(مسلم بن عقيل)
بهآن كه طناب دور گردنش مي انداخت، به آن كه به اسيري او را سوار اسب مي كرد، به مردي كه تازيانه بالا برده بود تا تنش را سياه كند، به مردمي كه ايستاده بودند به تماشا، به هر كسي كه آن جا بود التماس مي كرد:
«به حسين بگوييد مسلم گفت نيا! مسلم گفت نيا».
به زني كه دلش رحم آمده بود و آبش داده بود. به رهگذراني كه نمي شناخت. حتي به بچه ها مي گفت.
شمشير بالا برده بودند گردنش را بزنند. به مردمي كه پايين دارالاماره منتظر ايستاده بودند سرش بيفتد پايين التماس مي كرد:
«يكي را روانه كنيد به حسين بگويد كه نيا!»