وقتي به جنوب آمد خبرنگاري بيش نبود . جواني هم سن و سال الان ما! زماني كه هر كس مي آمد جبهه و اسلحه به دست ميگرفت تا بجنگد، فرستادنش در اتاقي كوچك با يك قلم و كاغذ وگفتند تو مسئول شناسايي و اطلاعات مايي! بي ادعا بود و كم توقع .نگفت نيرو ندارم، نگفت امكانات و بودجه ندارم ، نگفت چرا من بايد بنيانگذار كاري باشم كه كسي تا به حال انجام نداده .نگفت و شروع نكرده نقد نكرد و عيب هاي ديگران را بزرگ نكرد و خود را تافته جدا بافته ندانست.چون ايمان داشت بايد جايي كار كند كه به او نياز دارند.او در پاسخ به اين نياز ناز نكرد!از يك جايي شروع كرد و منتظر ديگران نماند.متعهد بود و پاي مسئوليتي كه به او دادند ايستاد.اين شد كه در كمتر از يك ماه كاري كرد كه جان خيلي از خودي ها را نجات داد و به جبهه هاي جنگ سر و ساماني داد!اين ميشود نياز سنجي و مسئوليت پذيري بدون عذر و بهانه...اين ميشود كار براي خدا و خدمت به خلق خدا...خدا هم پاسخش را داد...شد شهيد حسن باقري ...