يه پسر و دختر كوچولو داشتن با هم بازي ميكردن. پسر كوچولو يه سري تيله داشت و دختر كوچولو چندتايي شيريني با خودش داشت.پسر كوچولو به دختر كوچولو گفت من همه تيله هامو بهت ميدم؛ تو همه شيرينياتو به من بده.دختر كوچولو قبول كرد. پسر كوچولو بزرگترين و قشنگترين تيله رو يواشكي واسه خودش گذاشت كنار و بقيه رو به دختر كوچولو داد.
اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابید و خوابش برد.ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده.نتیجه اخلاقی داستانعذاب وجدان همیشه مال کسی است که صداقت نداردآرامش مال کسی است که صداقت داردلذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کندآرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند.