معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1990446
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

وقتی دلت از تمام دنیا گرفت....

از گناه...

از آدم ها...

از بی پدری...

از تنهایی...

از خودت...و خودت و خودت با تمام بدی ها

حرمت آرومم میکند...آقا...

باز هم دل به گنبدت خوش کرده ام....

به کبوترانت...

صحن انقلاب...

پنجره فولاد...

دریابم...که ....خسته ام...

میگفت : وقتی طلبیده میشوی یعنی دل مولایت برایت تنگ شده...

آقای من...شما خوب میدانی دلتنگی را...

غربت را...

خوب میدانی....

سلام آقا....

دسته ها : قبله هشتم
جمعه 1393/12/8


امام فرمودند: "دوست هر كس عقل اوست و دشمن هر كس جهل و ناداني و حماقت است."

امامفرمودند: "علم و دانش همانند گنجي مي‌ماند كه كليد آن سؤال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت كند زيرا در اين امر چهار طايفه داراي اجر مي‌باشند: 1- سؤال كننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."

امام فرمودند: "مهرورزي و دوستي با مردم نصف عقل است."

امام فرمودند: "چيزي نيست كه چشمانت آنرا بنگرد مگر آنكه در آن پند و اندرزي است."

امام فرمودند: "نظافت و پاكيزگي از اخلاق پيامبران است."

 

شهادت امام:

 درنحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتكاران خويش دستور داده بود تا ناخن‌هاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخن‌هايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهر‌آلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام از آن انار تناول كنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جايي كه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد وصبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا (عليه السلام) به شهادت رسيدند.

 

تدفين امام:

به قدرت و اراده الهي امام جواد (عليه السلام)فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ايشان را غسلداده و بر آن نماز گذاردند و پيكر پاك ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان ودوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است.
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16

خصوصياتاخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونه‌اي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار مي‌كرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمي‌نمود.

 يكي از ياران امام مي‌گويد: "هيچ گاه نديدم كه امام رضا (عليه السلام)در سخن بر كسي جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندي را كه مي‌توانست نيازش را برآورده سازد رد نمي‌كرد در حضور ديگري پايش را دراز نمي‌فرمود. هرگز نديدم به كسي از خدمتكارانش بدگويي كند. خنده او قهقهه نبود بلكه تبسم مي‌فرمود. چون سفره غذا به ميان مي‌آمد، همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مي‌نشاند وآنان همراه با امام غذا مي‌خوردند. شبها كم مي‌خوابيد و بسياري از شبها رابه عبادت مي‌گذراند. بسيار روزه مي‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمي‌كرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهاي تاريك، مخفيانهبه فقرا كمك مي‌كرد."(5)يكي ديگر از ياران ايشان مي‌گويد: "فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامي كه در مجالسعمومي شركت مي‌كرد، خود را مي‌آراست (لباسهاي خوب و متعارف مي‌پوشيد).(6)شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ ايرادي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، اما امام نگذاشت و خود اين كار را انجامداد و فرمود: "ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمي‌گيريم."(7)


دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16

مأمونكه پيوسته شور و اشتياق مردم نسبت به امام و اعتبار بي‌همتاي امام را در ميان ايشان مي‌ديد مي‌خواست تا اين قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله كارهايي كه براي رسيدن به اين هدف انجام داد تشكيل جلسات مناظره‌اي بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شايد بتوانند امام را از نظر علمي شكست داده و وجهه علمي امام را زير سوال ببرند كه  شرح يكي از اين مجالس را مي‌آوريم:

  

دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16
باري، چون حضرت رضا (عليه السلام)وارد مرو شدند، مأمون از ايشان استقبال شاياني كرد و در مجلسي كه همه اركان دولت حضور داشتند صحبت كرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علي (عليه السلام) هيچ كس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علي بن موسي رضا (عليه السلام)نديدم." پس از آن به حضرت رو كرد و گفت: "تصميم گرفته‌ام كه خود را از خلافت خلع كنم و آن را به شما واگذار نمايم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا براي تو قرار داده جايز نيست كه به ديگري ببخشي و اگر خلافت از آن تو نيست، تو چه اختياري داري كه به ديگري تفويض نمايي." مأمون بر خواسته خود پافشاري كرد و بر امام اصرار ورزيد. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم كرد." وقتي مأمون مأيوس شد گفت: "پس ولايت عهدي را قبول كن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد." اين اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طولكشيد و حضرت قبول نمي‌فرمودند و مي‌گفتند: "از پدرانم شنيدم، من قبل از تواز دنيا خواهم رفت و مرا با زهر شهيد خواهند كرد و بر من ملائك زمين و آسمان خواهند گريست و در وادي غربت در كنار هارون ‌الرشيد دفن خواهم شد." اما مأمون بر اين امر پافشاري نمود تا آنجاكه مخفيانه و در مجلس خصوصي حضرترا تهديد به مرگ كرد. لذا حضرت فرمودند: "اينك كه مجبورم، قبول مي‌كنم به شرط آنكه كسي را نصب يا عزل نكنم و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با اين شرط راضي شد. پس از آنحضرت، دست را به سوي آسمان بلند كردند و فرمودند: "خداوندا! تو مي‌داني كهمرا به اكراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار كردم؛ پس مرا مؤاخذه نكن همان گونه كه دو پيغمبر خود يوسف و دانيال را هنگام قبول ولايت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردي. خداوندا، عهدي نيست جز عهد تو و ولايتي نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده كه دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نيكو مولا و نيكو ياوري هستي."
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16


مأمون براي عملي كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه، خدمت حضرت رضا (عليه السلام)فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه كنند. همچنين دستور داد حضرتش را از راهي كه كمتر با شيعيان برخورد داشته باشد، بياورند. مسير اصليدر آن زمان راه كوفه، جبل، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شيعه‌نشين و مراكز قدرت شيعيان بود. مأمون احتمال مي‌داد كه ممكن است شيعيان با مشاهده امام در ميان خود به شور و هيجان آيند و مانع حركت ايشان شوند و بخواهند آنحضرت را در ميان خود نگه دارند كه در اين صورت مشكلات حكومت چند برابر مي‌شد. لذا امام را از مسير بصره، اهواز و فارس به سوي مرو حركت داد.ماموران او نيز پيوسته حضرت را زير نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش مي‌دادند.

 


دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16

 مدت امامت امام هشتم در حدود بيست سال بود كه مي‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، كه همزمان بود با زمامداري هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن كه مقارن با خلافت امين بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.

 مدتي از روزگار زندگاني امام رضا (عليه السلام)همزمان با خلافت هارون الرشيد بود. در اين زمان است كه مصيبت دردناك شهادتپدر بزرگوارشان و ديگر مصيبت‌هاي اسفبار براي علويان (سادات و نوادگان اميرالمؤمنين) واقع شده است. در آن زمان كوشش‌هاي فراواني در تحريك هارون براي كشتن امام رضا (عليه السلام)مي‌شد تا آنجا كه در نهايت هارون تصميم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نيافت نقشه خود را عملي كند. بعد از وفات هارون فرزندش امين به خلافت رسيد. در اين زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سايه افكنده بود و اين تزلزل و غرق بودن امين در فساد و تباهي باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت،از توجه به سوي امام و پيگيري امر ايشان بازمانند. از اين رو مي‌توانيم اين دوره را در زندگي امام دوران آرامش بناميم.


دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16


امامت و وصايت حضرت رضا (عليه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اكرم (صلي الله و عليه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (عليه السلام) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصي و امام بعد از خويش معرفي كرده بودند كه به نمونه‌اي از آنها اشاره مي‌نماييم.

 يكي از ياران امام موسي كاظم (عليه السلام)مي‌گويد: «ما شصت نفر بوديم كه موسي بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علي در دست او بود. فرمود: "آيا مي‌دانيد من كيستم؟" گفتم: "تو آقا وبزرگ ما هستي." فرمود: "نام و لقب من را بگوييد." گفتم: "شما موسي بن جعفربن محمد هستيد." فرمود: "اين كه با من است كيست؟" گفتم: "علي بن موسي بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهيد او در زندگاني من وكيل من است و بعد از مرگ من وصي من مي‌باشد."»(4) در حديث مشهوري نيز كه جابر از قول نبى ‌اكرم نقل مي‌كند امام رضا (عليه السلام) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفي شده‌اند. امام صادق (عليه السلام) نيز مكرر به امام كاظم مي‌فرمودند كه "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصي بعد از تو مي‌باشد."
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16


حضرت رضا (عليه السلام)تا قبل از هجرت به مرو در مدينه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرينشان به هدايت مردم و تبيين معارف ديني و سيره نبوي مي‌پرداختند. مردم مدينه نيز بسيار امام را دوست مي‌داشتند و به ايشان همچون پدري مهربان مي‌نگريستند. تا قبل از اين سفر، با اينكه امام بيشتر سالهاي عمرش را در مدينه گذرانده بود، اما در سراسر مملكت اسلامي پيروان بسياري داشت كه گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امامدر گفتگويي كه با مأمون درباره ولايت عهدي داشتند، در اين باره اين گونه مي‌فرمايند: "همانا ولايت عهدي هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامي كه من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از كوچه‌هاي شهر مدينهعبور مي‌كردم، عزيرتر از من كسي نبود. مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من مي‌آوردند و كسي نبود كه بتوانم نياز او را برآورده سازم مگر اينكه اين كاررا انجام مي‌دادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مى‌نگريستند."
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ايشان امام موسي كاظم (عليه السلام) پيشواي هفتم شيعيان بودند كه در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسي به شهادت رسيدند و مادر گراميشان "نجمه" نام داشت.

 

تولد امام:

حضرت رضا (عليه السلام)در يازدهم ذيقعدﺓ الحرام سال 148 هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است كه: "هنگامي‌كه به حضرتش حامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمي‌كردم و وقتي به خواب مي‌رفتم، صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي و ذكر "لااله‌الاالله" را از شكم خود مي‌شنيدم، اماچون بيدار مي‌شدم ديگر صدايي بگوش نمي‌رسيد. هنگامي‌كه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان مي‌داد؛ گويي چيزي مي‌گفت."(2)

 نظيراين واقعه، هنگام تولد ديگر ائمه و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است، از جمله حضرت عيسي كه به اراده الهي در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است.(3)
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16

نام، لقب و كنيه امام:

نام مبارك ايشان علي و كنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان "رضا" به معناي "خشنودي" مي‌باشد. امام محمد تقي (عليه السلام)امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اينگونه نقلمي‌فرمايند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا وائمه اطهار در زمين از او خشنود بوده‌اند و ايشان را براي امامت پسنديده‌اند و همينطور (به خاطر خلق و خوي نيكوي امام) هم دوستان و نزديكانو هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بود‌ند."

يكياز القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. اين لقب نشانگر ظهور علم و دانش ايشان مي‌باشد. جلسات مناظره متعددي كه امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش، بويژه علماي اديان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندي تمام بيرون آمد دليل كوچكي بر اين سخن است، كه قسمتي از اين مناظرات در بخش "جنبه علميامام" آمده است. اين توانايي و برتري امام، در تسلط بر علوم يكي از دلايل امامت ايشان مي‌باشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات، كاملاً اين مطلب روشن مي‌گردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحي نمي‌تواند سرچشمه گرفته باشد.
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16


كسانيكه به ضعف حافظه دچارند،‌ بهتر است همه روزه هفت مثقال كشمش سياه، ناشتا بخورند و نيز سه تكه زنجبيل كه در عسل خوابانده‌اند (زنجبيل پرورده) با كميخردل ضمن غذاي روزانه خود بخورند.

طب الرضا

ازنخستين كساني كه در زمينه علم پزشكي كتاب نوشته‌اند، امام علي بن موسي‌الرضا عليه‌السلام است. امام وقتي به سوي طوس مي‌آمدند، در نيشابور درمجلس مأمون با جماعتي از فلاسفه و پزشكان، چون يوحنابن‌ماسويه و جبرئيل‌بن‌يخشوع و ابن‌بهله‌هندي و ديگر كسان گرد آمدند و سخن از طب به ميان آمد. وقتي مأمون دراين‌باره از امام عليه‌السلام پرسش كرد،‌ حضرت فرمود: براي من به مرور زمان تجربياتي حاصل گشته كه آن را براي شما مي‌نويسم. حضرت عليه‌السلام،‌ كتابي را درباره امور پزشكي نوشت و براي او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با آب طلا بنويسند؛ از اين رو به "رسالهذهبيه" موسوم گرديد.

در ادامه، قسمتي از سخنان گوهربار حضرت امام رضا عليه‌السلام را در مورد رعايتنكات بهداشتي و حفظ سلامتي بدن آورده‌ايم. اميدواريم با توجه به توصيه‌هايآن حضرت و بهره‌گيري از علوم جديد پزشكي، هميشه از بدني سالم و به دور از هرگونه بيماري برخوردار باشيد.

1. كسي كه نمي‌خواهد معده‌اش آزار و آسيب ببيند، موقع غذا خوردن آب ننوشد.كساني كه هنگام غذا خوردن آب مي‌نوشند،‌ دستگاه هاضمه را از ابتداي كارش،‌از كار بازمي‌دارند. اين افراد به عارضه ضعف دستگاه گوارشي مبتلا خواهند شد؛‌ زيرا نوشيدن آب در اول غذا،‌ معده را از هم باز مي‌كند و عارضه گشادي معده مي‌آورد.

2. آنان كه مي‌خواهند از بيماري بواسير و رنج روده‌اي و درد قسمت پشت بدن در امان باشند،‌ هر شب ده دانه خرماي برشته‌شده را با روغن گاو بخورند.

3

دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/6/16
به سرم غير هواي تو تمنايي نيست  
بطلب تا كه فقط سير نگاهت بكنم…


دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/5/12
ميدونم روسيام      
   من اگه بي وفام  
    ولي عشقم اينه        
  عاشق اين اقام


دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/5/12
آرامش ندارم آقا …..
  من با تو در پناه تو آرام مي شوم…  
آخر چه مي شود اگر مرا هم بطلبي….؟!  
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/5/12

چه دردي كشيده است مجنون از جدايي و دوري و دلتنگي و عقده ها و فراق …

 

 

رحـم نـمـا بـر ايـن گـــداي بـي نـــوا…

امـــام مـــهــــربــــانــــي هـــــا (ع) …

دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/5/12

خودت كه هيچ
خوابت را ديدم ولي
خواب مسيري كه رو به حرم توست…..
باب الجوادت…
ولي در خواب هم تا آمدم به گنبدت چشم بدوزم بيدار شدم…….

دلم برايت تنگ است…

 

صلي الله عليك يا علي موسي الرضا…

دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/5/12
مرحوم شسخ صدوق ، طبرسى و ديگر بزرگان به نقل از ابراهيم بن عبّاس حكايت كنند:
در طول مدّتى كه در محضر مبارك امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام بودم ودر محافل و مجالس گوناگون ، همراه با آن حضرت شركت داشتم ، هرگز نديدم سخنى و مطلبى در مسائل دين و امور مختلف از آن حضرت سؤ ال شود؛ مگر آن كه بهتر و شيواتر از همه پاسخ مى فرمود. و در همه علوم و فنون به طور كامل آگاه و آشنا بود؛ و نيز جوابى را كه بيانمى نمود در حدّ عالى قانع كننده بود؛ و كسى را نيافتم كه از او آشناتر باشد.
دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1393/2/18
در بعضى از روايات آمده است :
روزى يكى از منافقين به حضرت ابوالحسن ، امام رضا عليه السلام عرضه داشت : بعضى از شيعيان و دوستان شما خمر (شراب مست كننده ) مى نوشند؟!
امام عليه السلام فرمود: سپاس خداوند حكيم را، كه آن ها در هر حالتى كه باشند، هدايت شده ؛ و در اعتقادات صحيح خود ثابت و مستقيم مى باشند.
دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1393/2/18
مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است :
در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت .
دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1393/2/18
مرحوم كلينى به نقل از سليمان بن جعفر حكايت كند:
روزى به همراه حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام جهتانجام كارى از منزل بيرون رفته بوديم . پس از پايان آن كار، هنگامى كه خواستم به منزل خود مراجعت نمايم ، حضرت فرمود: امشب همراه من بيا تا به منزل ما برويم و شب را ميهمان ما باش .
دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1393/2/18
مرحوم علاّمه مجلسى و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:
يكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام به نام علىّ بن ابى حمزه بطائنى حكايت كند:
روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، كه تعداد سى نفر غلام حبشى در آن مجلس وارد شدند.
دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1393/2/18
مرحوم شيخ صدوق ، شيخ حرّعاملى و ديگر بزرگان به نقل از اباصلت هروى حكايت كنند:
حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام به تمام زبان ها و لغات ، آشنا و مسلّط بود؛ و با مردم با زبان محلّى خودشان صحبت مى نمود.
دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1393/2/18
طبق آنچه مورّخان و محدّثان در كتاب هاى خود ذكر كرده اند و نيز روايات كلّى بر تاءييد آن وارد شده است :
مادر حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام ، از خانواده اى باشرافت و از زنان بافضيلت ؛ و نيز از جهت عقل و دين در بين زنان هم زمان خود مشهور بوده است .
دسته ها : قبله هشتم
چهارشنبه 1393/2/17
از بركت دعاي تو باران گرفته است
يك شهر مرده با نفست جان گرفته است

بوي بهشت گمشده در توس مي وزديا نه! 

هواي توست كه جريان گرفته است ...
دسته ها : قبله هشتم
شنبه 1393/1/23
هميشه از حرمت، بوي سيب مي آيد
صداي بال ملائك، عجيب مي آيد!

سلام! ضامن آهو، دلِ شكستهِ ي من

به پاي بوس نگاهت، غريب مي آيد

طلاي گنبد تو، وعده گاه كفترهاست.

كبوتر دل من، بي شكيب مي آيد

برات گشته به قلبم مُراد خواهي داد

چرا كه ناله «امّن يُجيب» مي آيد ...
دسته ها : قبله هشتم
شنبه 1393/1/23
به حلقه هاي ضريحت دلم گره خورده...گره گشاي من،اين بار اين گره مگشاي...ماييم و اسير غمت ديگر هيچدلداده خاك قدمت ديگر هيچمارا همه شوق كفشداريه تو بسدر صحن و سراي حرمت ديگر هيچ
دسته ها : قبله هشتم
شنبه 1393/1/23
خراسان مي‎دهد بوي مدينه             خراسان كوه غم دارد به سينه خراسان را سراسر غم گرفته            در و ديوار آن ماتم گرفته خراسان! كو امام مهربانت؟              چه كردي با گرامي ميهمانت؟خراسان راز دل‎ها با رضا داشت         چه شب‎هايي كه ذكر يا رضا داشت خراسان كربلاي ديگر ماست             مزار زاده‎ي پيغمبر ماستخراسان! مي دهد خاكت گواهي       ز مظلومي، شهيدي، بي گناهيبه دل داغ امامت را نهادند                امامت را به غربت زهر دادنددريغا! ميهمان در خانه كشتند            چه تنها و چه مظلومانه كشتندامامِ اِنس و جان را زهر دادند            به تهديد و به ظلم و قهر دادندز نارِ زهرِ دشمن، نور مي‎سوخت        سرا پا همچو نخل طور مي‎سوختز جا برخاست با رنگ پريده               غريبانه، عبا بر سر كشيده گهي بي‎تاب و گه در تاب مي‎شد      همه چون شمع روشن آب مي‎شد ميان حجره ي در بسته مي سوخت   نمي زد دم ولي پيوسته مي سوخت ز هفده خواهر والا تبارش                دريغا كس نبودي در كنارشبه خود پيچيد و تنها دست و پا زد       جوادش را، جوادش را صدا زد دلش درياي خون، چشمش به در بود   اميدش ديدن روي پسر بود پدر مي‎گشت قلبش پاره پاره             پسر مي‎كرد بر حالش نظاره پدر چون شمع سوزان آب مي شد      پسر هم مثل او بي‎تاب مي شدپدر آهسته چشم خويش مي‎بست     پسر مي‎ديد و جان مي داد از دست پسر از پرده‎ي دل ناله سر داد           پدر هم جان در آغوش پسر داد 
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/1/17
                                                ((بسم الله الرحمن الرحيم))وقتي دكتر حرف آخر را زد، رسول شكست، اشك از چشمان رسول به روي صورتش غلتيد و روي زانوانش نشست. او صدها كيلومتر را با همسر بيمارش سارا آمده بود تا در مركز استان دكترهاي معروف معالجه اش كنند اما حالا با آن همه آزمايش و عكس در مشهد و تهران و رفت آمدهاي مكرر دكترها گفته بودند نود و نه درصد امكان مرگ وجود دارد و درماني نيست، و آه... و اشك سد شرم چشمان را شكسته بود و مثل سيل جاري شده بود. از يكسال قبل ديد چشمان سارا همسر رسول تار شده بود و سمت راست بدنش دچار دردهاي شديد مي شد، تا جائي كه شدت درد او را نزد شكسته بند كشانده بود و بارها و بارها براي معالجه به پزشك مراجعه كرده بود، تا اينكه يكباره سمت راست بدن كاملأ فلج شد و قدرت تكلم خود را نيز از دست داد. بلا فاصله او را از شهرستان بجنورد به بيمارستان قائم مشهد منتقل كرد و پس از يك شب بستري شدن در آنجا به بيمارستان امدادي منتقل شد و در آنجا پس از عكسهاي فراوان در نقاط مختلف بدن و آزمايش هاي مختلف به رسول گفته شد كه بيمار را بايد به تهران ببرد تا در بيمارستان خاتم الانبياء با دستگاه مخصوص از بيمار عكس بگيرند تا نظر نهائي پزشكان مشخص شود و او با هزار مشكل همسر بيمارش را با هواپيما به تهران برد، در تهران پس از بستري شدن در بيمارستان و در فرصتي كه پيدا شده بود رسول به منزل يكي از آشنايان مي رود و در آنجا رسول كه حالا به همدلي بيشتر نياز پيدا كرده بود و شدت يافتن بيماري سارا و بستري شدنش باعث شده بود تا رسول بيشتر احساس تنهائي كند، به همين خاطر در منزل آشنا بغض رسول مي تركد و با گريه و درد از بيماري سخن مي گويد چندان كه بانوي خانه از عمق وجود دل شكسته شده و سفره ابوالفضل نذر بيمار مي كند. رسول پس از چند روز با عكس لازم و بيماربه مشهد مراجعت مي كنند و مجددا در بيمارستان امدادي بستري مي شود و پزشكان با ديدن عكس، حرف آخر را به رسول مي گويند: همسرت حتما مي ميرد... إ! رسول چگونه مي توانست بپذيرد كه سارا مي ميرد... كه تنها مي ماند و حاذق ترين پزشكان در مقابل مرگ عاجزند... كه كيلومترها سفر نتيجه اي نداره... كه هم بالين و هم پيمانش محكوم به مرگ است... كه بچه هايش بي مادر خواهند شد. رسول نمي توانست اين همه را تحمل كند، اصلأ نمي توانست بپذيرد. اما در مقابل تلخي زمانه انسان چاره اي جز قبول مصائب ندارد، و رسول با قلبي مملو از درد و با كمر شكسته به شهرستان پيام مي فرستد كه هم خونان، عريزان و خويشان بيائيد براي آخرين بار بانويم را ببينيد و همه آمدند و با آه و افسوس در دل و بر لب كه مي بايست در حضور بيمار پنهان مي شد، اما سارا همان گونه كه مرگ را مي ديد غم پنهان صورتها را نيز مي ديد، ولي افسوس كه حتي زبانش نيز ازگفتن بازمانده بود و بدنش فلج شده بود، بانو در خود مي سوخت و مي بايست براي همسرش كه جلو چشمانش پرير مي زد با آشنايان برنامه مجالس ترحيم او را پيش بيني كنند و چه صبري لازم بود و چه صبري داشت رسول... كم كم سردي مرگ را حس مي كرد، گوئي در پشت همه صورتها مرگ او را مي نگريست، شبح مرگ حتي ازپشت نگاه رسول نيز او را مي نگريست سارا در يك لحظه شكست، چشم فرو بست تا خود را حتي اگر براي دقايقي هم شده به دست مهربان خواب بسپارد، خو ابي كه بعدها از خاطر نرفت، خوابي همسان صادقترين روياها، خوابي همپاي بيدارترين لحظات زندگي... در خواب بيمارستان بود و همان اطاق، اما اطاق و همه اشياء آن در مه قرار داشت و هيچكس جز او در اطاق نبود و يك باره همان بانوئي كه در تهران رسول به خانه شان رفته بود و دردمندانه گريسته بود و او براي شفاي سارا سفره ابوالفضل نذركرده بود در اطاق ظاهر شد، دست سارا را گرفت و با خود برد، آرام و سبك هم پاي او مي رفت، پرواز نمي كرد اما گامهاي خود را نيز به ياد نداشت و به يكباره خود را كنار پنجره فولاد و لابه لاي عطر، صدا و فرياد زلال نيازمندان و حاجتمندان ديد، بانوي همراه روسري را به او و پنجره فولاد گره زد. خواب پايان مي گيرد و سارا از خواب بيدار مي شود و بوي تند داروها و فضاي بيمارستان تلخي مرگ را به او گوشزد مي كنند. سارا چشم باز مي كند، نيروئي در او بيدار شده. افسوس كه زبان او قادر به گفتن نيست اما چشمان پر تمنايش همه را بخود مي خواند، نيروئي لا يزال او را رهبري مي كند با اشاره مي فهماند كه او را به حرم ببرند در ابتدا پزشكان و همراهان با اين خواسته موافقت نمي كنند، اما رسول مي خواهد كه اين آخرين خواسته، همسر خود را اجابت كند، او چطور مي توانست اين آخرين خواسته او را برآورده نكند، چطور مي توانست از تمنائي كه همسر رو به مرگش مي كرد بگذرد، تمناي چشماني كه رسول بارها و بارها از آنها اميد گرفته و در آنها زندگي ديده بود بگذرد. پس بگذار هر چه مي خواند بگويند، بايد به حرم برده شود و رسول با خواهش و استغاثه إجازه خروج همسر بيمار و در حال مرگش را از مسئولين بيمارستان مي گيرد و او را با آمبولانس و روي برانكارد به پشت پنجره فولاد منتقل مي كند. دخيل امام هشتم عليه السلام مي شود. رسول، كنار سارا دخيل شده با دلي پر درد به فكر فرو مي رود، او هنوز نمي تواند باوركند سارا لحظه به لحظه از او دورتر و دورتر مي شود. در دل مي گريد و مي گويد: چطور داري مي ميري ما هنوز در آغاز زندگي قرار داريم، من هر وقت خسته ازكار به خانه مي آمدم تو با روي گشاده و پر مهر خوش آمدم مي گفتي، حال با كه درد دل كنم چگونه در خانه اي كه تو نيستي آرام گيرم... نميرهمسرم، نمير... رسول در دل خون مي گريست اما همسر بيمار او در دنياي ديگري است... ناگهان زباني كه ده روز است قدرت تكلم خود را از دست داده از همسر طلب آب مي كند. شوهرم آب... آب بباور. مردمي كه در صحن انقلاب مشغول زيارت يا عبور و مرور بودند، يكباره فرياد شادي مردي را شنيدند كه شفاي همسر محتضرش را كه حاذق ترين پزشكان، مرگ او را حتمي دانسته بودند، از امام گرفته بود-.. رسول دوباره خنده را در تمامي وجود همسرش ديد. 
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/1/17
السلام عليك يا امام الرئوف!   سلام امام مهرباني ها؛ دلم بقدر بي نهايت گرفته است,آقاي من چقدر دلم هواي حريم با صفايت دارد, اين روزها چقدر مشهدت زائر دارد,ديشب شنيدم ازگوينده خبرتعدادشان از ميليون هم گذشته است,حال كه نتوانستم يكي از اين ميليون ها باشم پاي دلم را مجهز مي كنم با ذكر صلوات خاصه تان شروع مي كنم,مطمئنم كه شروع خوبي داشته ام ,مگر مي شود باذكري كه يكسال است تمام سعيم اين بوده كه حداقل روزي يكبار برلبم جاري شود جواب نگيرم,قدرت پاهايم دوچندان شده, حال با نيرويي مضاعف مي دوم, عجيب است تمام زائرانت راهي برايم گشوده اند,اينجا كنار باب الجواد ايستاده ام حال كه رسيده ام اذن دخول مي دهي امام رئوف؟اطمينان دارم كه اين اشكها اجازه ورود است, رد مي شوم حال چشمانم تنها گنبد طلايي ات را ميبيند با دلي شكسته و زانواني لرزان و چشماني باراني عازم روبرو ميشوم تنها يك لحظه به عقب برمي گردم چشمانم اززيادي جمعيت سياهي مي رود اين روزها چشم تمام عاشقان و زائرانت به گنبدت ختم مي شود,بي شك همه همچون من به كبوتران حرمت غبطه مي خورند,مانده ام چطوراز بين اين عاشقانت گذشته ام,برمي گردم هروله كنان به سمتت مي آيم ؛ ...
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/1/17
مرد جوان از جايش بلند شد ولي پسر نوجوان در حاليكه اشك در چشمانش حلقه زده بود حتي از جايش تكان نمي خورد . نمي دانم چه به امام رضا مي گفت نمي دانم. مرد جوان بار ديگر نشست اين بار كاغذي را در دستانش گذاشت وبلند شد رو به پسر كرد وگفت: كاري نداري ، با اودست داد وخداحافظي كرد هنوز دستان مرد جوان از دستان كوچك پسر جدا نشده بود كه لبخند بسيار زيبايي را در صورت پسر مشاهده كردم. دستان گره كرده پسر را مي ديدم كه يك اسكناس 2000 توماني از مشت كوچكش بيرون زده. صحنه بسيار زيبايي بود . ديگر نميدانم پسرك گندم فروش به امام رضا چه ميگفت. اما خيلي چيزها در اين اتفاق فهميدم يا امام رضا خيلي ها همين الان دوست دارند كه در حرم زيبايت باشند خيلي ها دوست دارند در اين شبها در كنار ضريح مقدست دعا وعبادت كنند يا امام رضا از خدا بخواه كه ما را براي بندگي خودش وياري حضرت مهدي تربيت كند 
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/1/17
حضرت آيت الله جوادي آملي در اولين درس اخلاق فرمودند:آبروي مؤمن امانت اوست ، مثل مال نيست كه هر جا بخواهد صرف كند ، مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از اهل بيت نقل كرد كه فرمودند: خداوند مؤمن را آزاد آفريد اما به او اجازه نداد كه آبروي خودش را ببرد، خودش را ذليل و فرومايه كند. آبروي ما مثل مال نيست كه هر جا بخواهيم صرف بكنيم آبروي ما حقّ الله است و ما امين‌الله هستيم، آبروي مؤمن امانت الهي، كرامت الهي و عزّت الهي است نزد ما.  
دسته ها : قبله هشتم
يکشنبه 1393/1/17
تو خودت حافظ من باش به يغما نرو

مدام ابليس به من در همه جا نزديك است ...

دسته ها : قبله هشتم
چهارشنبه 1393/1/13
كاش سمت حرمت باز شود پنجره ها

 باز از دوريت افتاده به كارم گره ها ...

باز هم دربدر شب شدم اي نور سلام

باز هم زائرتان نيستم از دور سلام...

دسته ها : قبله هشتم
چهارشنبه 1393/1/13
خوش به حال كسي كه در صحنت ، زير باران اسير خواهد شد . .دارم از دوري تو مي ميرم ، دعوتم كن كه دير خواهد شد . .



دسته ها : قبله هشتم
جمعه 1392/12/9

از آسمان شبت يك ستاره مي خواهم

براي درد دلم راه چاره مي خواهم

ميان خمره ي چشمت شراب نوشيدم

از آن شراب نداري؟... دوباره مي خواهم


دسته ها : قبله هشتم
پنج شنبه 1392/11/24
X