معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2010908
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
مكان : زرند
ــچي احتياج داري كه بخرم ؟هميشه مي پرسيد. و بلافاصله هرچه مي گفتم ، مي خريد و به خانه مي آورد. نان و سيب و پياز.دست به جيب برد. سيب و پياز زيادنخري ، چندتا نان هم بخر.دست را از جيب بيرون آورد. كف دستش را به طرف من گرفت .خالي بود. قضيّه را فهميدم . پولي نداشت . يك ده توماني همراهم بود.به اودادم . نگاهي به ده توماني انداخت و در حالي كه مي خنديد،گفت : بااين پول فقط مي شه نان خريد. بعد از جلسة پايگاه به نانوايي مي رم .اين راگفت و در را بست و رفت. نزديكي هاي ظهر بود كه در باز شد، او آمده بود. اما بدون نان .پس ....حرفم را قطع كرد: مي شه امروز هم از همسايه بگيري ؟منكه بِهِت پول دادم.نشد ديگه و حرفش را ادامه نداد.خوب الان چي بخوريم ؟سرنوشت ده توماني اين نبود كه نان براي خودمان بخريم .اين را گفت و وارد اتاق شد، من هم به دنبال او رفتم . لبخند بر روي چهره اش نشسته بود.ـ اگر مي فهميدي كه اين ده توماني چه كار كرده ، اونوقت منوسين جيم نمي كردي !مشتاق شنيدن ادامة حرفش شده بودم . قضيّه چيه ؟و اينگونه تعريف كرد. يكي از دوستانم را در بين راه ديدم . كنار خيابان ايستاده بود.در برابرش ترمز زدم. پرسيدم چرا حيراني ؟ با ديدن من در حالي كه خوشحال شده بود، گفت : مي خوام برم روستا، منو مي رسوني ؟ من كه مي خواستم به جلسة پايگاه برسم، گفتم: چرا با ماشين روستانمي ري ؟ و او با آرامي گفت : چون پول ندارم ... از او پرسيدم مگر كرايه چقدر مي شه ؟ گفت : ده تومان .و من دست در جيب بردم و ده توماني را كه توداده بودي ، به اودادم .يك ده توماني پربركت .
جمعه 1392/12/16
X