بارالها، هنگامي اين وصيتنامه را مينويسم كه ديگر صبرم از شوق وصال تو تمام شده و اين دنيا ديگر باريم جز قفسي نيست، قفسي كه جز گناه و معصيت در آن كاري نميتوانم بكنم:
هركه از جان بگذرد جانش دهي، هركه جان در باخت جانانش دهي
هركه گردد مبتلاي درد عشق از وصال دوست درمانش دهي/