ما سينه زنان رسم جنون باب نموديم
جان و سر خود هديه به ارباب نموديم
از عمق درون ناله و فرياد نموديم
با سينه زدن زلزله ايجاد نموديم
با ياد كشتگانش، آيينه خانه اي ساخت
آيينه دار او بود ، آيينه چيد عباس
از نسل پختگان بود، خامي نكرد، باري
چون سيب سرخ افتاد، از بس رسيد عباس
خورشيد كه در ميان خون، پرپر زد
آن ماه، كنار خيمهها، بر سر زد
فرمود كه مرگ سرخ از ذلت به
آن حنجرهاي كه بوسه بر خنجر زد
براي باغبان ياس آفريدند
علي را أشجع الناس آفريدند
وفا داري و مردي و شجاعت
يكي كردند و عباس آفريدند
خيمه ماه محرم زده شد بر دل ما
باز نام تو شده زينت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودايي
عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما
حـتي خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهاي قدر محترم و با فضيلت اند
امّـا نمي رسند به شبهاي مـاتمش
امشب وقوع مرگ تو را جار ميزنند
رخسار ماه را غم و زنگار ميزنند
نوزادها براي علي اصغرت هنوز
با اولين تنفس خود زار ميزنند
روز سوم
1."عمر بن سعد" يك روز پس از ورود امام عليهالسلام به سرزمين كربلا يعني
روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهي از اهل كوفه وارد كربلا شد.6
2. امامحسين عليهالسلام قسمتي از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را
از اهالي نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد و با آنها شرط كرد
كه مردم را براي زيارت راهنمايي نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان
كنند.7
3. در اين روز "عمر بن سعد" مردي بنام "كثير بن عبداللّه" ـ كهمرد گستاخي بود ـ را نزد امام عليهالسلام فرستاد تا پيغام او را به حضرت
برساند. كثير بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهيد در همين ملاقات
حسين را به قتل برسانم؛ ولي عمر نپذيرفت و گفت: فعلاً چنين قصدي نداريم.
هنگاميكه وي نزديك خيام رسيد، "ابو ثمامه صيداوي" (همان مردي كه ظهر عاشورا نمازرا به ياد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسين عليهالسلام بود.
همينكه او را ديد رو به امام عرض كرد: اين شخص كه ميآيد، بدترين مردم رويزمين است. پس سراسيمه جلو آمد و گفت: شمشيرت را بگذار و نزد امام حسين
عليهالسلام برو. گفت: هرگز چنين نميكنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من رويشمشيرت باشد تا پيامت را ابلاغ كني. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پيغامت را
به من بسپار تا براي امام ببرم، تو مرد زشتكاري هستي و من نميگذارم بر
امام وارد شوي. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را براي ابن سعد بازگو كرد.
سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پيكي ديگر از امام پرسيد: براي چه به اينجا
آمدهاي؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم كوفه مرا دعوت كردهاند و پيمان بستهاند، بسوي كوفه ميروم و اگر خوش نداريد بازميگردم... ."8
روز چهارم
درروز چهارم محرم، عبيداللّه بن زياد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و
سخنراني نمود و ضمن آن مردم را براي شركت در جنگ با امام حسين عليهالسلام
تشويق و ترغيب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. يزيد بن ركاب كلبي با دو هزار نفر؛
3. حصين بن نمير با چهار هزار نفر؛
4. مضاير بن رهينه مازني با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پيوستند.9 بهم پيوستن نيروهاي فوق از اين روز تا روز عاشورا بوده است.
روز سوم
1."عمر بن سعد" يك روز پس از ورود امام عليهالسلام به سرزمين كربلا يعني
روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهي از اهل كوفه وارد كربلا شد.6
2. امامحسين عليهالسلام قسمتي از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را
از اهالي نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد و با آنها شرط كرد
كه مردم را براي زيارت راهنمايي نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان
كنند.7
3. در اين روز "عمر بن سعد" مردي بنام "كثير بن عبداللّه" ـ كهمرد گستاخي بود ـ را نزد امام عليهالسلام فرستاد تا پيغام او را به حضرت
برساند. كثير بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهيد در همين ملاقات
حسين را به قتل برسانم؛ ولي عمر نپذيرفت و گفت: فعلاً چنين قصدي نداريم.
هنگاميكه وي نزديك خيام رسيد، "ابو ثمامه صيداوي" (همان مردي كه ظهر عاشورا نمازرا به ياد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسين عليهالسلام بود.
همينكه او را ديد رو به امام عرض كرد: اين شخص كه ميآيد، بدترين مردم رويزمين است. پس سراسيمه جلو آمد و گفت: شمشيرت را بگذار و نزد امام حسين
عليهالسلام برو. گفت: هرگز چنين نميكنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من رويشمشيرت باشد تا پيامت را ابلاغ كني. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پيغامت را
به من بسپار تا براي امام ببرم، تو مرد زشتكاري هستي و من نميگذارم بر
امام وارد شوي. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را براي ابن سعد بازگو كرد.
سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پيكي ديگر از امام پرسيد: براي چه به اينجا
آمدهاي؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم كوفه مرا دعوت كردهاند و پيمان بستهاند، بسوي كوفه ميروم و اگر خوش نداريد بازميگردم... ."8
روز چهارم
درروز چهارم محرم، عبيداللّه بن زياد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و
سخنراني نمود و ضمن آن مردم را براي شركت در جنگ با امام حسين عليهالسلام
تشويق و ترغيب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. يزيد بن ركاب كلبي با دو هزار نفر؛
3. حصين بن نمير با چهار هزار نفر؛
4. مضاير بن رهينه مازني با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پيوستند.9 بهم پيوستن نيروهاي فوق از اين روز تا روز عاشورا بوده است.
حسين جان .
صد و سي و سه شب شمردم
باهر شبش يك بار مردم
تا به محرمت رسيدم
حسرت كربلاتو خوردم
محرم آمد
******************
شدمحرم زغمت ميجوشيم
شب به شب جرعه ي غم مينوشيم
هم نوا در غمـــــ تو با زينب
شــصت و نه روز ســيه مي پوشيــم
بر ميوه ي بهشـــت دگر لب نميزنند ....... آنان كــه طعم تربتــــت را چشيده اند
دلم كجا ؟ پي ِ كدام نخود سياه بفرستم
وقتي خدا فقط ، بهانه ي شش گوشه ي ح س ي ن را گرفته است...
اني سلم لمن سالمكم
دارم سعي مي كنم لااقل از آن "بد" هايي باشم
كه " خوب" ها را دوست دارند.!
" اللهمَّ ارزقني شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ "....
حسرت به دل مانده ام حسيــــــــــــن....
از من
آهي ، ارباب از تو نگاهي...
الســــــــلام
عليكـــــــــــــــــ
يااباعبــــــــــدالله الحسيـــــن(ع)
بگير دست اين دلـــــــــم،كه بي تو پــا
نميشود
نيـــــاز اين دل حــــزين،بي تو روا نمي شود
ســـــــلام
مي دهم به تو،تا كه نظـاره ام كني
مگو كه سوي اين گدا،چشم تو وا
نميشود
به يك نگــاه تو شود ، خــاك وجـــود من طلا
وجــود اين شكستـــــــه
دل،چـرا طلا نميشود
به يك نظــر چون شهـــــدا،مرا تو جاودانه ساز
اشارتي كـــه دل
جــــدا،از شهـــدا
نميشود...
رضـــــايت ولـي امـــــر،شـده نصيب شهـدا
چـــــرا رضـــــايت
ولي،نصيب مـــا نميشود؟؟
حور و
هويــزه،فكه،فاو و شلمچــــــــه ديده امهيچ كجا
براي من ،صحــــــــن شمــا
نميشود
ذكر تمــــامشهـــدا،نام
مقدس شماست
جز به نواي ذكــر تو،شور به پـــا نميشود
توئي غــريب تشنه لب ، توئي شهيــد
بيكفن
كسي ســــرش چو تو
جدا،"من القفا" نميشود
نالـه ي زينب ز حرم،نالــه ي زهرا ز سمـا
به
غيـــر تو كسي كفن،به بوريــا نميشود
.
گرفته قلبم و آه ، هم مدد مرا ندهد
براي درد فراقت كسي دوا ندهد
براه مانده نگاهم بيا گل نرگس
كسي به جز تو پناهي به بينوا ندهد
مريض عشق تو گشتم كه دلبري بكنم
"صبا" بگو به طبيبم مگر شفا ندهد
دوباره جمعه رسيد و، دوباره دلتنگـم
دلــــم بجز "توكجايي" دگر نوا ندهد
گذشت عمر و همه زائر حرم شده
اند
مگر كه صاحب ما كربـــــلا به ما ندهد
پرانتز باز
جلاي اين مشبك هاي ضريح تو...
مژه هاي
چشمانيست كه؛
مي آيند،مي سايند رطوبت دعاهايشان
ارباب...ح
س ي
نامامن،اينجا
رطوبت
دعاهايم روي مهر كربلاي توست...
پرانتز
بسته