خدايا، تو ميبيني كه چگونه به خاك و خونمان ميكشند به خاطر اينكه ميخواهيم سلطة شوم آنان را نپذيريم، خدايا ميبيني كه رگهاي اسلام چگونه بارور ميشوند با خونهاي پاك امت حزبالله. پس خودت يگانه منجي بشريت، امام زمان(عج)، را برسان كه خونبهاي اين مظلومان را از گرگان پليد خونخوار بگيرد و بر مستضعفين جهان عزت و احترام بخشد./
به نام او كه از اويم، به نام او كه زنده به اويم، زندگيمان به خاطر اوست، بودنم از اوست، رفتنم به اوست، يارم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست، اميدم اوست، احساسش ميكنم با قلبم، با ذره ذرة وجودم و با تمام سلولهايم احساسش ميكنم اما بيانش نتوانم كرد. اي همه چيزم، به يادت هستم؛ به يادم باش كه بيتو هيچ و پوچ خواهم بود./
بار پروردگارا، مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده، و نمازم را مورد قبول درگاهت، و روزهام را مورد پذيرش خودت قرار بده، چراكه هرچه خوبي است همه از آن توست كه از ما سر ميزند و هرچه بدي و نافرماني است از ماست، و ما همه به گناه خود اعتراف داريم. و چيزي در دست نداريم كه شفيع خود قرار دهيم در پيشگاهت جز رسول اكرم(ص) و ائمة معصومين. پروردگارا، عشق به ديدارت را به دل همة مؤمنين افكن و ما را پيروان صديق پيامبرت و ائمة معصومين(ع) قرار بده. بار پروردگارا، حال كه به مؤمنان عزت و به كافران ذلت و خواري دادي، هرگز ما را لحظهاي به خودمان وامگذار و نعمات بيكران خودت را هرگز از ما مگير و مارا شكرگزار نعمتهاي بيكران خودت قرار بده./
شكسته، از لبه ي سنگ قبر سر برداشت
نگاه دوخت به باران، به رنج نامه ي ابرو ابرها دلش بي صدا ترك برداشت
چه كسي مي داند فرود يك خمپاره قلب چند نفر را مي درد
؟چه كسي مي داند جنگ يعني سوختن، يعني آتش، يعني گريز به هر جا، به هر جا كه اينجا نباشد، يعني اضطراب كه كودكم كجاست؟جوانم چه مي كند؟ دخترم چه شد؟
توي بهار كه زنگ بزنم بدون هيچ دليل ،بگم:
مياي بريم زير اين رگبار و هواي خوش قدم بزنيم؟
در جوابم فقط بگه: نيم ساعت ديگه كجا باشم.........
توي تابستون كه زنگ بزنم بدون هيچ دليل ،بگم: مياي بريم خيابون تا هر جا شد قدم بزنيم؟...
در جوابم فقط بگه: ناهار اونجايي كه من ميگم...
توي پاييز زنگ بزنم بدون هيچ دليل ،بگم:
مياي صداي ناله ي برگاي عفيف اباد رو در بياريم خش خش صدا بدن؟
در جوابم فقط بگه: دوربينتم بيار...
توي زمستون زنگ بزنم بدون هيچ دليل ،بگم:
چناراي وليعصر منتظرن با يه عالمه برف، بعد با ترديد بپرسم:
مياي كه؟در جوابم بدون مكث بگه :
يه جفت دستكش ميارم فقط . يه لنگه من يه لنگه تو...
سر اينكه دستاي گره شدمون توي جيب كي باشه، بعدا تصميم ميگيريم..
بي آن كه بداند چرا خيس نشد
يادمان نرود عشق فقط پنج نقطه ندارد
سه نقطه ي ديگر در انتها دارد كه هيچگاه ديده نميشود
و اين گونه است كه عشق، انتها نمي شناسد
عشق...
مـَـرد بايد قد بلـند باشه
چشـمُ ابرو مشـكي باشه
ته ريـش داشته باشه
من كه ميـگم :
مـَـرد بايد با وجــودِ همـه ي غــرورش ، مهـربون باشه
با وجــودِ همـه ي لجـبازياش ، وفـادار باشه
با وجــودِ همـه ي خسـتگياش ، صبـور باشه
با وجــودِ همـه ي سخـتياش ، عاشـق باشه
مـَـرد بايد مـُـحكم باشه
بايد " تكــــيــه گاه " باشه . . .
مرد بايد " مـــــــــــــــرد " باشه ...
مي شكند بغضم يك وقت!
آنگاه غرق مي شوي
در سيلاب اشكهايي كه
بهانه ي روان شدنش هستي!!
بابت هر شبي كه به شكر سر بربالين گذاشتم
؛بابت هر صبحي كه به سهم به توآغاز كردم؛
بابت لحظات شادي كه به عادت نبودم؛
بابت هر گره كه به دست تو باز شدو من به شانس نسبتش دادم
؛بابت هر گره كه به دستم كور شد ومقصر را تو دانستم؛
مــــرا ببخش ...
لبخندهايت را درآلبوم كودكي ات جاميگذاري
و ناخواسته وارد دنياي لبخندهاي مصنوعي ميشوي
شايد بزرگ شدن آن اتفاقي نبود كه انتظارش را ميكشيدم…
،گاه رنگها براي تو بيرنگ مي شود .
گاه خاطري به ياد تو خشنود و دلخوش است ،
گاهي لبي براي تو لبخند ميزند
.گاهي نفس ز سينه نمي آيد از غمت
،گاهي ز شوق بودنت ، نفسي بند مي شود
همانا خداوند به شما امر
ميكند كه امانت را به صاحبانش
برگردانيد و چون حاكم بين مردم
شديد، به عدالت داوري كنيد
(سوره نساء *آيه 58)
ميرزاحسن خان تازه به خانه برگشته بود كه خبردادند پيك حاكم آمده است.
ميرزا سوار اسبش شد و به بارگاه حاكم رفت. حاكم با ديدن او جلو دويد وگفت: آه
ميرزا حسن! بالاخره آمدي! به هوش وتدبير تو احتياج دارم.
ميرزا كنار حاكم نشست