دركتب لغت، براي كلمه شهيد چند معنا ثبت شده است؛ مانند امين درارائهشهادت، گواه، كشته در راه خدا و كسي كه چيزي از او پوشيده نيست.چنان كه شهادت را؛ «خبر دادن به آنچه ديده شود و مجموع آنچهبا حسدرك كردني است» دانستهاند.
چرا كشته راه خدا را «شهيد» ميخوانند؟ در اين باره وجوه مختلفي ذكرشده است؛ مانند:
ــ شهيد شهادت حق را در راه خدا برپا كرده، عملاً به حق به شهادت ميدهد.
ــ فرشتگان او را ميبينند، پس او شهيد به معناي مشهود است.
ــ خداوند و فرشتگانش، بهشت را براي شهيد گواهي ميدهند.
ــ زنده و نزد پروردگارش حاضر است.
ــ ملكوت و ملك خداوند را مشاهده ميكند.
ــ روز قيامت گواه برامّتهاي ديگر هست.
مرد آمده بود چيزي بگويد سرفه امانش نداده بود ...
چه ميتوانست بگويدوقتي تمامِ فهمِ يك شهر از جانباز سهميه دانشگاه است...
وبعد از مرگ،شايد اسم يك كوچه…
مرا به خاك نسپاريد ...
نفسهـــــاي مسمومم ،
خاك را هم به ســـــرفه مي اندازد ...
يك كپسول اكسيژن پاي مزارم بكاريد ؛
تا زمين نفس بكشد ... !!!
در بمباران سال 61-62 پادگان ابوذر واقع در سر پل ذهاب تعداد قابل توجهي از رزمندگان شهيد و مجروح شده بودند.
زخمي ها رو با دختران انتقال داده بودند
كارمندان وپرستاران بيمارستان اصلا قادر به جوابگويي اين همه زخمي نبودند.
ماهم براي كمك به بيمارستان رفته بوديم.
در بين مجروحين چشمم به نوجواني افتاد كه هنوز صورتش مو در نياورده بود.
دست قطع شده اش پانسمان كرده بودند و بيهوش بود !!!
براي دلجويي نزديكش رفتم و گفتم كاري چيزي نداري؟؟؟
بانارحتي گفت خير ! شما چه فكر ميكنيد؟
من براي شهيد شدن امده بودم.اين كه چيزي نيست!!!
باشرمندگي از او دور شدم بعد از يك ساعت دوباره از كنار تخت او رد شدم،
درحالي كه به شهادت رسيده بود....
خيلي گشته بوديم،نه پلاكي نه كارتي،چيزي همراهش نبود.لباس فرم سپاه تنش بود.چيزي شبيه دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد.خوب كه دقت كردم،ديدم يك نگين عقيق است كه انگار جمله اي رويش حك شده.خاك و گل ها را پاك كردم.ديگر نيازي نبود دنبال پلاكش بگرديم.
روي عقيق نوشته بود:(به ياد شهداي گمنام)
|