معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2009816
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

الهي، چه كنم تا تو را شناسم و خون دل از ديده بپالايم. الهي، كدام درد از اين بيش باشد كه معشوق توانگر بود و عاشق درويش؟ الهي چون آتش فراق داشتي، با آتش دوزخ چه كار داشتي، الهي، با تو آشنا شدم، از خلايق جدا شدم؛ در جهان شيدا شدم، نهان بودم پيدا شدم. الهي، نوازندة غريبان تويي و من غريبم؛ دردم را دوا كن كه تويي طبيبم، اي دليل هر گم گشته...


شنبه 1392/12/10
الهي، اگر يك‌بار گوي بندة من، از عرش بگذرد خندة من... الهي، چو حاضري چه جويم، و چون ناظري چه گويم الهي، دستم گير كه دست آويز ندارم؛ عذرم بپذير كه پاي گريز ندارم. الهي، اگرچه طاعت بسي ندارم، در دو جهان جز تو كسي ندارم./
شنبه 1392/12/10
سپاس خداوندي را كه بر ما فرماندهي قرار داد كه طريقة صحيح مرزداري را از او آموختيم. و سپاس خداوندي را كه بر ما منّت نهاد و تكليف احياي اسلام را برعهده ما قرار داد و بر اين اراده ماند كه ما را وارثين زمين قرار دهد و ما به اين عنايت افتخار مي‌كنيم./
شنبه 1392/12/10
پروردگارا، در بستر تشيع سرخ به خون خفتم تا خفتگان و بازيخوردگان را از خواب غفلت بيدار كنم./
شنبه 1392/12/10
خدايا، به من آن شوقي عطا فرما كه به درگاهت با اشتياق بيايم. خدايا، زبانم را به ذكرت گويا و دلم را به دوستيت بي‌تاب فرما... خدايا، چه‌قدر به من نعمت‌ها عطا كردي كه من شايستگي آن را نداشته‌ام؛ و چه‌قدر بد كردم كه خودت، از روي مهرباني، آنها را نزد مردم خوب جلوه داده‌اي. و، اي خدا، اگر پرده از اعمالم برداري، خجل و شرمنده هستم. خدايا، هرچه به درگاهت گريه و ناله كنم، روحم و قلبم آرام مي‌گيرد. دوست دارم كه هميشه به درگاهت تضرع كنم، كه اين عمل برايم روحبخش است./
شنبه 1392/12/10
مة اطهار(ع) را لحظه به لحظه در دل ما بيشتر كن. چون خجالت مي‌كشيم مستقيم با تو صحبت كنيم، اينها را واسطه قرار مي‌دهيم، هرچند از اينها هم خجالت مي‌كشيم. اما مگر به جز تو كسي را هم داريم كه نزد او گله كنيم./
شنبه 1392/12/10
خدايا، تا به كي در اين دنيا تابع نفسمان باشيم؟ ديگر مي‌خواهم فرار كنم از اين درون و فرياد برآورم كه «عاشقم!» و فرياد زنم كه «ديوانه‌ام!» بله عاشقم، عاشق راه خدا؛ ديوانه‌ام، ديوانة كشته شدن در راه خدا./
شنبه 1392/12/10
خدايا، مرا از كشته شدن در راه تو چه باك؟ خدايا، تو زبان ما را از دروغ پاك كن تا انچه را كه ادعا داريم عمل كنيم... خدايا، به من يك مجاهدت علي‌گونه و يك شهادت حسين‌وار عنايت كن ـ گرچه نالايقم./
شنبه 1392/12/10
خدايا، دوست دارم همچون برادر شهيدم محمود با عذاب و شكنجه جان دهم تا گناهانم آمرزيده شود، چون طاقت عذاب اخروي را براي يك لحظه ندارم./
شنبه 1392/12/10
خدايا، عقيده‌ام را از شر عقده‌ام مصون بدار. پروردگارا، انصاف و عدالت را روزيم گردان و در خط خودت مستقيم و پايدارم بدار. مرا دوستدار دوستانت و دشمن دشمنانت قرار بده. مرا با حقايق كتابت آشنا فرما و نور ايمان را در دلم بتابان. چراغ عقلم را پرنور بدار و زبانم را از لغو بگريزان. لغزش و انحراف را از دست و زبان و قلم و قدم و چشم‌هايم دور بدار و نيت بد را در قلبم رسوخ‌ناپذير بدار. حب دنيا را از دلم بزداي و محبت آخرت را جايگزين گردان./ 
شنبه 1392/12/10
الهي، دانستم كه تو متاع پاك را و كالاي نيكو را خريداري. پس چگونه شد كه اين زنگار ناچيز را خريدار گشتي؟ معبودا، مگر من چيزي جز گناه، آلودگي. ناپاكي، سياهي به كوله‌ام گذاردم؟ غفورا، مگر من چه هستم جز هواي نفس/ عزيزا، مگر من چه گفتم جز حرف گزاف و چه شنيدم جز گفتار بيهوده؟/
شنبه 1392/12/10
خداي من، چه شد آن لحظات، آن دم‌ها كه تو را در آب مي‌ديدم، تو را در خاك مي‌ديدم، در دود در تاريكي شب؟ و در هنگام سپيدة سحر تو را در جبين پرضياي بسيجي‌ها؟ تو را بر لبا مؤذن خاكريزها؟ در چهچهة مسلسل‌ها، در غرش توپ‌ها و در دانه دانة تسبيح آن رزنمده كه فقط براي زيارت فرزندت حسين(ع) آمده بود مي‌ديدم؟... آه، خداي من! اين لحظات را چگونه به فراموشي مي‌سپارم و يا چگونه در صورت نبودشان مرگ را مضمضه نكنم و تمامي روح و جانم را در قطرات سرشك به گونه‌هاي زردم جاري سازم و در غلتيدن آخرين قطرة اشك خود به خود بر زمين ـ كه تنها همساية من است ـ مفلوك نغلتم؟/
شنبه 1392/12/10
خدايا، ببين كه عاشقان درگاهت چگونه ملتمسانه و عاجزانه تو را مي‌خوانند. ببين كه چطور امام زمانشان را عاشقانه فرياد مي‌زنند و به ظهور مي‌طلبند. بارالها، خودت مارا در اين عمليات ياري كن و تنهايمان مگذار، كه فقط به تو توكل مي‌كنيم و بس. خدايا، خودت فرماندهي را به امام زمان(عج) عطا كن. خدايا مي‌شود كه در اين دم آخر چشمانمان به جمال نوراني امام زمان منور شود؟ آيا مي‌شود به اين بزرگترين آرزويم برسم؟ خدايا، ببين چگونه «يا زهرا، يا زهرا، يا زهرا(س)» مي‌گويند. ببين كه چگونه «حسين حسين» مي‌گويند و در افق كربلا اشك مي‌ريزند. ببين چگونه ملتمسانه و عاشقانه «خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» مي‌گويند. خدايا، آيا راضي مي‌شوي كه اين فريادها بي‌جواب بماند؟ «انك سميع مجيب.» بارخدايا، مي‌دانم كه درد ماندن سخت است و از هر دردي بالاتر است، و از آن سخت‌تر در انتظار وصال، از هجر گداختن؛ ولي بالاخره بايد رفت و هر ماندني رفتني به دنبال دارد./
شنبه 1392/12/10

خدايا، اگر بعضي از ما رزمندگان صفات اخلاقي يك رزمندة واقعي را نداريم و شايستگي اين را نداريم كه بر خود نام «سرباز امام زمان(عج)» را بگذاريم، ولي تو با ديدة بخشش به اعمال ما بنگر، و مبادا به خاطر خطاي ما پيروزي را از ما دريغ داري./

شنبه 1392/12/10
پروردگارا، اي واي بر من كه حال پريشان يتيمي را مي‌بينم و به گريه نمي‌افتم و اشك‌هاي آن مادر مصيبت‌زده و آه آن مظلوم قلبم را نمي‌لرزاند و درصدد درمان درد آنان برنمي‌آيم و رقت و عطوفت دلم را فرا نمي‌گيرد!/
شنبه 1392/12/10
اي خدايي كه لطف تو بود كه مرا در زمرة مسلمانان قرار داد، حال مرا جزء مؤمنان قرار ده و درجة ايمانم را به حدّي برسان كه رضاي تو رضايم گردد. خدايا، گرچه نامم مسلمان بود، آن‌گونه كه بايد از روي دستورات حيات‌بخش اسلام پيروي نمي‌كردم./ 
شنبه 1392/12/10
خداجان، تو را شكر مي‌كنم كه چنين نعمت‌هايي به من دادي تا خود را اين‌گونه وارسته ببينم. اكنون، با تمام وجود، شهادت را از تو مي‌طلبم. آري، وقت پيوستن است، وقت رفتن است، وقت ديدار معشوق است./
شنبه 1392/12/10
خدايا، مولاجان، پروردگارا، من صبر مي‌كنم بر عذابت. خدا، مستحق عذابم: نافرماني كردم، معصيت كردم، گناه كردم. اما، خدا، چطور صبر كنم بر دوري تو خدايا، من صبر مي‌كنم بر آتش دوزخت؛ من مستحق عذاب دوزخت هستم. اما چگوه چشم بپوشم از كرامت؟ آخر تو رحيمي، تو كريمي، تو مهرباني./
شنبه 1392/12/10
خدايا، به جبهه آمده‌ام تا در نماز خون با تو سخن گويم، زيرا كه ميل پركشيدن به سوي تو لحظه‌اي رهايم نمي‌كند. خدايا، آمده‌ام تا بار ديگر، اسماعيل‌وار، همچون هزاران شهيد ديگر، جان خود را نثار اين انقلاب كنم: خود قرباني شوم تا شايد شمعي فروزان بر مشعلي سوزان براي پويندگان راه تو باشم. خدايا، آمده‌ام تا در مكتب شهادت درس آزادگي بياموزم و خود را از بندهاي دنيا ـ كه هر لحظه زنجير اسارت را بر پاي انسان محكمتر مي‌كند ـ برهانم و به سوي تو بيايم و آزاد شوم. خدايا، اگر مي‌توانستم اين جامة تنگ را بدرم و از اين زندان كه براي فرزندان آدم درست كرده‌اند رها شوم و به سوي تو بيايم، يك لحظه جانم را در دام صياد نمي‌گذاشتم./
شنبه 1392/12/10
بار خدايا، ببين عاشقانت چگونه در دل سنگر سرد شبانه فرياد و ناله مي‌كنند. بارخدايا، ببين عاشقان درگاهت چه آسان درس شهادت را از رهبر آزادمردان، حضرت سيدالشهدا، مي‌آموزند و چگونه در دل كوه‌ها و دشت‌ها گمنام در خون خود مي‌غلتند. بارخدايا، خودت شاهدي كه اين مادران حزب‌الله چه آسان از فرزندان خود در راه تو مي‌گذرند، و تو شاهدي كه اين كافران سركش چگونه ر دين محمد(ص) مي‌كوبند. پس، اي خداي بزرگ، اگر خون بر شمشير پيروز است، خون مرا جاري كن تا دين محمد برپا و استوار بماند./
شنبه 1392/12/10
بارخدايا، تو مي‌داني كه تار و پودم با مهر تو سرشته است: از لحظه‌اي كه به دنيا آمدم نام تو را در گوشم خواندند و ياد تو را در قلبم گره زدند. و تو مي‌داني كه در سراسر عمرم هيچ‌گاه تو را فراموش نكردم. در سرزمين‌هاي دوردست، در بيابان‌ها فقط تو در كنارم بودي و در شب‌هاي تار فقط تو روشنگر راهم بودي و در صحنه‌هاي خطر تو مرا محافظت مي‌كردي./
شنبه 1392/12/10

خداوندا، رشته افكار در كدامين سوي بگسترانيم و عنان قلم بر كدامين صفحه رها كنيم؟ سخن از چه بگوييم و ديده بر كدام كران بيفكنيم تا در چهارچوب محدود توانمان درك كنيم شكوه و حكمت عظيم و بي‌پايان تو را؟/

 

شنبه 1392/12/10
خدايا، اين تويي كه در خوشي‌ها و سختي‌ها، هميشه و در هرحال، با من هستي اما من از وجود تو غافل هستم؛ چراكه اگر يقيني برايم حاصل شود كه تو نظاره‌گر اعمال من هستي، ديگر در حضورت بي‌حيايي نمي‌كنم./
شنبه 1392/12/10
خدايا، دين مرا اصلاح فرما، زيرا دين نگهدار من است؛ و آخرت را براي من اصلاح كن، زيرا آنجا خانة ابدي من است./
شنبه 1392/12/10
بارالها، بر چشم و گوش و دلم مهر سنگيني است كه نمي‌بينم و نمي‌شنوم و به يقين نمي‌رسم. از تو مي‌خواهم، به حرمت محمد و آل‌محمد(ص) و حرمت شهداي اسلام، حجاب‌هاي مانع را از وجودم برگرفته و به نور ايمان و يقين و اطمينان دل هدايتم فرمايي./
جمعه 1392/12/9
خداوندا، سپاس و ستايش تو را كه مرا آفريدي. چگونه شكر اين همه نعمت را به جا آورم كه مرا در بين اين همه كشور در ايران آفريدي و بين اديان نعمت اسلام را به من عطا فرمودي. و همين‌طور نعمت بزرگ شيعه بودن را. و باز چگونه سپاست گويم كه مرا همعصر بزرگ‌مرد تاريخ اسلام و دنيا، امام عزيز، قراردادي، و نهايتاً قدرت جهاد در راه خودت را به من دادي. چگونه شكر كنم؟/
جمعه 1392/12/9
ما به سيد و سالارمان، حضرت حسين(ع)، اقتدا كرده‌ايم و تا مثل او به شهادت نرسيم، لحظه‌اي دست از نبرد با كافران بر نخواهيم داشت ـ تا پيروزي نهايي./
جمعه 1392/12/9
بار پروردگارا، تو را شكر كه شربت شهادت ـ اين يگانه راه رسيدن انسان به خودت ـ را به من، بندة فقير و حقير و گناهكار خود، ارزاني داشتي... تنها راه سعادت خويش را شهادت در راهت يافتم، و چه زيباست كه من با زبان، كوچكترين وسيله خود، اعلاترين و ارزشمندترين ارزش‌ها را گرفتم؛ و اين نيست مگر لطف و عنايت پروردگار نسبت به بنده‌اش. /
 
جمعه 1392/12/9
اي رحمان، اين شعور را به بازماندگان و آشنايان و نزديكان و خويشان، بخصوص خانوادة عزيزم، عطا فرما كه همواره آنچه ماندني و ارزشمنداست به دنبالش باشند ـ آن چيزي كه فرداي قيامت به كار آيد، آن چيز كه قابل عرضه باشد، نه آنچه كه ماندني در دنياست./
جمعه 1392/12/9
هم‌اكنون كه عزت و شرف و دين و ايمانمان، آزادي و استقلالمان و بهشت برين در گرو خون‌هاي ماست، اي خون‌ها، در اين راه لحظه‌اي در بدن‌ها نمانيد و با جهش بلند، عزت و شرف و دين و ايمان و استقلال و آزادي را استوار و ماندني كنيد. خدايا، نيرويي بده كه از وسوسه‌هاي شيطان به دور باشيم. خدايا، كمكمان كن كه گناه نكنيم و به گناه نيفتيم. خدايا، ياريمان ده كه خوب را از بد تشخيص بدهيم؛ عنايتي كن كه جانبازي براي اسلام و قرآن، و سربازي براي مهديت باشيم./
جمعه 1392/12/9
دلم تنگ است براي آمدن در جوار تو؛ براي همين هجرت كردم؛ همه چيز ـ وطن و خانه و پدر و مادر ـ  را ترك كردم و به جهاد آمدم./
جمعه 1392/12/9
بار پروردگارا، چنين احساس مي‌كنم كه تا به حال هيچ‌گونه سنخيتي با ائمه(ع) نداشته‌ام. لذا از تو مي‌خواهم كه در آخرين لحظات عمرم پهلوهايم بشكند، صورتم نيلي شود، از بازوانم درد بكشم و از سينه‌ام احساس سوزش كنم تا كه لااقل جسدم با معصومين شباهتي داشته باشد./
جمعه 1392/12/9
الهي، زبانم قاصر است كه با تو چگونه صحبت كنم، چگونه دردهايم را بگويم، چگونه از تو طلب كنم كه جوابم را بدهي. الهي، اگرچه تو را فراموش كرديم، تو هستي كه هيچ‌كس را فراموش نمي‌كني، و اميدوارم كه در قيامت هم ما را فراموش نكني. الهي، ما كه از تاريكي شب مي‌ترسيم، چگونه در قبر تنها بمانيم؟ ما كه از آتش دنيا هراس داريم، چگونه در آتش آخرت بسوزيم؟ ما كه از ريختن آبرويمان بيم داريم، چگونه در آن دنيا پردة عيوبمان دريده شود؟ الهي، ما را قدرتي ده كه بتوانيم با نفسمان مبارزه كنيم و كاري را انجام دهيم كه رضاي تو در آن است. ما را از خود دور مكن كه هركس از تو دور شد هلاك شد. الهي، مبادا كه در آن روز مرا از بندگان خالصت جدا كني؛ آنها را به سوي بهشت بري و مرا به سوي جهنم. الهي هركس به تو اميدوار بود نجات يافت و هركس از تو نوميد شد لذت مناجات را از او گرفتي و او را خوار كردي. الهي، هرچه خواهي از من بگير و فقط لذت مناجات را از من مگير و هيچ چيز به من نده و فقط لذت مناجات را به من بده. الهي، بريدن از همه چيز و گرويدن به تو نهايت آرزوي من است... به هرحال، خدايا، ما را از شر شيطان نجات بده و نويد پيوستن به خود را به ما بده./
جمعه 1392/12/9
خدايا، مگذار كه مارها شويم و در اختيار خودمان باشيم، چون آن وقت است كه از خط خارج مي‌شويم. خدايا، ما را معالجه كن؛ اين زخم‌ها ما را مي‌كشد؛ ما را معالجه كن و آن‌وقت ما را بخر... خدايا، دلم نمي‌خواهد جزو بدها باشم؛ مارا هم جزو خوبانت بگذار. خدايا، مزة مناجات خودت را هم به ما بچشان ـ هرچند لياقت آن را نداريم... خدايا، تو توبه‌پذيري و گفتي من توبة بنده‌ام را مي‌پذيرم، ولي من به قدري توبه كردم و باز دست به گناه زدم كه ديگر از توبه كردن خجالت مي‌كشم. به من عاشقان پاكباخته‌ات را شناساندي، اما من نتوانستم از آنها استفاده كنم. امام عزيز را براي ما فرستادي تا اين‌قدر زجر و ناراحتي بكشد و از كشوري به كشور ديگر برود و حرفش را بزند تا اسلام پايدار بماند، ولي ما قدر او را ندانستيم./
جمعه 1392/12/9
خدايا، خدايا، در اين وادي ظلمت، در اين معركة آزمايش و امتحان، اگر به حال خود واگذاريمان، بدبختيم، بيچاره‌ايم، درمانده‌ايم، فرو مانده‌ايم. پس، اي قادر متعال، دستمال‌گير كه جز تو دستگيري نداريم. خدايا، براي پاك كردن آنچه در طول زندگي خود به خطا پيموده و انجام داده‌ايم پاك كننده‌اي نيست جز سيلاب اشك ندامت و توبه. پس ما را به آن موفق بگردان... خدايا، تو وجود در كالبدم دميدي؛ تو نور فطرت در درونم روشن گردانيدي. پس خود در اين هنگام مرا در اين بيابان ظلمت و جهل تنها رها مساز و مگذار بادهاي سرد و سهمگين هواهاي نفساني و ابراز تمايلات شيطاني اندك بضاعتم در عشق به تو را نابود كنند./
جمعه 1392/12/9

اي غفارالذنوب، اي ائمة اطهار، اي محمد(ص) و علي(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسين(ع)، بارها در خانة شما آمدم و شما را شفيع قرار دادم. نمي‌دانم كه قبول كرديد مرا يا نه. اما مي‌دانم كه اگر شهادت نصيبم شود، شما در خانه را به روي بندة گنهكار روسياه باز كرديد... اي حسين جان، نمي‌توانم مقدار محبتم را نسبت به شما و اهل‌بيت روي كاغذ بياورم، اما همين را مي‌گويم كه دوست دارم بارها جانم را قرباني شما عزيزان كنم./

جمعه 1392/12/9
ياالله! مي‌ترسم آن‌طوري‌كه غلام بايد در مقابل اربابش اداي ويفه بكند نكرده باشم، كه نكرده‌ام؛ و حق غلامي را ادا نكرده باشم. ترسم از آن است كه نكند بر اثر سنگيني گناهانم نتوانم سبك شوم و به سويت پرواز كنم. خدايا، از آن مي‌ترسم كه نكند در مقابل دشمن بترسم و پاهايم بلرزد و جزء سربازان تو قرار نگيرم، در حالي كه هميشه اين نوا را زير لب زمزمه مي‌كردم: «اللهم اجعلني من جندك فان جندك هم الغالبون.» خدايا، رضايتت را در اين ديدم كه به جبهه بيايم؛ و اگر رضايت تو در شهيد شدن است، مرا ببر./ 
جمعه 1392/12/9
خدايا، مي‌دانم كه عبادت من هزاران بار هم با اخلاص‌تر اگر بشود، باز هم شايستة عظمت و مقام كبريايي تو نيست. چه مي‌گويم؟ اگر تمامي هستي سر بر آستان تو به ستايش گذارند، باز هم همانند ذره‌اي هستند در اقيانوسي ـ و تازه قياس و نسبت را در اينجا چه بيقدر است! مولاجان، خداي من، بنده‌اي گنهكار و ذليل روي به درگاه تو نهاده است، بنده‌اي كه تمامي وجودش را حلقه‌اي كرده است و بر در عرش كبريايي تو مي‌كوبد تا جوابش دهي. مولاجان، وجودم تو را مي‌طلبد و نفس و روح من وطن اصلي خود را جستجو مي‌كند. مولاجان، چگونه تو را شكر گذارم كه مرا در جايي نهادي كه از من راضي هستي./
جمعه 1392/12/9
پروردگارا، دلم را حجاب جهل و تاريكي فراگرفته كه مانع از قرب به درگاه ربوبيت تو گشته؛ نفسم پر از عيب و عقلم مغلوب... در مقابل اندك طاعت، پرونده‌اي بسيار سياه و باري پر از معصيت دارم كه هرچه دلم خواست كردم. ولي از آنجا كه تو ستارالعيوب بودي. همه عيب‌هايم و گناهانم را پوشاندي. پروردگارا، با همة روسياهي و گناه، با ايمان كامل به رحمت واسعة تو زبانم اقرار به گناهان دارد. پروردگارا، تو كه عليم به ذات‌الصدور و عنده مفاتح‌الغيب هستي مي‌داني كه از دوران طفوليت با راهنمايي مرحوم پدرم از وقتي با اسم مباركت آشنا شدم هميشه توكلم بر تو و محبت اوليا و انبيا در دلم بوده، و بعد از آشنايي با رهبرم ـ كه نايب بر حق مهدي موعود(عج) است ـ هميشه با عشقش زندگي كرده و همه چيزم او بوده است. پروردگارا، تو خود فرمودي هركه به هرچه علاقه و عشق بورزد در قيامت با او محشور مي‌گردد. تو را قسم مي‌دهم به اخص صفاتت و به حرمت رسول اكرم(س) و ائمة معصومين(ع) گناهانم را آمرزيده، مرا با بهشتي‌ها و رجائي‌ها و باهنرها ـ كه با همة وجودم دوستشان مي‌داشتم ـ محشور بگردان!
جمعه 1392/12/9
اي خاي من، اي معبود، تو را چگونه شكر كنم كه در آخر عمر، ما را در بين ياران حسين زمان قرار دادي، ياراني كه در اين شب آخر، شب آخر اباعبدالله و يارانش را در ذهن تداعي مي‌كنند، ياراني كه با عطر مناجات‌هاي عاشقانه‌شان ياران رسول‌الله(ص) را به يادمان مي‌آورند. خدايا، شكرت كه عشق حسينت را در دلمان زنده گرداندي تا دگربار حماسه‌هاي عاشورا در ابعادي ديگر از تاريخ زنده گردد. اي خدا، شكرت كه ولايت مولايم علي را در قلب‌هايمان جاري كردي و فرزند پاك و اطهر رسول‌الله، يعني امام امت، را بر ما قرار دادي تا دگربار قلب‌هاي خشكيده و منجمدمان را به عشق تو زنده گردانيد./
جمعه 1392/12/9
بارخدايا، معبودا، به ما... ايمان و مقاومت بده، قدرت و پايداري بده تا در مقابل هوس‌هاي نفساني و وسوسه‌هاي شيطاني، در مقابل نفاق و نيرنگ و تزوير و ريا و نابرابري و ظلم و ظالم و زر و زور و هر آنچه كه يك انسان اسلامي را از خود دور مي‌كند مقاومت كنيم تا ر درگاه تو سربلند باشيم، اي مبدأ و انتهاي همة هستي‌ها./
جمعه 1392/12/9
خدايا، مرا هم كمك كن تا نفسم را چنان تزكيه كنم كه فقط در راه تو و براي تو خدمت كنم، و مرا نيز مانند آنان ـ همان شهداي اسلام كه به درجة رفيع شهادت نايلشان گردانيدي ـ نزد خود فراخوان. اين زبان الكن در وصف تو، اي معبود من، عاجز از سخن گفتن است، هرچند كه قلبم مالامال از عشق توست. خدايا، از نعمت‌هاي بي‌پايان تو نهايت سپاس و تشكر را دارم./
جمعه 1392/12/9
خداوندا، تو را شكر مي‌كنم كه نگهدار و مربي بندگان خود و اين بنده حقير بودي. تو را شكر مي‌كنم كه در پستي و بلندي‌ها پشتيبانم بودي و اين افتخار را نصيبم كردي تا در جبهه حاضر و با ديگر رزمندگان از دين تو حفاظت كنم. خدايا، دوست دارم تكه‌تكه شوم و سر بر بدن نداشته باشم تا در قيامت مادر و خواهرانم در جلوي فاطمه و زينب(س) روسفيد باشند و بگويند: «اگر فرزند شما سر بر بدن نداشت و تكه‌تكه بود، آري، فرزند ما هم چنين بود.»/
جمعه 1392/12/9
بارالها، تو مي‌بيني كه چگونه اين امت به پا خاسته را مي‌كشند: به جرم اينكه نداي اسلام داده‌اند! خدايا. تو مي‌بيني كه چگونه به خاك و خونمان مي‌كشند: به گناه اينكه مي‌خواهيم سلطة شوم آنان را نپذيريم! خدايا، مي‌بيني كه رگ‌هاي اسلام چگونه بارور مي‌شوند با خون‌هاي پاك امت حزب‌الله. پس خودت يگانه منجي بشريت، امام زمان(عج)، را برسان. خدايا، من از تو مي‌خواهم كه در موقع مرگم ـ كه ان‌شاءالله شهادت است ـ جمال دلرباي مهدي صاحب‌الزمان را ببينم./
جمعه 1392/12/9

خداوندا، اگر ندانم كه چه مي‌خواهم و از درخواست خويش ناآگاه باشم، ت مرا به آنچه خيرم در آن است متوجه گردان كه چنين كاري از هدايت و كفايت تو شگفت‌آور نيست./

چهارشنبه 1392/12/7
بارالها، حمد و سپاس تو را كه به من توفيق دادي كه بر نفسم غلبه كنم و از همسر و مادر و خويشانم دل بريده و در راه تو جهاد كنم، و شربت شيرين شهادت را به من نوشانيدي. بارالها، زبانم از وصف تو عاجز است. خواستم در راهش جان دهم، ديدم از آن اوست؛ خواستم هستي‌ام را دهم، ديدم از آن اوست. خداوندا، من كه چيزي نمي‌بينم در برابر تو، و چيزي ندارم بجز عمل خويش. خداوندا، عمل را صالح گردان./
چهارشنبه 1392/12/7
خدايا، معبود من، خودم را مي‌شناسم كه چه موجودي هستم: من كسي هستم كه شيطان خانه‌اش را در دلم برگزيده، كسي كه هر وقت هنوز به فكر مثبتي نيفتاده، شيطان به سراغش مي‌آيد و نيتش را عوض مي‌كند. پروردگارا، تنها راه نجات از اين دردها در راه تو قدم برداشتن و در راه تو فنا شدن است، چون نقل شده كه شهيد با اولين قطرة خونش كه بر زمين ريخته مي‌شود تمام گناهانش بخشيده مي‌شود./
چهارشنبه 1392/12/7
خدايا، من كه چيزي ندارم جز اينكه هرچه هست از آن توست. نمي‌دانم چگونه از اين نعمت قدرداني كنم. تا به حال كه نتوانسته‌ام براي خدا كاري انجام دهم جز سركشي و نافرماني. خدايا، به نفس خود ظلم كردم. خدايا، طلب بخشش دارم. خدايا، به ناتواني‌ام رحم كن! يا ستارالعيوب، خدايا، مي‌گويم اين همه خطا را چگونه مي‌توانم جبران كنم. آيا مي‌شود جز با خون؟ نه، فكر نمي‌كنم./ 
چهارشنبه 1392/12/7
خداوندا، تو مي‌داني كه من بسيار ضعيف‌تر از آنم كه بتوانم خدمتي به اسلام كنم؛ ليكن جسمي ناتوان در اختيار دارم كه البته در اختيار توست، و آن را در راه تو ـ اي پروردگار بزرگ و دادگر ـ قرباني خواهم كرد./
چهارشنبه 1392/12/7
بارخدايا، بار ديگر به درگهت روي آورده‌ام؛ بار ديگر بندة روسياهت خجل و سرافكنده در خانه‌ات را مي‌زند. اين‌بار نيز بندة عاصي تو، نادم و منكسر، روي به تو كرده چون مي‌داند كسي جز تو را ندارد؛ مي‌داند به پناهگاهي جز تو نبايد پناه برد. اما، اي بود و نبود من، اين بار عاشقانه رو به سويت آورده‌ام؛ مي‌دانم كه خواهي پذيرفت./
چهارشنبه 1392/12/7
خدايا، اين قطرة خون ناچيز و جان ناقابل مرا براي گسترش اسلام به حضور بپذير. و اگر جان ما آن ارزش را دارد كه براي اسلام فدا شود و اسلام پيش برود، صدها بار به ما جان بده تا مبارزه كنيم و شهيد بشويم./ 
چهارشنبه 1392/12/7
X