‌ام. اما هنوز هواي نفس من سركشي داشت كه براي تو قدم به خودت سربازي گذاشتم. خدايا، محيطمرا تحت تأثير خود قرار داده بود ولي تا توانستم خود را به طرف تو سوق دادم. تو خود مي‌داني كه آرزوي شهادت داشتم. بيش از اين هم مي‌توانستم هواينفس خود را سركوب كنم، ولي سستي كردم. اينك مي‌دانم كه خداوند بخشنده است وتوبه‌پذير./
شنبه 1392/12/17
خدايا، تو خود مي‌داني كه مرا، اين بندة كوچكت را، آفريدي و به او اختيار دادي و او را رها كردي تا خود راه را پيدا كند. ولي من جز اطاعت از «مَنِ» نفساني خودم كاري ديگر نكردم و يك عمر خود را ، در غفلت گذراندم و هيچ به فكر خود وانديشة خود نبود. و اينك از تو مي‌خواهم اين بندة ذليل و حقير را، كه به درگاه تو آمده، رد نكني و او را مورد آزمايش خودت قرار دهي كه من طاقت عذابالهي را ندارم./
شنبه 1392/12/17

الهي،قرار ده مرا از آن بندگان خالصت. الهي، اگرچه بسيار گنهكارم و سرتاسر وجودم نافرماني توست، رحم كن و صبر عنايت فرما، بدان‌گونه كه باعث معراج روح گردد و علي(ع) و اوليايت شفاعتم كنند. آن‌قدر سخن بسيار است كه نمي‌دانم از كجا بگويم ـ از آهنرباي عشق تو كه اين برادة ناچيز را به سوي خود مي‌كشي، يا از دنياي فاني بگويم كه مي‌خواهد اين نيروي آهنربا را خنثي كند.

الهي،ديگربار سعادتي به من عطا فرما تا در ميان فرشتگان زمين، يعني انسان‌هاي خالص، باشم. خدايا، تو كه چنين لطف كردي و اين بندة ذليل را به اين سعادت نايل گرداندي از تو مي‌خواهم كه مرا دست خالي برنگرداني و از ناخالصي‌ها بسياري كه در اعمال من بوده است بگذري.

الهي،وقتي كساني را مي‌بينم كه سوار بر اسب سركش نفس به طرف دنيا مي‌تازند، دنيايي كه فردا بايد گذاشت و رفت، از تو مي‌خواهم كه مرا از آنان قرار ندهي.

خدايا،علي(ع) در دنيا از تو يك چيز خواست و آن شهادت خالصانة في سبيل‌الله بود، شهادتي خونين كه در آخرت ماية نجات شود و خلوص كه سبب استخلاص گردد. پروردگارا، من هم از تو يك چيز مي‌خواهم، و آن اين است كه هرگز مرا به خودموامگذاري. پروردگارا، هرچند كه اين جمله جسارت است به درگاه مقدمت، اين بنده كلامي جز اين ندارد.

خدايا،اگر مي‌داني عاشقت شده‌ام، مرا از بندگان خالصت قرار ده. خدايا، در اين دنيا خود گفته‌اي نااميدي گناه بزرگي است؛ به لطف تو دل بسته‌ام و به انتظار نشسته‌ام./

شنبه 1392/12/17
خدايا، اينملت مستضعف و اين ملت به پا خاسته براي دين تو و مكتب و عقيدة خود تن به جنگ تحميلي داده است. پيروز و موفقش بدار. خدايا، تو را قَسَمت مي‌دهم به مناجات شبانة امام عزيزمان و تو را قسم مي‌دهم به اشك چشم يتيمان و سوز دل مادران و حجله‌هاي بي‌داماد عروسان. هرچه زودتر اين ملت مبارز و مسلمان را بر استكبار شرق و غرب پيروز بگردان./
شنبه 1392/12/17
مادر!!!!كدام مادر!!!همان مادري كه 30 سال انتظار كشيدهمان مادري كه هر روز و هر شب برايش، شب و روز عمليات بودكه هميشه مي گفت: بهروز جان كجايي مادر!؟مي گفت:بهروز جان امشب بيا به خوابم بگو كجايي!؟در كدامين دشت سوزناك خوابيده اي!؟بعد از سي سال به آرزويت رسيدي مادروگفتي خدايا شكرفداي شما مادران بشوم من كه دل شير داريدفداي دل صبورت مادرجان!؟فداي آن دلي كه هميشه بي تاب بود كه بهروز من كجاستمادر!!! كاش ما جوانان هم يك ذره از عشق بهروز تو را داشتيمكاش ما هم يك ذره درك بهروز تو را داشتيمواينگونه در خيابان ها و كوچه و بازار بي بند و بار نبوديممادرجان حالا كه به بهروزت رسيدي!!!ميشه ازت يك چيزي بخواهم!!!سلام مرا به بهروز برسان بگو...بهش بگو،براي من راه و روش شهيد شدن را نشان بدهدبهش بگو كمي درس ولايت مداري را به من ياد دهدبهش بگو كمي از عشق اربابش حسين(ع) بگويد كه موقع شهيد شدن سر بالينش حاضر شدبهش بگو براي من هم لالايي شهيد شدن بخواندبگو براي من از اخلاق خوب خودش ياد بدهدبگو براي من خوبي ها را ياد بدهدخوش به حالت مادرجان تو بعد از سي سال به آرزوي دلت رسيديديگر هيچوقت عكس بهروزت را در دست نميگيري و سراغش را نميگيريديگر بهروزت براي هميشه وارد قلبت شد مادرجان،خوش به حالت مادرتو به آرزويت رسيدي مادرجاناما من كه آرزويم فقط و فقط مولايمان مهدي است،نرسيده امميشه از بهروزت يك خواهش ديگر هم از طرف من بكنيدبهش بگو ميشه دل ما را تا رسيدن به آقا همراهي كند!؟فداي چشم هاي كم سو شده است مادرجان!!!!فداي چشم هاي گريان مولايمان مهدي بشوم من....
پنج شنبه 1392/12/15
معبودا، پروردگارم، چه زيباست جلوه‌گاه جمالت و چه باشكوه است نمايشگاه جلالت. در حيرتم، اي خداوند، من چگونه شكر گذارم؟ نمي‌توانم از شوق توفيق و افتخاري كه به من دادي قدم در راه تو بردارم. آيا اين منم كه توفيق نصيبم شد؟ نه، نه، اين تويي! اي كه از كرمت اين سعادت را به من دادي، آيا اين منم كه توفيق نظاره بر فروغ تابناك ملكوتي را يافته‌ام؟ آري، اي رب اعلاي من، اي داناي دروني و بيروني من، اي ستارالعيوب، تويي كه مي‌تواني از تقصيرات اين حقير ضعيف بگذري و راه حق را در پيش پايم گذاري. خداي من، عزت و ذلت در دستتوست. الهي، تو را قسم به آنهايي كه به درگاهت پذيرفته شده‌اند مرا به خودم وامگذار./
پنج شنبه 1392/12/15
خدايا، با اينكه تو نعمت را بر من تمام كردي، از تو روي گرداندم. با اينكه اسلام را دادي، باز مسلمان واقعي نبودم. با آنكه ما را در برهه‌هايي از زمان قرار دادي كه انقلاب اسلامي و رهبري همچون امام وجود دارد، باز ـ آن‌گونه كه بايد ـ در جهت انقلاب قرار نگرفته و براي اسلام كاري نكردم. با آنكه نعمت جنگ را فراهم كردي، باز مسامحه كردم. با آنكه نعمت پدر و مادر را دادي، بازقدرداني نكردم. اينك بعد از سال‌ها تقصير، با دلي نادم و شكسته، به سوي تومي‌آيم و جز تو بخشنده‌اي نيست و جز وجود مبارك تو كسي نمي‌تواند اين بندةفراري را دريابد./
پنج شنبه 1392/12/15
خدايا، خداوندا، همان‌گونه كه من روي سياه خود را به آب تو مي‌شويم و پاك مي‌گردانم، تو درون سياهم را با نور خود روشنايي بخش و صيقل ده. خدايا، خداوندا، مغز مرا و فكر مرا و تصور و انديشة مرا از بدي‌ها و زشتي‌ها محفوظو دور نگهدار، و چشمان مرا از ديدن نامحرمان و ناپاكي‌ها كور بگردان، و گوش‌هايم را از شنيدن مهملات كر بگردان، و نفس كشيدن بيهوده‌ام را از من باز ستان، و لب‌ها و زبانم را از بازگو كردن دروغ و تهمت و افترا و بازگو كردن گناه بسته بگردان، و دست‌هايم را از انجام دادن گناهان و پاهايم را ازرفتن به راه گناه قطع بگردان. خدايا، خداوندا؛ درون سياهم را با ور خود روشنايي ببخش و قلب سياهم را با وجود خود صيقل ده و روشن بگردان./
پنج شنبه 1392/12/15
خدايا، به من بياموز كه چگونه تمام افكارم براي جلب رضاي تو باشد. خدايا، به من بياموز كه چگونه تمام كارهايم براي رضاي تو باشد. خدايا، به من بياموز كه چگونه زندگي كنم كه رضاي تو در آن باشد. خدايا، به من بياموز كه چگونه كلامي گويم كه كلام تو در آن باشد. خدايا، به من بياموز كه چگون هبسويت رجعت كنم. خدايا، به من بياموز كه چگونه اين جان را ـ كه عزيزترين و تنها دارايي من است ـ براي رجعت كردن به سوي تو بدهم. پس، خدايا، زيستن چون حسين(ع) را به من بياموز و مردني همچون او را./
پنج شنبه 1392/12/15

بارپروردگارا، به من توفيق عطا كن كه بندة خوبي براي تو باشم. هم اكنون از تومي‌خواهم كه به من خوب بودن را ياد دهي و در راه خوب شدن ياري‌ام دهي.

خدايااگر گناهي كرده‌ام از روي ناداني و جهل بوده است؛ مرا ببخش. الها، به من ياري ده تا غير از تو اله و معبودي نداشته باشم. پروردگارا، قلب من در عشق كمك به مستضعفين مي‌تپد. همة آنها را از خزانة كرمت بي‌نياز كن.

خدايا،معبودا، از تو مي‌خواهم، همان‌گونه كه تاكنون مرا ياري داده‌اي و من كمك‌هاي تو راحتي به چشم خود ديده‌ام، هيچ‌گاه مرا به خودم وامگذاري و هميشه مرا ياري دهي، يار مظلومان./

 

پنج شنبه 1392/12/15
الهي، ببينكه چگونه قبطيان زمين با فرعونيان سركش در اين سيارة كوچك چنگ‌هاي كثيفشانرا به هم انداخته‌اند تا بر دين محمد(ص) بكوبند. خدايا، پس به پاره‌هاي آهن بگو تا مرا دربر گيرند. خونم را، اي هستي‌بخش،بر اين زمين شهيدپرور بريز تا دين خدا و رسول خدا زنده بماند. مگر نه اين است كه همه چيزم و روح انسانيم را در من به وديعت نهاده‌اي و تمام توانم و قدرتم از تو بوده است. پس مرا، اي پروردگار محمد(ص)، در صراط خدايي‌ات محكم كن تا در تحكيم دين رسول تو زيبايي‌هاي شهادت را با روحم در آغوش كشم. اي معبود من، مرا نزد امام روسفيد كن. الهي، جان ناچيز مرا بگير و به پاي نهال اسلام و انسانيت بريز. الهي، اگر با اولين قطرات خونم كه بر سرزمين شهيدپرور مي‌ريزد، لايق آمرزش تو نمي‌شوم، زمين را از خونم سيراب كن. اما، اي خداي بشريّت و انسان‌ها، به فرشتگانت كه مأمورند تا جان از قلبم برگيند، امر كن قدري بر من آسان گيرند، زيرا من گنهكارم و تحمّل عذاب جان كندن را ندارم. و من اين راه را انتخاب كردم كه در پيشگاه تو حاضر شوم و خود شفاعت گناهانم را مي‌كنم. براستي كه حيات و جاودانگي در ساية شهادت است./
پنج شنبه 1392/12/15

خدايا،دل دردمندم شوق آزادي دارد تا از اين غربتكدة سياه، تا از اين زندان عاشقان وصالت، نداي خود را به وادي عدم بكشاند و فقط با خداي خود به وحدت برسد.

خدايا،اگر من لايق بخشش تو نبودم، مرا در اين كوه‌ها، در اين جبهه‌ها و در اين سنگرها نمي‌خواندي. تو مرا لايق ديده‌اي كه در رحمت شهادت را بر من گشوده‌اي.

خدايا،من اين همه راه را به عشق تو پيموده‌ام. خدايا، ديگر اميدي ندارم؛ با همه وداع گفتم. خدايا، مرا در جوار قربت آرامش بخش... «يا منزل السكينة في قلوبالمؤمنين يا آمال الغارمين.»/

پنج شنبه 1392/12/15
خدايا، به من قلبي ده كه تو در آن جاي گيري، و چشمي ده تا راهم را از ميان كوره‌راههابيابم، و گوشي ده تا صداي الهي‌ات را از ميان نغمه‌هاي شيطاني جدا كنم. خدايا، دستي ده تا بدان سنگلاخ‌هاي راهم را كنار بگذارم، و پايي ده تا كه آن را بپيمايم و آنگاه، در پايان، شهادتي ده تا بدان به سرمنزل مقصود رسم./
پنج شنبه 1392/12/15

بارخدايا،معبودا، معشوقا، خالقا، از تو مي‌خواهم كه ياريم كني، ياورم باشي. توكل و اعتمادم به توست. مرا به خود وامگذار. درخواست و مسئلتم از توست؛ مأيوسم مكن. رغبتم به فضل و احسان توست؛ محروم و نااميدم بفرما.

بارالها،شكر مي‌كنم كه در اين دنياي لهو و لعب مرا از مرداب‌ها نجات دادي و از ميان لجنزارها بيرون كشيدي و آتش عشقت را در دلم پديد آوردي و حب خودت و اوليايت را در دلها قرار دادي و مرا رهرو راه حسين(ع) قرار دادي./

پنج شنبه 1392/12/15
خدايا، بعداز شهادتم از تو مي‌خواهم كه همرزمانم بتوانند اين انقلاب خدايي را به پيروزي برسانند. خدايا چه زيباست مرگ در راه تو و شمع‌گونه سوختن: انساني كه بتواندروشني بخش جامعه باشد. خدايا، مي‌دانم تو كيستي، نه آن‌قدر كه علي(ع) دانست. خدايا، تو را با ديدة دل ديده‌ام، نه آن‌قدر كه محمد(ص) ديد.خدايا، به تو و كتاب و هر آنچه از توست يقين دارم، نه آن سان كه رهبر عزيزم، خميني، دارد. خدايا، لحظاتي در زندگيم در التهاب تو سوختم./
پنج شنبه 1392/12/15

بارالها، پروردگارا، اي دواي دردمندان، خدايا، نيكي تو در زندگي من همچنان پيوسته است. پس نيكي خود را در لحظة مرگ از من مگير.

بارالها، از كارهايي كه كرده‌ام به تو پناه مي‌برم ـ از اينكه مرگ را فراموش كردم، از اينكه در راهت سستي و تنبلي كردم، و از اينكه حق والدين را ادا نكردم.

آه، خدايا! درون جنب و جوشي برپاست. نمي‌دانم چه مي‌گذرد. احساس سبكي مي‌كنم. مي‌خواهم بال درآورم و پرواز كنم. بارالها! تو خود مي‌داني كه عاشقان راهت به سوي عشق تو و به عشق حسين(ع) تو به اين جبهه‌هاي پاك و مقدس آمده‌اند تا با ياري تو كربلا و، بعد از آن، قدس شريف را آزاد كنند. و اينك ما مي‌رويم كربلا را براي آمدنش مهيا كنيم و آنجا را جارو كنيم، و مي‌رويم تا ظهورش را در كنار حسين جشن بگيريم و مي‌رويم تا مردانگي را به حدّ كمال تجربه كنيم./

چهارشنبه 1392/12/14
خداوندا، به ما شعور و شناخت اين موهبت الهي را عنايت فرما، اين موهبتي كه نامش «انقلاب اسلامي» است؛ انقلابي كه مي‌خواهد محور و اركان آن اسلام باشد؛ انقلابي كه ثمرة خون همة پيامبران و ائمة هدي و اولياي حق است؛ انقلابي كه نياز به پاسداري و نگهباني دارد؛ انقلابي كه ناخالصي‌ها و ناپاكي‌ها را، به خاطر روح معنويت و قداست اسلاميش، به كناري زده و خواهد زد؛ انقلابي كه مي‌خواهد همه چيزش را براساس اسلام تدوين كند./
چهارشنبه 1392/12/14
پروردگارا، تو بهترين چشم را به من دادي، اما بد استفاده كردم و با خطا نگريستم. بهترين گوش را به من دادي، اما به گفت و گوي باطل و بد گوش دادم. بهترين زبان را به من دادي، اما من براي حرف‌هاي بيهوده آن را به كار بردم، كه برخلاف راه تو بود. بهترين دست را به من دادي، اما برخلاف راه تو حركت كرد. بهترين پا را به من دادي، اما برخلاف راه تو حركت كرد. بهترين عقل را به من دادي، اما لحظه‌اي تفكر نكردم كه از كجا آمده‌ام و به كجا مي‌روم و چه كسي مرا آورده و مرا برده./ 
چهارشنبه 1392/12/14
پروردگارا، به محمد(ص) و آل او، به خميني‌ات سوگند كه گرانبهاتر از خونم متاعي ندارم، و اينك اين خون و اين جان بي‌مقدار من تقديم به تو هديه به بندة خالص و پاكت، روح‌الله. اي خداي بزرگ، اينك براي رضا و خوشنودي تو به امر خليفة تو قدم به صحنة جهاد عليه كفر گذاشتم، به اين اميد كه لياقت فيض شهادت را نصيبم كني تا شايد كفاره‌اي باشد براي محو گناهانم. اي خداي بزرگ، اين بندة روسياه و درمانده و ضعيف تو، حال كه به سوي تو آمده، او را از درگاهت مران و از معصيت‌هايش، از بي‌اخلاقي و بي‌طاعتي‌هايش رگذر و نااميدش مگردان. خدايا، به خون پاك بندگان صالح و عارفت و به تمامي صديقان و مقربانت سوگند از گناهانم درگذر!/ 
چهارشنبه 1392/12/14

بارخدايا، بپذير جان بي‌ارزشم را در راهت، كه چيز ديگري ندارم كه به درگاهت تقديم كنم ـ كه‌اي كاش هزاران جان داشتم و فداي تو مي‌كردم!

پروردگارا، اين تويي كه منبع نور و نعمتي، تويي كه بر مبدأ و معاد قدرت دادي و به هرچه مشيّت علياي تو تعلق گيرد توانايي./

چهارشنبه 1392/12/14
X