معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2002200
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

محل تولد: روستاي گلبوي كدكن( تربيت حيدريه)تاريخ شهادت: ۱۹ اسفند ۱۳۶۳- مادر شهيد: در مقطع تحصيلي ابتدايي با اين كه همزمان با تحصيل كار هم مي كرد، نمره هايش هميشه خوب بود. يك روز گفت «از فردا اجازه بدين مدرسه نرم… اون مدرسه ديگه نجس شده!»علت را پرسيديم.با غيظ گفت: ديروز اين معلم طاغوتي رو با يك دختري ديدم كه …» از فردا گذاشتيمش مكتب به ياد گرفتن قرآن.شهيد برونسي در خاطراتش مي نويسد: در دوران سربازي و در پايان دوره آموزشي يكبار من را از طرف پادگان بردند بيرجند، جلوي يك خانه ويلايي بزرگ. گفتند از اين به بعد در اختيار صاحب اين خانه هستي!وارد خانه كه شدم دريكي از اتاق ها باز بود. گفتم يا الله، صداي زن جواني بلند شد:يا الله گفتنت ديگه چيه؟! بيا تو!زير لب گفتم خدايا توكل بر خودت. داخل كه رفتم، چشم هايم يكهو سياهي رفت… گوشه اتاق روي مبل، زن جوان بي حجابي لم داده بود. با يك آرايش غليظ و حال بهم زن!بلافاصله از اتاق زدم بيرون. گوشم بدهكار هارت و هورتش نشد…خدمتكارهاي خانم دنبالم بودند كه دوباره من را بكشانند داخل. ولي حريفم نشدند.وقتي موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسيد، قرار شد به عنوان تنبيه تمام توالت ها را تميز كنم. اميدوار بودند زير بار نظافت توالت ها كمر خم كنم و كوتاه بيايم.اما وقتي ديدند حريف اعتقاد و مسلكم نمي شوند كوتاه آمدند.




همسر شهید: بعضی ها از تقسیم اراضی* خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت.صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی حق یتیم رو نمی شه کاری کرد.بعد هم رفتیم مشهد و در مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت: نمی روم. پرسیدم چرا؟ گفت آدم درستی نیست سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی، آنجا هم زیاد نماند. گفتم چطور؟ گفت کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.- همرزم شهید: همیشه سخت ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان عبدالله می دادندکه مسئولیتش با شهید برونسی بود.روی همین حساب هم پیش خودی ها و دشمن معروف شده بود. توی رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و برای سرش جایزه گذاشته بودند.- همسر شهید: یک بار یکی از بچه های خودمان را باید سریع می رساندیم بیمارستان. در آن شرایط سخت ، به ماشین بیت المال که جلو خانه بود دست نزد. سریع رفت یک تاکسی گرفت. تا این حد در استفاده از اموال عمومی دقیق بود و حساس!- همرزم شهید : یکسره این طرف و آن طرف می دوید، شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، دائم توی خط می رفت و هزار و یک کار و گرفتاری داشت ولی یک دفعه نشد شهرداریش (شستن ظروف و نظافت) را بده به دیگری.- همرزم شهید : بعد عملیات رمضان برایم تعریف کرد موقعی که عملیات لو رفت و در آن شرایط سخت، گیر کردم، شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدیم بیش تر شد. تنها راه امیدی که مانده بود توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال صورتم را گذاشتم روی خاک و متوسل شدم به وجود مقدس حضرت زهرا (س) و با حضرت راز و نیاز کردم. یکدفعه صدای خانمی به گوشم رسید. صدایی ملکوتی که به من فرمودند. این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ما هم از شما دستگیری می کنیم ناراحت نباش…چیزهایی را که دیشب به نیروها گفتم و دستورهایی که برای حرکت نیروها دادم، همه اش از طرف خانم بود.خبر آن عملیات مثل توپ صدا کرد خیلی زود خبرش به پشت جبهه رسید و سؤال همه این بود آقای برونسی شما چطور این همه تانک و نیرو را منهدم کردین؟ آن هم با کمترین تلفات؟! خونسرد جواب داد من هیچ کاره بودم.- همرزم شهید: برونسی از آنهایی بود که از مرز خودیت گذشتند. در سخنرانی صبحگاهی پیش از عملیات گفت دیگه نمی تونم در این دنیا طاقت بیاورم. و در جمع خصوصی تر گفت اگر من توی این عملیات شهید نشدم به مسلمانی خودم شک می کنم. در این عملیات دیدار یار است. امیدوارم گمنام شهید شوم جنازه ام به یاد سالار شهیدان، کنار آب فرات و کنار او بماند.- همسر شهید: شب آخر گفت امشب سفارش شما رو خدمت امام رضا (ع) کردم از آقا خواستم که گاهی لطف بفرمایند و بهتون یک سری بزنند شما هم اگر یک وقت مُشکلی داشتین فقط برین خدمت حضرت. بعد عملیات بدر بالاخره هم آن خبر آمد، به آرزویش که بابتش زجرها کشیده بود رسید. جنازه اش مفقود شده بود… همیشه آرزویش بود که به تبعیت از مادرش حضرت زهرا (س) قبرش بی نام و نشان باشد.- مقام معظم رهبری: شهید برونسی تحصیلات عالیه که نداشت، وقتی سخنرانی می کرد تأثیر حرفش از آدم های تحصیل کرده به مراتب بیش تر بود، کاملاً تحت تأثیر قرار می داد. روحیه انقلابی این است.در قسمتی از وصیت نامه شهید برونسی می خوانیم : من با چشم باز این راه را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام. خوب به آیت قرآن گوش کنید و سرمشق زندگی تان قرار دهید. آیت قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند. فرماندهی برای من لطف نیست یک تکلیف شرعی است. مسلماً در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید، تحمل کنید و بر عزم راسخ تان پایدار باشید.طرح تقسیم اراضی که در دی ماه ۱۳۴۱ توسط شاه اعلام شد و طبق آن املاک و اراضی بزرگ را به قطعات کوچکتر تقسیم می کردند.


اللهم عجل لولیک الفرج



دوشنبه 1392/11/7
X