برای آمدنت گر چه چشم دنیا هست
به خاک پا مگذاری که دیده ی ما هست
اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز
دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست
شنیده ایم که هستی و ما نمی بینیم
تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست
برای آن که به زیر قدومت اندازیم
هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست
مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت
میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست
برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست
ولی هنوز جراحات قلب مولا هست
خدا کند که ببینیم آن دمی را که
مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست
آهت اگر دامان آدم را بگیرد
آتش تمام اهل عالم را بگیرد
آن روز غیر از دست هایت نیست دستی
که باز هم از لطف دستم را بگیرد
بین غم و شادی اگر که غم، غم توست
قلبم همیشه جانب غم را بگیرد
جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم
ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد
باید تقاصی را بگیری تا خدا هم
این گونه از قلب تو ماتم را بگیرد
وقتی به یاد مادرت از دیده آید
این آب، حکم آب زمزم را بگیرد
این چشم هایم آمده در فاطمیه
خرجی ایّام محرّم را بگیرد
زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو
باید که از دست تو مرهم را بگیرد
***
این روزها زینب دعا دارد خدا کاش
از مادرم این قامت خم را بگیرد
کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را
با اینکه می کشیم نفس های بی تو را
امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش
فکری کنیم غربت فردای بی تو را
شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب
بر بستر زمین سر تنهای بی تو را
زخمی که از فراق بر این سینه خورده است
در خود اثر نداد مداوای بی تو را
ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است
با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را
جز در میان روضه و هیئت بگو کجا
خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را
خواندیم از زبان تو ای وای مادرم
آتش زدیم روضه زهرای بی تو را
دلداه باید بود و از دلدار باید خواند
مانند مرغی دور از گلزار باید خواند
از گفتن یکبارِ نام تو هزاران حیف
یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند
یک عمر از درد فراقت شعر باید گفت
از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند
تکبیرة الاحرام ما کِی می زند آقا؟
حرف نمازی را که پشت یار باید خواند
این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو
با گریه از احوالِ یک بیمار باید خواند
ما را ببخش آقا، کمی امشب تحمل کن
این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند
یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد
یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند
شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو
و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو
به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا
به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو
برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی
میان اشک می مردم، به پای روضه های تو
دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم
از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو
هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است
که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو
به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم
ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو
گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو
صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو
الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا
همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو
تو هم با کوفه هم دستی مدینه
نمک خوردی ولی پستی مدینه
کسی بر بازوی زهرا نمی زد
اگر دستم نمی بستی مدینه
چو می اُفتد به چشمم گاهواره
نفس می گردد از غم پُر شماره
الهی کاش محسن در برم بود
نمی شد قلبم از کین پاره پاره
من بودم باب هل اتی را بستند
امکان رسیدن به خدا را بستند
ای کاش بمیرم که خجالت زده ام
من بودم و دست مرتضی را بستند
***
عمریست رهین منت زهرائیم
مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید
ماپیر غلام حضرت زهرائیم
***
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم
***
یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد
که طفلان علی مادر ندارند
نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش
***
گرفتی از مدینه گفتنت را
دریغ از من نمودی دیدنت را
ولی با من بگو ساعت به ساعت
چرا کردی عوض پیراهنت را
***
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .
*****
کدامین شب از آن شب تیره تر بود / که زهرا حایل دیوار و در بود
شبی کاندر هجوم تیغ بیداد / سرت را سینه زهرا سپر بود . . .
یا فاطمه (س)
***
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم