معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2005954
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
حليمه دختر ابى ذويب از قبيله سعد بن بكر هوزان بوده است .
رسم اشراف عرب اين بود كه فرزندان خود را به دايه ها مى سپردند و دايگان معمولا بيرونشهرها زندگى مى كردند تا كودكان را در هواى صحرا پرورش دهند، رشد و نمو كامل و استخوان بندى آنها محكمتر شود.

ضمنا از بیمارى وباى شهر مکه که خطر آن براى نوزادان بیشتر بود مصون بمانند و زبان عربى را در یک منطقه دست نخورده یاد بگیرند. در این قسمت ، دایگان قبیله بنى سعد مشهور بودند، آنها در موقع معینى به مکه مى آمدند، هر کدام نوزادى را گرفته همراه خود مى بردند.
چهار ماه از تولد پیامبر اکرم (ص ) گذشته بود که دایگان قبیله بنى سعد به مکه آمدند و آن سال ، قحطى سالى عجیبى بود، از این نظر به کمک اشراف ، بیش از حد نیازمند بودند. گروهى از تاریخ نویسان مى گویند:
هیچ یک از دایگان حاضر نشدند به محمد (ص ) شیر بدهند، زیرا بیشتر طالب بودند که اطفال غیر یتیم را انتخاب کنند تا از کمکهاى پدران آنها بهره مند شوند و نوعا از گرفتن طفل یتیم سرباز مى زدند، حتى حلیمه از قبول او سرباز زد ولى چون بر اثر ضعف اندام ، هیچ کس طفل خود را به او نداد ناچار شد که رسول خدا را بپذیرد و با شوهر خود چنین گفت : که برویم همین طفل یتیم (محمد) را بگیریم و دست خالى برنگردیم شاید لطف الهى شامل حال ما گردد، اتفاقا حدس او درست درآمد، از آن لحظه که آماده شد به محمد آن کودک یتیم ، خدمت کند، الطاف الهى سراسر زندگى او را فرا گرفت و ضمنا یادآورى مى شود که نوزاد قریش (محمد) سینه هیچ یک از زنان شیر ده را نگرفت ، سرانجام حلیمه سعدیه آمد سینه او را مکید.
در این لحظه وجد و سرور خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت .
عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت : از کدام قبیله اى ؟ جواب داد: حلیمه گفت : از بنى سعد، گفت : اسمت چیست ؟ جواب داد: حلیمه ، عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت : آفرین ، آفرین ، دو خوى پسندیده و دو خصلت شایسته ، یکى سعادت و خوشبختى و دیگرى حلم و بردبارى .
دسته ها : حكايت ها
شنبه 1393/1/30
X