معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2003729
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

خسته ام از تظاهر به ايستادگي


از پنهان كردن زخم هايم


زور كه نيست !


ديگر نميتوانم بي دليل بخندم و


با لبخندي مسخره وانمود كنم همه چيز رو به راه است….!


اصلأ ديگر نميخواهم كه بخندم……..


ميخواهم لج كنم ، با خودم ، با همه ي دنيا…!


چقدر بگويم فردا روز ديگريست و امروز بيايد و مثل هر روز باشي….؟؟!


خسته ام… از خودم….از همه ي زندگي …..


ميخواهم بكشم كنار ! از خودم….. از همه ي زندگي ..

دسته ها :
پنج شنبه 1392/3/30

حضرت علي اكبر(ع) فرزند بزرگ امام حسين (ع) در مدينه متولد شد. مادر بزرگوار ايشان ليلا دختر ابى مره مي باشد. وي زمانى چند در خانه امام حسين عليه السلام به سر برد و روزگارى در زير سايه حسين (ع) بزيست. ليلا براى امام حسين (ع) پسرى آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله رويش روى رسول ، خويش خوي رسول ، گفت و گويش گفت و گوى رسول خدا صلى الله عليه و آله؛ هر كسى كه آرزوى ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مى نگريست تا آنجا كه پدر بزرگوارش مي فرمايد �هرگاه مشتاق ديدار پيامبر مى شديم به چهره او مى نگريستيم�؛ به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:�اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...�

دسته ها :
چهارشنبه 1392/3/29

چهارم شعبان سالروز ولادت پرچمدار كربلا حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ماه بني هاشم ، دنياي فضايل و كمالات سردار لشكر اباعبدالله الحسين بر عاشقان صديق آن حضرت مباركباد

حضرت ابوالفضل (ع) در روز عاشورا مكرر بخدمت حسين بن علي (ع) شرفياب گرديده و اجازه ميدان ميخواست، ولي به مناسبت شهادت و شجاعت و به علت اينكه پرچم پر افتخار سپاه حق در دست وي به اهتزاز بود امام (ع) به وي اجازۀ ميدان نمي داد و هر باراو را از تصميمش منصرف مي كرد و مي فرمود:


أنت صاحب لوائي تو پرچمدار من هستي و شهادت تو دليل هزيمت و شكست جندالله و علامت پيروزي جند شيطان است و بالاخره چون تمامي ياران آنحضرت به شهادت رسيدند و براي چندمين بار كه حضرت ابوالفضل اجازه خواست امام (ع) با درخواست وي موافقت فرمود آنحضرت آنگاه كه پس از تشنگي شديد به آب دسترسي پيدا كرد و هنگاميكه در مقابل صفوف دشمن قرار گرفت و يا دستش بوسيله دشمن قطع ميگرديد اشعار حماسه اي را كه بيانگر ايمان و عقيده و دور نمائي از ايده و هدف وي ميباشد مي خواند:


در ابصار العين ميگويد: عباس بن علي (ع) پس از مراجعه مكرر چون از برادرش جواب منفي شنيد، چنين گفت: لَقَد ضاقَ صَدري وَ سمتُ الحَيوهَ ديگر سينه ام تنگ شده و از زندگي سير گشته ام.


امام (ع) فرمود: حال كه تصميم به جنگ گرفته اي مقداري آب تهيه كن . عباس حركت نمود و پس از در هم ريختن صفوف دشمن وارد فرات گرديد و چون مشك را پر كرد خواست خود نيز آب بُخورد مشت پر از آب را به نزديك لبهاي خشك شده اش رسانيد ولي بلافاصله آب را به فرات ريخت وخود را اين چنين مورد خطاب قرار داد:


يا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسينِ هُوني وَ بَعدَهُ لا كُنتِ اَن تَكوُني


هذَا الحُسينُ وارِد المَنُونِ وَ تَشرَبينَ بارَدَ المَعينِ


تاللهِ ما هذا فِعالُ ديني


اي نفس پس از حسين ذلت و خواري بر تو باد ، و پس از وي زنده نباشي گر چه زندگي را خواهاني.


اينك حسين وارد ميدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا مينوشي. به خدا سوگند آئين من چنين اجازه را نمي دهد. و چون با مشك پر ، بسوي خيمه ها بر مي گشت وخود را در مقابل سيلي خروشان از دشمن ميديد اين شعر حماسي را ميخواند:




دسته ها :
پنج شنبه 1392/3/23

حضرت امام حسين (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجري در مدينه به دنيا آمد. رسول خدا (ع) نام اين فرزند زهرا (س) را حسين نهاد وي مورد علاقه شديد پيامبر خدا(ص) بود و آن حضرت دربارة او فرمود: حسين مني و انا من حسين.... و در آغوش پيامبر بزرگ شد.

هنگام رحلت رسول خدا، شش ساله بود در دوران پدرش علي بن ابي طالب (ع) نيز از موقعيت والايي برخوردار بود، علم، بخشش، بزرگواري، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگيري از بينوايان، عفو و حلم و .... از صفات برجسته اين حجت الهي بود. در دوران خلافت پدرش در كنار آن حضرت بود و در سه جنگ جمل، صفين و نهروان شركت داشت.پس از شهادت پدرش كه امامت به حسن بن علي (ع) رسيد همچون سربازي مطيع رهبر و مولاي خويش و همراه برادر بود پس از انعقاد پيمان صلح (صلح امام حسن (ع) با معاويه حاكم شام) با برادرش و بقيه اهل بيت (ع) از كوفه به مدينه آمدند. با شهادت امام مجتبي (ع) در سال 49 يا 50 هجري (كه به دست همسرش جعده، دختر اشعث بن قيس الكندي مسموم شد و پس از چهل روز به شهادت رسيد. معاويه با توطئه به ازدواج درآوردن يزيد با جعده اين كار را تدارك ديد). بار امامت به دوش سيدالشهدا قرار گرفت. در آن دوران ده ساله كه معاويه بر حكومت مسلط بود، امام حسين (ع) همواره يكي از معترضين سرسخت نسبت به سياستهاي معاويه و دستگيريها و قتلهاي او بود و نامه هاي متعددي در انتقاد از رويه معاويه در كشتن حجربن عدي و يارانش و عمروبن حمق خزاعي كه از وفاداران به علي (ع) بودند و اعمال ناپسند ديگر او نوشت. در عين حال حسين بن علي (ع) يكي از محورهاي وحدت شيعه و از چهره هاي برجسته و شاخصي بود كه مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموي (حكومتي كه از سال 41 هجري با معاويه اولين خليفه اموي شروع مي شود و تا سال 132 هجري ادامه مي يابد) از نفوذ شخصيت او بيم داشت با مرگ معاويه در سال 60 هجري يزيد به والي مدينه نوشت كه از امام حسين (ع) به نفع او بيعت بگيرد اما سيدالشهداء كه فساد يزيد و بي لياقتي او را مي دانست، از بيعت امتناع كرد و براي نجات اسلام از بليه سلطه يزيد كه به زوال و محو دين مي انجاميد، راه مبارزه را پيش گرفت از مدينه به مكه هجرت كرد و در پي نامه نگاريهاي كوفيان و شيعيان عراق با آن حضرت و دعوت براي آمدن به كوفه آن امام ابتدا مسلم بن عقيل را فرستاد و نامه هايي براي شيعيان كوفه و بصره نوشت و با دريافت پاسخ كوفيان در بيعتشان با مسلم بن عقيل در روز هشتم ذيحجه سال 60 هجري از مكه به سوي عراق حركت كرد.



دسته ها :
سه شنبه 1392/3/21

*هر چه امروز كشور ما دارد و هرچه در آينده بدست بياورد به بركت خون اين جوانان شهيداست.

*آنچه مهم است حفظ راه شهداست،يعني پاسداري از خون شهدا،اين وظيفه اول ماست.

* نمك شناسي حق شهدا اين است كه در راهي كه آن ها باز كرده اند،حركت كنيم.

*امروزه زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهدا كمتر از شهادت نيست.

*هر شهيد پرچمي براي استقلال و شرف اين ملت است.

*شهادت بالاترين پاداش و مزد في سبيل الله است.

دسته ها :
يکشنبه 1392/3/19

پس از آن كه معاويه بن ابي سفيان (نخستين خليفه اموي) در نيمه رجب سال 60 قمري به هلاكت رسيد و فرزندش يزيد، به خلافت مسلمانان دست يافت، وي و درباريان اموي تلاش زيادي به عمل آورده تا از همه مردم بيعت گيرند.

آنان، مشكل خاصي در گرفتن بيعت از اهالي شام، مصر، عراق و يمن نداشته و تنها دغدغه خاطرشان از حجاز، به ويژه از شهر مقدس مدينه بود. زيرا در اين شهر بزرگاني چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنيفه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير زندگي مي كردند، كه از جهات گوناگون بر يزيد برتري و در رسيدن به مقام حكومت، بر او ترجيح داشتند.

دسته ها :
جمعه 1392/3/17

آن روز كه در غار حرا ندا بر پيامبر (ص)آمد كه بخوان ؛ رسالت نبوي با پيام خروج انسان از ظلمات و حركت به سوي نور اغاز شد .

بعثت پيامبر اكرم (ص)سرآغاز راهي شد تا انسان از شرك ؛ بي عدالتي ؛ تبعيض ؛ جهل و فساد بيرون آمده و به سوي توحيد ؛ معنويت ؛ عدالت و كرامت حركت كند.

دسته ها :
پنج شنبه 1392/3/16

با شكل‌گيري انقلاب‌هاي مردمي در منطقه و به‌ويژه پس از خطبه تاريخي رهبر معظم انقلاب اسلامي درباره حوادث مصر و تونس، رسانه‌هاي منطقه و جهان حساسيت بيشتري نسبت به موضع‌گيري‌هاي آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي از خود نشان داده‌اند. از همين رو همان‌طور كه پيش‌بيني مي‌شد، سخنان ايشان در جوار مرقد امام راحل(ره)، با واكنش قريب به اتفاق رسانه‌ها مواجه و در سطح وسيعي منتشر شد كه بيشتر از همه، مواضع بين‌المللي رهبر انقلاب درباره حوادث اخير منطقه و موضوع فلسطين مورد توجه قرار گرفت.

دسته ها :
دوشنبه 1392/3/13

كودكي ده ساله كه دست چپش در يك حادثه رانندگي از بازو قطع شده بود، براي تعليم فنون رزمي جودو به يك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش يك قهرمان جودو بسازد استاد پذيرفت و به پدر كودك قول داد كه يك سال بعد مي تواند فرزندش را در مقام قهرماني كل باشگاه ها ببيند.

در طول شش ماه استاد فقط روي بدن سازي كودك كار كرد و در عرض اين شش ماه حتي يك فن جودو را به او تعليم نداد. بعد از 6 ماه خبررسيد كه يك ماه بعد مسابقات محلي در شهر برگزار مي شود. استاد به كودك ده ساله فقط يك فن آموزش داد و تا زمان برگزاري مسابقات فقط روي آن تك فن كار كرد.سرانجام مسابقات انجام شد و كودك توانست در ميان اعجاب همگان با آن تك فن همه حريفان خود را شكست دهد!


سه ماه بعد كودك توانست در مسابقات بين باشگاه ها نيز با استفاده از همان تك فن برنده شود و سال بعد نيز در مسابقات كشوري، آن كودك يك دست موفق شد تمام حريفان را زمين بزند و به عنوان قهرمان سراسري كشور انتخاب گردد. وقتي مسابقات به پايان رسيد، در راه بازگشت به منزل، كودك از استاد راز پيروزي اش را پرسيد. استاد گفت: «دليل پيروزي تو اين بود كه اولاً به همان يك فن به خوبي مسلط بودي، ثانياً تنها اميدت همان يك فن بود، و سوم اينكه راه شناخته شده مقابله با اين فن، گرفتن دست چپ حريف بود كه تو چنين دست نداشتي!

ياد بگير كه در زندگي، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده كني. راز موفقيت در زندگي، داشتن امكانات نيست، بلكه استفاده از «بي امكاني» به عنوان نقطه قوت است».

دسته ها :
جمعه 1392/3/10

در روزگاران قديم پادشاهي بر سرزميني وسيع و ثروتمند، حكومت مي‌كرد. روزي وي تصميم گرفت به نقاط دوري از سرزمين خود مسافر كند. از آنجايي كه سفر طولاني و مسير ناهموار بود؛ موقع بازگشت به حدي از درد پا و خستگي شاكي بود كه دستور داد تمام جاده‌هاي سرزمينش را با چرم بپوشانند تا سفرهاي بعدي براي وي آسانتر شود. مسلم است كه براي مفروش كردن اين همه جاده به هزاران پوست گاو نياز بود كه اين امر هم هزينه زيادي دربرداشت و هم خسارت فراواني به آنها مي‌زد.
بالاخره يكي از درباريان دانا جرأت به خرج داد و به پادشاه گفت:« قربان چرا مي‌خواهيد اين همه پول را صرف انجام دادن چنين كار غير‌ضروري كنيد؟ فكر نمي‌كنيد بهتر است به جاي پوشاندن جاده‌ها با اين همه چرم پاي شما را بايك تكه چرم بپوشانيم؟!» پادشاه از شنيدن اين پيشنهاد بسيار حيرت كرد ولي بعد دستور داد كفش چرمي راحتي براي وي تهيه كنند كه با آن تمام راههاي دشوار و ناهموار دنيا هموار گرديد!
پشت اين حكايت ساده درس بسيار ارزشمندي نهفته است: براي تبديل اين جهان به يك مكان بهتر و شادتر براي زيستن، بهتر است خودمان و قلب‌مان را تغيير دهيم، نه جهان را.

ـ راستي زندگي را مي‌توان تغيير داد ؟
ـ آري مي‌توان تغيير داد:
با تغيير انديشه‌ها، مي‌توان باورها را تغيير داد.
با تغيير باورها، مي‌توان انتظارات را تغيير داد.
با تغيير انتظارات، ميِ‌توان نگرش‌ها را تغيير داد.
با تغيير نگرش‌ها، مي‌توان رفتار را تغيير داد.
با تغيير رفتار، مي‌توان عملكردها را تغيير داد.
با تغيير عملكردها، مي‌توان زندگي را تغيير داد.

دسته ها :
جمعه 1392/3/10

دو تا بذر درخت كنار هم در دل يك زمين حاصلخيز خوابيده بودند.
بذر اولي گفت:
دلم مي‌خواد رشد كنم.
ريشه كنم.
دلم مي خواد ريشه‌هام رو فرو كنم تو خاك زير پام.
جوونه بزنم.
دلم مي‌خواد جوونه‌هام زمين بالاي سرم رو بشكافه.
دلم مي‌خواد جوونه‌هاي ترد و لطيفم رو،
شكوفه‌هاي رنگارنگم رو،
مثل پرچمي كه رسيدن بهار رو اعلام مي‌كنه،
به اهتزاز دربيارم!
دلم مي‌خواد گرماي خورشيد صورتم رو نوازش كنه؛
بركت و طراوت شبنم صبحگاهي رو تك‌تك گلبرگ‌هام حس كنه.

و اين چنين بود كه وي رشد كرد...


بذر دوم گفت:مي‌ترسم!

اگر ريشه‌هام رو تو زمين زير پام بفرستم،
نمي‌دونم تو دل تاريكي با چه چيزي ممكنه مواجه بشم؟!
اگر بخوام راهم رو از دل اين خاك سخت به سمت بالا طي كنم،
ممكنه جوونه‌هاي ترد و نازكم آسيب ببينه!
اصلا چه فايده‌اي داره اجازه بدم جوونه‌هام رشد كنند؟
واي! اگر يك مار نامرد از راه برسه .... اونوقت چه كار كنم؟!
مي‌دو‌نم، اگر غنچه هم هم بكنم ...
يك بچه نادان اونها رو مي‌كنه و پرپر مي‌كنه!
نه ... نه ... ترجيح مي‌دهم
تو همين پيله امن خودم بمونم تا شرايط بهتر بشه!

و اين چنين بود كه بذر كوچولو منتظر شرايط امن و ايده‌آل ماند...


اول بهار بود و همه جا پر از بذر و دانه گياهان

مرغي از آن حوالي رد مي‌شد و از زمين دانه برمي‌چيد.
با مشاهده دانه منتظر، او را برچيد و بلعيد!

زندگي هميشه كساني را مي‌يلعد كه ريسك كردن در جهت رشد و بالندگي را رد مي‌كنند.

دسته ها :
جمعه 1392/3/10
X