معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2001659
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بارخدايا، بپذير جان بي‌ارزشم را در راهت، كه چيز ديگري ندارم كه به درگاهت تقديم كنم ـ كه‌اي كاش هزاران جان داشتم و فداي تو مي‌كردم!

پروردگارا، اين تويي كه منبع نور و نعمتي، تويي كه بر مبدأ و معاد قدرت دادي و به هرچه مشيّت علياي تو تعلق گيرد توانايي./

چهارشنبه 1392/12/14
اي خداي من، لبيك؛ اي اله من، لبيك؛ اي عزيز من، لبيك؛ اي خداي من عذاب اليم تو بر پوست و رگ نازك من بسيار سخت است. واي بر من از آتش غضب! واي بر من از آتشي كه از گناهانم برافروخته‌ام! و اما، اي مونس من، به وقت وحشتم، وحشت پيش از عذاب جهنم و آتش آن از بيمهري توست دربارة من، بيمهري تو به من، اي صاحب من، بي‌نوازشي توست بر دل رنجورم. بيرحمتي توست غم‌زدگيم. و اين براي من بسيار سخت است./
چهارشنبه 1392/12/14
خدايا، معبودا، مرا به سوي خود خوان. من تو را با تمام وجودم مي‌خوانم، هرچند گنهكار و روسياه هستم. چه كنم كه من عاشقم و تو معشوق مني؟ اگر من لياقت پذيرش رحمت تو را ندارم، تو خود سزاوار آن هستي كه مرا مشمول فضل و رحمت بيحساب خود قرار دهي. بارالها، سپاس و ستايش هميشه و هميشه از ازل تا ابد سزاوار توست. سپاس و ستايشي كه هر لحظه فزوني گيرد و هيچ‌گاه پاين نپذيرد، و آنچنان باشد كه تو دوست داري و بپسندي./
چهارشنبه 1392/12/14

اي خدا، اي رازدار بندگان شرمگينت،              اي توانايي كه بر جان و جهان فرمانروايي

 

اي خدا، اي همنواي نالة پروردگانت،   زين جهان تنها تو با سوز دل من آشنايي

چهارشنبه 1392/12/14
بارخدايا، نيرويي به ما عطا كن كه در اين راه اداي فريضه كنيم، هرچند كار ما در مقابل عظمت تو كوچك است. پس ما را ببخش و از باب كرم و لطف ما را مورد محاسبه قرار ده، نه از روي عدالت، كه در كفّة عدالت تو، معصيت ما چون كوه و طاعت ما چون كاه است. و ما را بيامرز، اي ستّارالعيوب./
چهارشنبه 1392/12/14

پروردگارا، اكنون كه به نزد نو مي‌آيم و در راه تو قدم مي‌گذارم، از تو مي‌خواهم كه مرا ياري كني تا بهتر به اسلام خدمت كنم.

خداوندا، از تو مي‌خواهم رهبر را، همان كس را كه مانند عصايي در دست كوري، ملت ما را از گرداب فساد نجات داد تا ظهور حضرت مهدي(عج) سلامت بداري و مت ما را ياري كني تا در ركاب رهبرشان دشمنان اسلام را سركوب كنند./

چهارشنبه 1392/12/14
خدايا، ما با تو پيمان بسته‌ايم كه تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان استوار هستيم. من آن‌قدر به جبهه مي‌روم تا شهيد بشوم./
چهارشنبه 1392/12/14

پروردگارا، معبودا، با وضعي كه دارم اميدي به رسيدن به شهادت در راهت را ندارم. اما به صفات پاكت كه مي‌نگرم، دريچه‌ي كرمت را باز مي‌بينم و زيبايي دريچه‌ي كرمت زشتيها و پليديهاي قلبم را ناپديد مي‌كند، و بين دو راه مانده‌ام. دست به دامن تو مي‌شوم تا تو را خشنود كنم.

الحمدلله اميدي يافتم و آن حبّ مولا علي(ع) است و حب حسين بن علي(ع)، و آن هم از لطف خاص تو بود كه بر من مبذول داشتي. اي كاش اميدم را نااميد نمي‌كردي. /

چهارشنبه 1392/12/14

خدايا، تو در اين دنيا آن قدر دريچه‌هاي لطف و رحمت خود را بر من گشوده‌اي و آنچنان بر عيبهايم پرده گذاشته‌اي و هر چه خواستم بدون نيت داده‌اي كه خجلم كه چگونه معرفت خوب ادا كردن اين همه الطاف و ... را بيابم. و اين بار چيزي از همه‌ي اينها بالاتر به من عطا كردي كه باز بر خجلتم افزوده شد. خدا، تو چه قدر رحيمي كه بنده‌اي را اين چنين كوچك و حقير به درگاهت مي‌پذيري. /

سه شنبه 1392/12/13
الهي، معبودا، اينك كه به نقطه‌ي اوج رحمت تو نزديك مي‌شوم و باران رحمت تو شامل حال من هم شده، مي‌خواهم كه در آخرين لحظاتم چشم باطني تواناي مشاهده‌ي جمال زيباي مهدي موعود (عج) را داشته باشم. بارالها، تو مي‌داني كه نه به خاطر طمع بهشت تو عبادت كردم و نه به خاطر ترس از جهنم تو به جبهه آمدم، بلكه قصد و نيت و هدفم جز تقرب هر چه بيشتر به تو نبود. خدايا، چگونه من بدون تو به حيات خويش ادامه دهم؟ خدايا، تو گفتي كه شهادت برازنده‌ي آغوش همگان نيست، امّا خدايا. به من لياقت شهادت عطا كن. /
سه شنبه 1392/12/13

خدايا، از تو مي‌خواهم جسم ناقابل و جان بي ارزشم را با شهادت در راه خودت از من بگيري. من شهادتي چون سرور شهيدان دوست دارم و دلم مي‌خواهد مانند حسين(ع) با سر بريده به سوي خدا بروم.

بارالها، تو خود مي‌داني كه از چه زماني و به چه حال و زباني اين را از تو خواسته‌ام. خدايا، اين دنيا، با تمام زيباييهايش ديگر نمي‌تواند مرا بفريبد. عشقت در دلم خانه كرده و قلبم به سوي توست. ديگر تحمل ندارم. تا كي مي‌خواهي مرا در اين حال نگه داري. مي‌دانم هر كس عاشقت شود تو نيز عاشقش مي‌شوي و او را پيش خود مي‌بري. خدايا، اين بنده‌ي حقير را نيز قبول بفرما. /

سه شنبه 1392/12/13

خدايا، نمي‌دانم با چه زباني شروع كنم: از يك طرف گناهانم به قدري است كه به شماره نمي‌آيد، و از طرفي تو آن قدر مهرباني كه من نمي‌دانم، اي خداي بزرگ، چگونه تو را شكر كنم كه مرا در اين زمان هستي دادي تا رهبري چون خميني داشته باشم و به عنوان يك بسيجي به جبهه بيايم.

اي خداي، به خدايي‌ات قسم براي دفاع از اسلام آمدم، ياريمان كن تا بتوانيم قبر مولايمان را در بغل بگيريم. خدايا، من كه چيزي ندارم تا در راهت فردا كنم جز چند قطره خون ناقابل. خدايا، دوست دارم كه اين آخرين وصيتنامه‌ام باشد. /

سه شنبه 1392/12/13
خدايا، چطور مي‌توانم شكر اين همه نعماتت را به جا آورم؟ خدايا، گناهان و خطاهايم زياد است. خدايا، قلبم سياه شده است و قساوت گرفته. چطور مي‌توانم با اين بار سنگين گناه طلب استغفار كرده، طلب آمرزش كنم؟ ولي فقط اميد به رحمت بي پايانت دارم و فقط دلم را به اين خوش كرده‌ام كه در رحمتت باز است و غفار الذنوبي، اي خداي بزرگ... /
سه شنبه 1392/12/13
بار پروردگارا، براي من چه خوش است كه جان كوچكم را كه هيچ است در راه اسلام بزرگ كه همه چيز است بدهم، و از اين كره‌ي خاكي دل بكنم، و به وجه تو نظاره گر باشم، و در آخرت هم در صف محبّان تو باشم، و در نزد رسول‌الله سرافكنده نباشم. /
سه شنبه 1392/12/13

خدايا، تو مي‌داني كه تار و پود وجودم با مهر تو سرشته است: از لحظه‌اي كه به دنيا آمده‌ام نانم تو را در گوشم خوانده اند و ياد تو را بر قلبم گره زده‌اند. تو مي‌داني كه در سراسر عمرم هيچ گاه تو را فراموش نكرده‌ام. در سرزمينهاي دور دست فقط تو در كنارم بودي؛ در شبهاي تار فقط تو انيس دردها و غمهايم بودي؛ در صحنه‌هاي خطر فقط تو مرا محافظت مي‌كردي؛ اشكهاي ريزانم را فقط تو مشاهده مي‌كردي؛ بر قلب مجروحم فقط ياد تو و ذكر تو مرهم مي‌گذاشت.


سه شنبه 1392/12/13
خدايا، از تو مي‌خواهم و عابدانه و عاجزانه مي‌خواهم كه جهنمي را كه براي ستمكاران مهيا كرده‌اي، مرا در آن مخلّد بگرداني. خدايا، شيطان مرا بفريفت، اما من شهادت داده بودم كه تو پروردگار مني و الا اعتراف مي‌كنم كه كوتاهي كرده‌ام. امّا انتظار ندارم كه صورتم را كه از اشك شوق وصالت خيس است در مقابل آتش دوزخ بگيري. خدايا، دستانم را كه به سويت دراز شده حتماً نخواهي سوزاند. /
سه شنبه 1392/12/13
الهي، به سوي كوي تو روي آورده‌ام و گل سرخ شوق را به اميد كرم تو در كوير دل پرورده‌ام. الهي، عاشقان به سوي تو آمده اند و من همچنان همنفس با قفسم. چشمه‌ي عشق را به من بنمايان تا اين دل سوخته را در آن شستشويي بدهم. /
سه شنبه 1392/12/13
خدايا، اين وصل را هجران مكن كه در عالم ز هجران تلختر نيست. و مرا از اين كثرت به وحدت برسان و از اين دنياي پست به نزد خودت ببر. /
سه شنبه 1392/12/13
خدايا، نمي‌دانم كه چرا حال ديگري به من دست داده است؛ نمي‌دانم كه چه مي‌خواهد بشود، امّا فقط اين را مي‌توانم درك كنم كه اين دنيا مانند قفسي برايم شده است: ديگر در اينجا نمي‌گنجم. خدايا، مي‌دانم كه چند ساعتي ديگر به وصل من و تو باقي نمانده است، اما فقط يك درخواست دارم و آن اين است كه نكند در اين چند ساعت باقي مانده پيمان دوستي م و تو از بين برود. خدايا، نكند ملاقات ما عقب بيفتد.... خديا، گناهاني دارم كه ميان من و تو جدايي انداخته.... خدايا، تو بر من رحم كن و ميان من و بندگان خوبت جدايي مينداز! /
سه شنبه 1392/12/13
اي قادر منّان، اي كه عشق تو جان از كفم ربوده و لقاي تو مرا ناتوان ساخته، نمي‌دانستم عشق بنده به ارباب خويش چگونه است، اما حال حس مي‌كنم و بر من مشهود است. اكنون خويشتن را از موهومات و تخيلات به سمت سعادت كشانيده‌ام. /
سه شنبه 1392/12/13
بارخدايا، من به بريدن از ديگري و پيوستنم به تو خود را پاك و پاكيزه كردم و با همه‌ي اندام و حواسم بتو روي آورده‌ام و از كسي كه به بخشش تو نيازمند است رو گردانيده‌ام و خواهشم را از كشي كه از احساس تو بي نياز نيست برگردانده‌ام. /
سه شنبه 1392/12/13
خدايا، آن كه آتش اشتياق در دل به او شعله‌ور شده باشد نه ميلي به غذايش باشد و نه از آب خوشگوار لذتي برد، به اميد آنكه به وصال خويش برسد و با زبان شوقش رازهاي دروني خود را به محبوبش در ميان مي‌گذارد. بارالها، از همه چيز دنياي خود گذشتم و براي رسيدن به وصالت و براي رسيدن به مقام متعالي‌تر از انسانيت پا به دانشگاهي الهي و دانشگاهي پر از معنويت... گذاشته‌ام. /
سه شنبه 1392/12/13
پروردگارا، ايزدا، در اين ايثار خونها، در اين ميثاق خون با خون، مرا در وصلت عشقم پيوندي آسماني ده؛ مرا با گرمي خونم درون خاك آشنايي ده، كه من مشتاق اين وصلم، كه من مجنون اين عشقم. /
سه شنبه 1392/12/13
بارالها، اگر ندانم از تو چه خواهم و درخواسته‌هاي خويش سرگردان مانم، تو مرا به صلاح كارم هدايت فرما و دلم را به آنچه نيك و پسنديده است رهنمون ساز؛ چون آگاهم كه چنين هدايتي از تو عجيب و اين جاحت روايي ما از تو غريب نيست. /
سه شنبه 1392/12/13
خدايا، تو شاهدي كه جنگ در راهت را نه براي رسيدن به رضوانت و نه از ترس دوزخت پذيرفته‌ام، كه ما آرزوي باروري نهال خشكيده‌ي اسلامت را در سر داريم و به هواي رسيدن به كويت پر و بال مي‌زنيم. و حال بگذار در اين وادي عشق ما را ديوانه بخوانند، مسخ شده بنامند.... اگر نصرت دينت ديوانگي است، مسخ شدن است، فرياد برمي‌آوريم كه‌هان، اي مردگان متحرك! ما اين همه كه گفتيد، هستيم. /
سه شنبه 1392/12/13
اينك، اي خدا، وقت آن رسيده كه اجازه دهي تا جان را فداي ارزشهاي انساني كنم تا اسلام پاينده و انسانها آزاد شوند و با خون خود لكه‌ي ننگين ظلم، جور و فساد را از دامن انسانها بشويم، تا ايثار خون و جانبازي رنگ و بوي تازه‌اي به زندگي محرومين بدهد و در اين راه هر پديده‌ي تلخي برايم نويدي از موفقيت است. /
سه شنبه 1392/12/13
خدايا، هيچ دوست ندارم حتي يك لحظه از تو غافل شوم، ولي اين شيطان نفس دايم در كمين است، و من از شيطان بيزارم. خداوندا، بر او لعنت بفرست و در اين گيرودار مرا ياري كن. /
سه شنبه 1392/12/13

خدايا، در آن هنگام كه به سوي تو سر بر مي‌دارم ملكوت اعلاي تو را از ديدگان خويش در وراي سه پرده پنهان مي‌بينم و اين سه پرده را هم خود با دست خويش برآويخته ام:

 

نخستين پرده‌اي كه نمي‌گذارد ديده به ديدار تو بگشايم؛ عصيان من از فرمان توست، و پرده‌ي دوّم، پرده‌اي است كه در ارتكاب منهيات بر روي خويش كشيده‌ام و خود را از عنايت و مرحمت تو به دور داشته‌ام. و پرده‌ي سوم، پرده‌ي غفلت من است، غفلتي كه در اداي شكر و سپاس تو ورزيده‌ام، نعمت يافته‌ام و شكر نعمت به جاي نياورده ام؛ موهبت ديده‌ام و از سپاس موهبت بازمانده‌ام. ولي خدايا از رحمت تو نااميد نيستم، زيرا به فضل و رحمت وسيع تو چشم طمع دوخته‌ام. خدايا، اينك مرا ببين كه در پيشگاه عزت و عظمت تو در منتهاي ذلت و مستمندي ايستاده‌ام، و با همه‌ي شرمي كه از گناهان خويش دارم، باز هم به اميد رحمت تو هستم. /

سه شنبه 1392/12/13

خدايا، ريشه‌هاي اين علاقه [به دنيا را] در خاك وجود من بخشكان و تارهاي اين وابستگي را در زواياي قلب من بسوزان. خدايا، عشق به اين لجنزار متعفن، جامه‌ي مخالفت با تو را بر من پوشانده است؛ تو اين جامه را از تن من بيرون آر. چه گذرگاه سختي است اين دنيا و چه تنگه‌ي صعبي! خدايا، قدرت پرواز را از تو مي‌خواهم تا از اين مهلكه به سلامت بيرون روم. /

سه شنبه 1392/12/13
خدايا، خود گفتي كه اين دنيا محل تجارت و كاشت است و آن دنيا محل بهره و برداشت. خدايا، خود نيز مي‌داني كه نه تجارت بلدم و نه كاشتي كرده ام؛ ولي، خداي بزرگ، از تو چيزي مي‌دانم و آن مرا به اين سرزمين عشق، سرزمين محبّت و سرزمين وصل كشانده، و آن كريميّت توست.... خدايا، خدايا، من كه تجارت نياموخته ام؛ تو خود گفتي كه راه رسيدن به سعادت اين است: سعيد شدن در شهادت است، و شهيد است كه سعيد است.... پس، اي خدا، خود جان را بگير و نه به بهاي تجارت، بلكه وصال خودت را سود آن قرار بده. /
سه شنبه 1392/12/13
كريما، شنيده بودم كه تو جز كالاي نيكو و متاع پاكرو خريدار نيستي. پس، از چه روي مرا، كه زنگار به دل و غبار به ديده و زشتي به جسم و پليدي به جان دارم، خريدار گشته اي؟ معبودا، مگر من چه داشتم جز عمل به مناهي و ره بردن به سوي تباهي؟... غفورا، مگر من جستم جز هواي نفس و نواي خصم؟ بنده نوازا، مگر من چه جستم جز هواي نفس و نواي خصم؟ بنده نوازا، مگر من چه گفتم و چه شنيدم جز سخن گزاف و غيبت اهل عفاف؟ ربّا، مگر من چه ديدم جز تير بي خطاي شيطان؟ رئوفا، مگر من به چه مي‌انديشم جز نيك جلوه دادن اعمال قبيح و به ريا آلودن كردار قليل؟ رحيما، بنده‌اي سرگشته‌ام كه گفت و شنود، خور و خواب و نگاهم همه معصيت است؛ و اگر هم عملي دارم، آن هم ملوّث به لوث ريا و ملوّن به لون غيرخداست. پس به رحمات واسعه‌ات و به بركت غباري كه از زير قدوم مبارك رزمندگان اسلام برخاسته و بر چهره‌ي سياه من فرود آمده، از گناهانم درگذر و بر من رحم كن ـ اگر چه من خاري در گلزار گلستان تو هستم. /
دوشنبه 1392/12/12
اي پروردگار عزيز، وقتي به هدف آفرينش خودم مي‌نگرم، وقتي خودم را با واقعيت بشر قياس مي‌كنم، تازه درمي‌يابم كه هيهات! من كجا و بشريت كجا؛ اي معبود بي همت ... اما، اي آفريدگار عزيز، بنده‌اي چون من حقير تا كي خبر شنيدن شهادت و ديدن پيكر قطعه قطعه‌ي اين عزيزان را مي‌تواند تحمل كند. آيا ديگر هنگام آن فرا نرسيده كه فتح و نصرت خودت را نصيب اين امت كني؟ پس اگر اسلام با خون اين عزيزان به افق پيروزي نزديكتر مي‌شود، به اين حقير منت گذار و او را از اين فوز عظيم محروم نكن. خدايا، هر وقت كه مي‌شنوم يا مي‌بينم مؤمني با داشتن فرزندان كوچك و نبود سرپرست ديگر براي جهاد حركت مي‌كند و در نهايت به سوي تو با عشق پرواز مي‌كند و من هنوز در لاك خود فرو رفته‌ام، غبطه مي‌خورم. /
دوشنبه 1392/12/12
الهي، اين بنده‌ي حقير، به شكرانه‌ي اين همه عطايا و نعمتها، چيزي جز يك جان بي‌ارزش و ناقابل براي عرضه و تقديم ندارد؛ و سرافكنده و شرمنده، اين دلق كهنه و ژنده را به پيشگاهت آورده‌ام تا شايد بر آن مشتري باشي، و نااميدانه منتظر نظر جمالت بر اين كالاي ناقابل هستم تا شايد نظر رحمتت بر من مسكين شامل گردد. الهي، هر دم منتظر مأموريت هستم كه درب اين زندان را بكشند و مرا از زندان تن برهانند. خدايا، منتظر تكه و پاره‌هاي آهن و گلوله‌هاي آتشين هستم و مقدم آنها را هردم گرامي مي‌دارم. اگر چه اين جسم خاكي براي آنها جايگاهي است، آنها بر كام من چون عسل و شهدي شيرين است. خدايا، منتظرم و عاشق، عاشق وصالت؛ و آن كس كه عاشقت شد كي مي‌تواند تحمل اين زندان كند؟ حال، هر دم اين مرغ بيقرار دل ـ كه قرارش ربودي ـ خود را بر در و ديوار اين قفس آهنين مي‌كوبد تا شايد راه گريزي پيدا كند و خود را در افقهاي بي‌كرانه‌ي وصل عنايتهايت محو كند. /
دوشنبه 1392/12/12
پروردگارا، سال‌هاي فراوان از عمرم سپري شد و شبها و روزها پشت سرهم فرارسيدند و به گذشته درخزيدند و چهرة واقعي زندگي همچنان براي من، تيره و تار و به شكل معمايي ناگشودني، همواره آزارم مي‌داد. و با گذشت روزگاران و افزودن عمر، كوله‌بار گناهان بر دوشم سنگين و سنگين‌تر مي‌گشت، و رسوب گناهان همچون زنگاري از تيرگي بر قلبم افكنده بود. با آنكه تو فرموده بودي «إنّما الدنيا لعب و لهو» (دنيا بازي و بيهوده‌اي بيش نيست)، اين درايت در ما نبود كه معني اين كلمات الهي را درك كنيم، و گوش جانمان در اثر كثرت گناه كر شده بود و چشم و دلمان از فزوني تقصير كور گشته بود و زبانمان بر اثر بيهوده‌گويي‌ها لال گشته بود. و اگر تو به فرياد ما نمي‌رسيدي، چه بسا كه در بند شهوات حيواني و هواهاي نفساني له مي‌شديم. معبودا، كدام ارباب در حق غلام و بنده‌اش اين‌قدر مهبران است جز تو؟ جز تو كه همواره ما را در سخت‌ترين پرتگاه‌ها و لغزنده‌ترين لغزش‌ها درمي‌يابي./
دوشنبه 1392/12/12
خدايا، سرودمان را شنيدي؟ «انالله و انااليه راجعون». خدايا، فريادمان را شنيدي؟ «نصر من الله و فتح قريب.» خدايا، آوايمان را شنيدي؟ «لااله الا الله.» خدايا، شعرمان را شنيدي؟ «فبأيِّ آلاء ربِّكما تُكذّبان.» پروردگارا، كتابمان قرآن، پياممان ايمان، جرممان قيام، راهمان اسلام، اماممان امام، سلاحمان وحدت، درسمان جهاد، سلاحمان تقوا، مقصدمان شهادت./
دوشنبه 1392/12/12

خدايا، به من كمك كن تا بتوانم آن شعور و كمالات انساني و اسلامي را، كه موجب رشد يك انسان مسلمان متقي مي‌شود، به دست آورم و بتوانم در جهتي كه رضاي تو در آن است گام بردارم./

دوشنبه 1392/12/12
خدايا، مرا از اين قفس تنگ برهان، و همان‌طوري كه از ماديات رهانيدي، به معنويات بيشتر سوق بده... خدايا، تو را بي‌نهايت سپاسگزارم كه روح و نفسم را از اين دنيا رهانيدي و مرا وابسته به اين دنيا نكردي./
دوشنبه 1392/12/12
الهي، چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر؛ و چون بر خود مي‌نگرم، از جمله خاكسارانم و خاك بر سر./
دوشنبه 1392/12/12
خدايا، رحمتت را در قالب شهادت به من عطا كن؛ خدايا، اعمالم را خالص كن... خدايا، توفيق بيدار شدن در شب را از من مگير. خدايا، رزق حلال و وسيع و طيّب نصيبم كن. خدايا، توفيق حضور در جبهه را از من مگير. خدايا، مرا دوستدار ائمه و محب حسين(ع) و مهدي(عج) قرار بده. خدايا من ظرفيت ندارم كه مهدي را ببينم؛ اين ظرفيت را نصيبم كن. خدايا، مرا سرباز مهدي قرار ده، نه سرباز دست بستة شيطان./
دوشنبه 1392/12/12

خدايا، من از تو مي‌خواهم به حق آن رحمتت كه همه چيز را فراگرفته، و به آن نيرويت كه همه چيز را به وسيلة آن مقهور خويش كردي و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است، و به جبروتت كه به وسيلة آن بر همه چيز چيره گشتي، و به عزتت كه چيزي در برابرش نايستد،

دوشنبه 1392/12/12
بارالها، اين روزها تمام فكرم اين است كه با تو چگونه روبه‌رو خواهم شد. از فكر اين ديدار عرق شرم از سر و رويم سرازير است. خدايا، كمرم زير بار سنگين گناهان خم شده و تابي نيست كه از فرط اين سنگيني قامت راست كند... تا به كي بمانم و ببينم كه دوستانم از كنار من سبكبالانه پر مي‌گشايند و به سوي تو با دلي آكنده از عشق مي‌شتابند و من در اين ميان فقط نظاره‌گر اين پروازهاي عاشقانه باشم؟... خدايا، دوست دارم كه آرام‌آرام به گرد شمع عشقت بگردم و بالهاي خسته و ناتوانم را آرام با آتش عشقت آشنا كنم، و چون پروانه‌اي عاشق بسوزم تا بقا يابم؛ باشد كه با سوختنم در اين دنيا از سوختن در آتش قهرت برحذر باشم./
دوشنبه 1392/12/12
تو كه از همه غريب‌تر و مظلومتري، اي الله، اي همه چيز من و همه... تو كه اين همه لطف و كرم كرده و مي‌كني ولي در دل‌هاي خلايق مظلومي؛ تو كه اندك مردمان هميشه يادت مي‌كنند ولي اكثر مردم غريبت كرده‌اند در دل؛ تو كه اگر مي‌شناختمت، ديگر چه كم داشتم؛ تو كه آتش عشقت در دل عاشقت غوغا مي‌كند؛ تو كه دوست داري مخلوق و بنده‌ات در راهت همه كار بكند و در آخر جان را نثال تو كند؛ تو كه از پدر و مادر و از هر نزديك و محبوبي بيشتر دوستم داري؛ تو كه در انتظار آشتي بنده‌ات هستي... خدايا، مرا عاشق خود بگردان. خدايا، عشق‌هاي مجازي بيچاره‌ام كرده. خدايا، محبت و عشق، همان كه تو در من قرار دادي، در مسير خود نيست؛ آن را در مسير خودش، كه همان تو هستي بينداز. اگر عاشقت شوم، كه ديگر شب‌ها خواب ندارم؛ اگر شيدايت شوم، كه ديگر به اغيرا كار ندارم؛ اگر آشفته‌ات شوم، كه ديگر به حرف مردم اعتنا ندارم. ديگر ريا، محبوبيت، رياست، خودخواهي، جلب‌نظر دنيا و تمام لذايذش برايم معنا ندارد. اگر با تو باشم، نامت دلم را مي‌لرزاند؛ اگر آتش عشقت در دلم باشد، كه از مناجات خسته نمي‌شوم ـ مگر جنون و عاشقي، ديدار و بودن با معشوق را رها مي‌كند؟/
دوشنبه 1392/12/12
خدايا، خودت مي‌داني كه مدت‌هاي زيادي است كه در پي تو هستم. در اين مدت مصيبت‌ها ديدم و دوري‌ها تحمل كردم. دوستانم از كنارم رفتند، آنان كه با هم همچون برادر بوديم. و وقتي مدت‌ها آنها را نمي‌ديدم، سخت محزون مي‌شدم، ولي حالا آنها را نمي‌بينم و فقط يادي از آنها برايم زنده است. ولي، خدايا، خودت مي‌داني كه من اين مصيبت‌ها و رنج‌ها را فقط به يك اميد تحمل مي‌كردم و اين اميد بود كه مرا تا به اينجا نگاه داشت، و اين اميد وصل تو بود كه سختي‌ها را برايم شيرين و گوارا مي‌كرد./
دوشنبه 1392/12/12

بارالها، هنگامي اين وصيتنامه را مي‌نويسم كه ديگر صبرم از شوق وصال تو تمام شده و اين دنيا ديگر باريم جز قفسي نيست، قفسي كه جز گناه و معصيت در آن كاري نمي‌توانم بكنم:

هركه از جان بگذرد جانش دهي،                   هركه جان در باخت جانانش دهي

هركه گردد مبتلاي درد عشق                        از وصال دوست درمانش دهي/

دوشنبه 1392/12/12
اي دوست پر از مهر، اي ياور درماندگان، اي فريادرس واماندگان، تنها به تو اميد بسته‌ام. وقتي همة درها به رويم بسته است، تنها تويي كه در را برويم مي‌گشايي، به رويم لبخند مي‌زني. اگر تو نبودي من مي‌مردم، خفه مي‌شدم، خفقان مي‌گرفتم. بي‌تو من چه مي‌كشم! مونس شب‌هاي تنهاي من، با فكر تو آرام آرام جسد مرده‌ام تكان مي‌خومرد و حركت مي‌كند و زنده مي‌شود. وصال تو رنج‌هاي سال‌هاي فراق را خواهد كشت، غم را از دلم خواهد برد و مرا چون پرنده‌اي خسته از زندان قفس. بستوه از شب و روز آزاد خواهد ساخت. و من تنها با فكر تو زنده‌ام، با ياد تو اين تلخي‌ها را مي‌كشم، زمان را با تمام سنگينيش بر پشت نحيفم گذاشته‌ام و مي‌كشم. و تنها ياد توست كه نوازشم مي‌كند، «خسته نباشي» مي‌گويد و مرا اميدي مي‌دهد./
دوشنبه 1392/12/12
بارالها، از تو مي‌خواهم به من يقين رهبرم را عطا بفرماي كه بتوانم با دشمنانت، بدون هيچ سازش‌پذيري، مبارزه كنم. بارالها، به من صبر و مقاومتي همچون شهيد مظلوم بهشتي عنايت فرما تا بتوانم در مقابل شايعات و تهمت‌هايي كه دشمنان به ما مي‌زنند مقاوم باشم و راهم را ـ كه همانا راه توست ـ ادامه دهم./
دوشنبه 1392/12/12
خدايا، جور ديگري نمي‌توانستم در راه تو، براي اسلام و مسلمين، خدمت كنم: نه زباني داشتم كه اسلام را به ديگران بفهمانم و نه ثروتي داشتم كه در راه تو براي نشر اسلام و مسلمين خرج كنم. خدايا، از آن اول كه مي‌خواستم عضو سپاه بشوم، به ياد تو داخل سپاه شدم و به ياد تو مأموريت رفتم و به ياد تو جنگيدم، و حالا هم ـ تا آنجا كه جان در بدن داشته باشم ـ جهاد خواهم كرد./
دوشنبه 1392/12/12
خداوندا، از تو چنان شرمسار و خجلم كه اگر غفران و لطف بي‌حساب تو نبود و اگر نگفته بودي «إنّ الله يغفر الذنوب جميعاً»، و اگر سيدالساجدين تو را «غافرالذنب الكبير» نمي‌خواند، نمي‌دانستم با عذاب اليم تو چه كنم و چطور بار ديگر از تو درخواست عفو و بخشش كنم. خدايا، بار گناهان ما را از موهبت مناجات با تو محروم ساخته.../
دوشنبه 1392/12/12
خدايا، درست است كه لياقت ندارم، ولي خواستن از كريم عيب نيست. پس من از تو مي‌خواهم، و از تو خودت را مي‌خواهم نه بهشتت را؛ لغايت را مي‌خواهم نه جنتت را. معبودا، وجه خود را به من هم نشان ده./
دوشنبه 1392/12/12
خدايا، بگذار در معركة نبرد حق و باطل عاشقانه بتازم و طاغوت و شيطان را بر زمين بيندازم. بگذار پروانه‌وار به دور شمع وجودت بگردم و بسوزم، تا قيد و بند را ببرم و آزادانه در معركة حيات جولان دهم. بگذار با شمشير بران شهادت سكوت تاريخ را بشكنم... بگذار از جاذبة مادّي خود را آزاد كنم./
دوشنبه 1392/12/12

الهي، چه كنم تا تو را شناسم و خون دل از ديده بپالايم. الهي، كدام درد از اين بيش باشد كه معشوق توانگر بود و عاشق درويش؟ الهي چون آتش فراق داشتي، با آتش دوزخ چه كار داشتي، الهي، با تو آشنا شدم، از خلايق جدا شدم؛ در جهان شيدا شدم، نهان بودم پيدا شدم. الهي، نوازندة غريبان تويي و من غريبم؛ دردم را دوا كن كه تويي طبيبم، اي دليل هر گم گشته...


شنبه 1392/12/10
X