عمر صد سال شبي چو تار آخر شد
گر چه مدحم همه در رساي يارم بود
اين عمل مانده به جا ونگار آخر شد
جرعه مي نوش زچشمه هاي انسان
يكي توان گفت كه چشمه سار آخر شد
روي دلدار و وصال يار ميمونست
اين مبارك همه اشكبار آخر شد
شرح ديدار و وصال فاش گفتن ني
بين كه منصور سرش به دار آخر شد
اي خدا در دو جهان چو رمز ورازم را
آشكارش نكني كه كار آخر شد
اي جلالي زچه ذكر يا علي گويي
يا علي گوي كه انتظار آخر شد