معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2005048
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
حكيمي جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذايى و سكه و طلا را به خانه زنى با چندين بچه قد و نيم قد برد.زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را ديد شروع كرد به بدگويى از همسرش و گفت:شوهر من آهنگرى بود كه از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در يك حادثه در كارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى عليل و از كار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.وقتى هنوز مريض و بى‌حال بود چندين بار در مورد برگشت سر كارش با او صحبت كردم ولى به جاى اينكه دوباره سر كار آهنگرى برود مى‌گفت كه ديگر با اين بدنش چنين كارى از او ساخته نيست و تصميم دارد سراغ كار ديگر برود.



دسته ها :
شنبه 1392/11/5
درويشي تهيدست از كنار باغ كريم خان زند عبور مي‌كرد.چشمش به شاه افتاد با دست اشاره‌اي به او كرد.كريم خان دستور داد درويش را به داخل باغ اوردند.كريم خان گفت: اين اشاره‌هاي تو براي چه بود؟درويش گفت: نام من كريم است و نام تو هم كريم و خدا هم كريم. آن كريم به تو چقدر داده است و به من چي داده؟



دسته ها :
شنبه 1392/11/5
 درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده مي شود.پس از اندكزماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد:جاسوس مي فرستيد به جهنم؟؟؟از روزي كه اين آدم به جهنم آمده مدامدر جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و... حالسخن درويشي كه به جهنم رفته بود چنين است:با چنان عشقي زندگيكن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشتباز گرداند



دسته ها :
شنبه 1392/11/5
250 سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به ازدواج گرفت.با مرد خردمندي مشورت كرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت كند تا دختري سزاوار را انتخاب كند.وقتي خدمتكار پير قصر ماجرا را شنيد، به شدت غمگين شد چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود.دخترش گفت كه او هم به اين مهماني خواهد رفت.مادر گفت تو شانسي نداري، نه ثروتمندي و نه خيلي زيبا دختر جواب داد



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
در سالي كه قحطي بيداد كرده بود و مردم همه زانوي غم به بغل گرفته بودند مرد عارفي از كوچه اي مي گذشت غلامي را ديد كه بسيار شادمان و خوشحال است .



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
ارزش زيادي در بلا ها وجود دارد چون تمام اشتباهات در آن از بين ميرود .اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
دو دوست قديمي در حال عبور از بياباني بودند. در حين سفر اين دو سر موضوع كوچكي بحث ميكنند و كار به جايي ميرسد كه يكي كنترل خشم خودش را از دست ميدهد و سيلي محكمي به صورت ديگري ميزند. دوست دوم كه از شدت ضربه و درد سيلي شوكه شده بود بدون اينكه حرفي بزند روي شنهاي بيابان نوشت: "امروز بهترين دوست زندگيم سيلي محكمي به صورتم زد." آنها به راه خود ادامه دادند تا اينكه به درياچه اي رسيدند. تصميم گرفتند در آب كمي شنا كنند تا هم از حرارت و گرماي كوير خلاص شوند و هم اتفاق پيش آمده را فراموش كنند.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
پيرمردي ضعيف و رنجور تصميم گرفت با پسر و عروس و نوه ي چهارساله اش زندگي كند.دستان پيرمرد ميلرزيد چشمانش تار شده بود و گام هايش مردد و لرزان بود.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
جغدي روي كنگره‌هاي قديمي دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا مي‌كرد؛ رفتن و ردپاي آن را و آدم‌‌هايي را مي‌ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي‌بندند. اما جغد مي‌دانست كه سنگ‌ها ترك مي‌خورند، ستون‌ها فرو مي‌ريزند، در‌ها مي‌شكنند و ديوار‌ها خراب مي‌شوند.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
چند سال پيش ، در يك روز گرم تابستان ، پسر كوچكي با عجله لباسهايش را درآورد و خنده كنان داخل درياچه شيرجه رفت مادرش از پنجره نگاهش مي كرد و از شادي كودكش لذت ميبرد. مادر ناگهان تمساحي را ديد كه به سوي پسرش شنا مي كرد مادر وحشتزده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
فردي از پروردگار در خواست كرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد. خداوند پذيرفت و او را وارد اتاقي نمود كه جمعي از مردم در اطراف ديگ بزرگ غذا نشسته بودند همه گرسنه نا اميد و در عذاب بودند هر كدام قاشقي داشت كه به ديگ مي رسيد ولي دسته قاشقها بلند تر از بازوي آنها بود به طوري كه نمي توانستند قاشق را به دهانشان برسانند عذاب آنها وحشتناك بود !



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
گروهي از بچه ها در نزديكي دو ريل راه آهن مشغول بازي كردن بودند.يكي از اين دو ريل قابل استفاده بود و ديگري غير قابل استفاده.يكي از بچه ها تنها روي ريل خراب بازي مي كرد و پس از مدتي روي همان ريل خوابش برد وهمچنين سه كودك ديگر نيزروي ريل سالم به خواب فرورفتند .



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودي بود كه اين شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهي وفاتش را بخواند! حتما مي دانيد كه نوبل مخترع ديناميت است. زماني كه برادرش لودويگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فكر كردند كه نوبل معروف (مخترع ديناميت) مرده است. آلفرد وقتي صبح روزنامه ها را مي‌خواند با ديدن آگهي صفحه اول، ميخكوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آور ترين سلاح بشري مرد!"



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
زن وشوهري بيش از 60 سال بايكديگر زندگي مشترك داشتند.آنها همه چيز را بهطور مساوي بين خود تقسيم كرده بودند.در مورد همه چيز باهم صحبت مي كردندوهيچ چيز را از يكديگر پنهان نمي كردند مگر يك چيز:يك جعبه كفش در بالايكمد پيرزن بود كه از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نكند ودر مورد آنهم چيزي نپرسد.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست ؟استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچينيشاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.استاد پرسيد: چه آوردي ؟



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
بودا به دهي سفر كرد .زني كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وي باشد.بودا پذيرفت و مهياي رفتن به خانه‌ي زن شد .كدخداي دهكده هراسان خود را به بودا رسانيد و گفت :



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
مردي چهار پسر داشت. آنها را به ترتيب به سراغ درخت گلابي اي فرستاد كه در فاصله اي دور از خانه شان روييده بود. پسر اول در زمستان، دومي در بهار، سومي در تابستان و پسر چهارم در پاييز به كنار درخت رفتند.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
چند قورباغه از جنگلي عبور مي كردند كه ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند.بقيه قورباغه ها در كنار گودال جمع شدند و وقتي ديدند كه گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند: كه ديگر چاره اي نيست شما به زودي خواهيد مرد.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
زندگي انسان ها سراسر ندانم كاري است و اشتباه ،آزمون و خطاي ما آدم ها گويي هرگز تمامي نخواهد داشت. اگر به گذشته خود نظري بيندازيم آنقدر حماقت كرده ايم از خرد و كلان و از ياد آوري بعضي هايشان خنده مان مي گيرد و بعضي ديگر آهي جگر سوز را از نهاد ما بر مي آورد بارها و بارها با خود مي گوييم آخر من با چه عقلي اين كارها را كردم ؟ اي كاش هرگز چنين و چنان نمي شد!



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
لقمان به پسرش گفت روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند مي دهم كه كامروا شوي.اول اينكه سعي كن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
مردي، اسب اصيل و بسيار زيبايي داشت كه توجه هر بيننده‌اي را به خود جلب مي‌كرد. همه آرزوي تملك آن را داشتند.باديه‌نشين ثروتمندي پيشنهاد كرد كه اسب را با دو شتر معاوضه كند، اما مرد موافقت نكرد.حتي حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهاي مرد باديه‌نشين تعويض كند.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
پس از 11 سال زوجي صاحب فرزند پسري شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسيار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود كه روزي مرد بطري باز يك دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده كرد و چون براي رسيدن به محل كار ديرش شده بود به همسرش گفت كه درب بطري را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به كل فراموش كرد.



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
 رفته بودم فروشگاه...يكي از اين فروشگاه بزرگا, اسم نميبرم تبليغ نشه براش!يه پيرمرد با نوه اش اومده بود خريد، پسره هي ور ور و غرغر مي كرد. پيرمرد مي گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزيزم!



دسته ها :
جمعه 1392/11/4
يكي بود يكي نبود. غير از خدا هيچ كس نبود. چوپاني مهربان بود كه در نزديكي دهي، گوسفندان را به چرا مي برد. مردم ده كه از مهرباني و خوش اخلاقي او خرسند بودند، تصميم گرفتند كه گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نيز از اين كار راضي بودند. براي مدتها اين وضعيت ادامه داشت و كسي شكوه اي نداشت تا اينكه ...



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
حضرت سليمان (ع ) در كنار دريا نشسته بود ، نگاهش به مورچه اي افتاد كه دانه گندمي را باخود به طرف دريا حمل مي كرد .سليمان (ع) همچنان به او نگاه مي كرد كه ديد او نزديك آب رسيد.در همان لحظه قورباغه اي سرش را از آب دريا بيرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
پسر كوچولو به مادر خود گفت:مادر داري به كجا مي روي؟مادر گفت:عزيزم بازيگري معروف كه از محبوبيت زيادي برخوردار استبه شهر ما آمده است.اين طلايي ترين فرصتي است كه مي توانماو را ببينم وبا او حرف بزنم،خيلي زود برميگردم.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
گل آفتاب گردان رو به نور مي چرخد و آدمي رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانيم.اگر آفتابگردان‌ به‌ خاك‌ خيره‌ شود و به‌ تيرگي، ديگر آفتابگردان‌ نيست.آفتابگردان‌ كاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سياهي‌ نسبت‌ ندارد.اينها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشايش‌ مي‌كردم‌ كه‌ خورشيد كوچكي‌ بود در زمين‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌اي‌ بود و دايره‌اي‌ داغ‌ در دلش‌ مي‌سوخت.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
دانيال ـ م وقتي به زندان افتاد 36 ساله بود و متاهل. او تا قبل از آن به عنوان مردي محترم و كارمندي سختكوش شناخته مي‌شد اما نتوانست در برابر فشارهاي زندگي طاقت بياورد لطف خدا و همكاري همسرم ، باعث موفقيتم شددانيال ـ م وقتي به زندان افتاد 36 ساله بود و متاهل. او تا قبل از آن به عنوان مردي محترم و كارمندي سختكوش شناخته مي‌شد اما نتوانست در برابر فشارهاي زندگي طاقت بياورد و مشكلات مانند سيلي او را از مسير اصلي‌اش خارج كرد. دانيال كه حالا 47 ساله است مي‌گويد: من در حسابداري يك شركت بزرگ كار مي‌كردم و عاشق زندگي‌ام بودم.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
روزي شيوانا پير معرفت يكي از شاگردانش را ديد كه زانوي غم بغل گرفته و گوشه اي غمگين نشسته است. شيوانا نزد او رفت و جوياي حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بي وفايي يار صحبت كرد و اينكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفي داده و پيشنهاد ازدواج ديگري را پذيرفته است.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
روزي شيوانا از نزديك مزرعه اي مي گذشت. مرد ميانسالي را ديد كه كنار حوضچه نشسته و غمگين و افسرده به آن خيره شده است.شيوانا كنار مرد نشست و علت افسردگي اش را جويا شد. مرد گفت:اين زمين را از پدرم به ارث گرفته ام. از جواني آرزو داشتم در اين جا ماهي پرورش دهم. همه چيز آماده است. فقط نيازمند سرمايه اي بودم كه اين حوضچه را لايروبي و تميز كنم و فضاي سربسته مناسبي براي پرورش و نگهداري ماهي ايجاد كنم . 



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
در آخرين لحظات سوار اتوبوس شد روي اولين صندلي نشست.از كلاس هاي ظهر متنفر بود اما حداقل اين حسن را داشت كه مسير خلوت بوداتوبوس كه راه افتاد نفسي تازه كرد و به دور و برش نگاه كرد.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
حبوباتبه خصوص نخود يكي از بهترين منابع تغذيه انسان است و در طب سنتي آنقدر كهبر مصرف نخود تاكيد شده كه درباره هيچ يك از حبوبات تاكيد نشده است. اشاره به گياهان زراعي در قرآن، تنها محدود به ياد كرد اسم گياه نيست، بلكه در بيشتر اوقات به محصول آن ها همچون «سنبله»، «حبّ»، «فاكهة»، «ثمرات» و گاه نيز به اجزاي گياه اشاره شده است، مثل «جذع»، «فرع»، «زهرة»، «وردة»، «ليف»، و «ورق» كه نشان از اهميت مصرف سبزيجات و حبوبات دارد.
دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3

گل گاوزبان (Cowslip)، ضد سرخك و مخملك و دارويي براي درمان جوش‎هاي دهان و رفع حرارت بدن است.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)- منطقه لرستان، گل گاوزبان (Cowslip)، گياهي علفي به طول 40 تا 70 سانتي‎متر است.


دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميده كه هيچ زندگي نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود، پريشان شد. آشفته و عصباني نزد فرشته مرگ رفت تا روزهاي بيش‌تري از خدا بگيرد.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
يكي بود، يكي نبود روزگاري هم بود كه مردم با كاروان به سفر مي رفتند عده اي جمع مي شدند و تعدادي اسب و شتر كرايه مي كردند. بارهايشان را بر پشت چهارپايان مي بستند و همه با هم به سفر مي رفتند. گاهي در پيج خم هاي راه طولاني خود به دزداني كه سر راهشان كمين كرده بودند بر مي خوردند. جنگ و جدال ميان دزدان و كاروانيان راه در مي گرفت اگر كاروان با خودش چند مرد كار آزموده و جنگ ديده داشت، در نبرد با دزدان پيروز مي شد و مسافران و كالاهايشان را به مقصد مي رساند. اگر نداشت، دزدان مال و دارايي كاروانيان را غارت مي كردند و با خود مي بردند.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
پدر و پسري به كوه مي رفتند.ناگهان پسر بر زمين افتاد و فرياد زد "آخ"پسر تكرار صداي"آخ" را در كوه ها شنيد و بسيار تعجب كرد و از پدر پرسيد"اين صداي كيست؟"دوباره صدايي شنيد كه مي گفت"اين صداي كيست؟"



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
مايكل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسير هميشگي شروع به كار كرد. در چند ايستگاه اول همه چيز مثل معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يك مرد با هيكل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد..او در حالي كه به مايكل زل زده بود گفت: تام هيكل پولي نمي ده! و رفت و نشست.



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
سومين در طويله هم باز شد و همانطور كه فكر ميكرد ضعيفترين و كوچكترين گاوي بود كه در تمام عمرش ديده بود. پس لبخندي زد و در موقع مناسب روي گاو پريد و... 



دسته ها :
پنج شنبه 1392/11/3
استادى از شاگردانش پرسيد:چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد مي‌زنيم؟چرا مردم هنگامى كه خشمگين هستند صدايشان را بلند مي‌كنند و سر هم داد مي‌كشند؟شاگردان فكرى كردند و يكى از آن‌ها گفت:چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست مي‌دهيم



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
 روزگار قديم، پادشاهي زندگي مي كرد كه در سرزمين خود همه چيز داشت: جاه و مقام، مال و ثروت، تاج و تخت و همسر و فرزندان. تنها چيزي كه نداشت خوشبختي بود و با اين كه پادشاه كشور بزرگي بود به هيچ وجه احساس خوشبختي نمي كرد.



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
پسرك از پدر بزرگش پرسيد :- پدر بزرگ درباره چه مي نويسي؟پدربزرگ پاسخ داد :درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مي نويسم، مدادي است كه با آن مي نويسم. مي خواهم وقتي بزرگ شدي، تو هم مثل اين مداد بشوي !پسرك با تعجب به مداد نگاه كرد و چيز خاصي در آن نديد :- اما اين هم مثل بقيه مداد هايي است كه ديده ام !



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
استاد دانشگاه با اين سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهني كشاند: آيا خدا هر چيزي كه وجود دارد را خلق كرد؟شاگردي با قاطعيت پاسخ داد: بله او خلق كرداستاد پرسيد: آيا خدا همه چيز را خلق كرد؟شاگرد پاسخ داد: بله, آقا



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
دو تا گرگ بودند كه از كوچكي با هم دوست بودند و هر شكاري كه به چنگ مي آوردند با هم مي خوردند و تو يك غار با هم زندگي مي كردند. يك سال زمستان بدي شد و بقدري برف رو زمين نشست كه اين دو گرگ گرسنه ماندند و هر چه ته مانده لاشه هاي شكارهاي پيش مانده بود خوردند كه برف بند بيايد و پي شكار بروند اما برف بند نيامد و آنها ناچار به دشت زدند اما هر چه رفتند دهن گيره اي گير نياوردند برف هم دست بردار نبود و كم كم داشت شب مي شد و آنها از زور سرما و گرسنگي نه راه پيش داشتند نه راه پس.



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
چارلي چاپلين يكي از نوابغ مسلم سينماست . او در زماني كه در اوج موفقيت بود با اونااونيل ازدواج كرد و از او صاحب 7 يا 8 بچه شد ولي فقط يكي از اين بچه ها كه جرالدين نام دارد استعدادبازيگري را از پدرش به ارث برده و چند سالي است كه در دنياي سينما مشغول فعاليت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زيادي رسيده و در محافل هنري روي او حساب مي كنند .



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
كنار خيابون ايستاده بودم كه ديدم يه عقب مانده ذهني كه اب دهنش كش اومده بود و ظاهر نامناسب و كثيفي داشت به هر كسي كه ميرسه با زبون بي زبوني ازش ميخواد دگمه بالاي پيراهنش رو ببنده ! اما چون ظاهرخوب و تميزي نداشت همه ازش اكراه داشتن و فرار ميكردن ! 



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
كوهنوردي مي‌خواست از بلندترين كوه بالا برود...او پس از سالها آماده سازي، ماجراجويي خود را آغاز كرد ولي از آنجا كه افتخار كار را فقط براي خود مي خواست، تصميم گرفت تنها از كوه بالا برود. 



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
در شهري در آمريكا، آرايشگري زندگي مي‌كرد كه سالها بچه‌دار نمي‌شد.او نذر كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد!



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
يك برنامه‌نويس و يك مهندس در يك مسافرت طولانى هوائى كنار يكديگر در هواپيما نشسته بودند. برنامه‌نويس رو به مهندس كرد و گفت: مايلى با همديگر بازى كنيم؟ مهندس كه مي‌خواست استراحت كند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش كشيد. برنامه‌نويس دوباره گفت: بازى سرگرم‌كننده‌اى است. 



دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
حيات هر عضوي در بدن، به گردش خون و اكسيژن‌رساني مناسب به آن بستگي دارد.به همين دليل وقتي جريان خون به قلب مختل مي‌شود، دچار سكته قلبي مي‌شويم.

لباس‌هاينامناسب و نشستن طولاني‌مدت به‌خصوص در وضعيت‌هاي خاص نيز جريان خون ناحيهدستگاه تناسلي را مختل مي‌كند و گاهي آن را تا حد زيادي كاهش مي‌دهد. علاوه بر اين، تحت‌فشار قرارگرفتن اعصاب اين ناحيه نيز مزيد بر علت‌ مي‌شودو آسيب‌هاي وارده را دو چندان مي‌كند. پس بهتر است به شلواري كه مي پوشيد بيشتر بينديشيد. اما چرا و چگونه؟

دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
شهرخبر، او در ديلي ميل نوشت: مردهاي خانواده من زياد عمر نمي كنند. پدر بزرگم اوايل 60 سالگي مرد (البته او در جنگ جهاني دوم اسير ژاپني ها بود كهاين وضعش را بهتر نمي كرد)، پدرم هم در 74 سالگي درگذشت كه نسبتا زود بود.وقتي مرد، نيم دوجين داروهاي مختلف مصرف مي كرد و انواع و اقسام بيماري هارا داشت، از جمله ديابت نوع دوم، ناراحتي قلبي، سرطان پروستات و چيزي كه من گمان مي كردم مراحل اوليه زوال عقل باشد.
دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
يك فوق‌تخصص خون و آنكولوژي گفت: هر ساله ده ميليون نفر در جهان مبتلا به انواع سرطان مي‌شوند و نكته مهم اين است كه ورزش مي‌تواندبه جلوگيري از ابتلا به سرطان كمك كند.
 

دسته ها :
چهارشنبه 1392/11/2
X