معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1990344
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بازرگان ثروتمندي 4 همسر داشت. چهارمين همسر را از همه بيشتر دوست داشت،لباسهاي فاخر و زيبا براي او تهيه مي‌كرد و با ظرافت بسيار با وي رفتار مي‌نمود. بهترين امكانات رفاهي خاص وي بود و خلاصه نور چشمي بازرگان بود. وي همسر سوم را نيز خيلي دوست داشت. به وي بسيار افتخار مي‌كرد و جلوي دوست و آشنا پز داشتن چنين همسر شايسته‌اي را مي‌داد، اما قلبا هميشه نگران بود كه مبادا بي‌وفايي كند و با مردان ديگر سر و سري داشته باشد.
از قضا اين مرد بينوا همسر دوم را نيز دوست داشت! اين يكي زني باملاحظه، صبور و رازدار بود! هروقت بازرگان با مشكلي روبرو مي‌شد به اولين كسي كه مراجعه مي‌كرد همين زن بود؛ الحق او نيز دلسوزانه وي را ياري مي‌كرد.
حال بشنويم از همسر اول اين بازرگان كه زني بسيار وفادار بود و همه امور زندگي وي از ثروت و تجارت و امورات منزل را مدبرانه تدبير مي‌كرد. درواقع بايد گفت بار مشكلات زندگي اين بازرگان به دوش اين زن بود. باوجود اينكه بازرگان اصلا اين زن را دوست نداشت، زن عميقا عاشق همسرش بود و بي‌توجهي وي را ناديده مي‌گرفت.
روزي بازرگان بيمار شد و از آنجايي كه حال وي روز به روز به وخامت مي‌رفت، پيش خود گفت: حال كه دارم مي‌ميرم و اين زندگي پر از ناز و نعمت را بايد رها كنم بهتر است يكي از همسرانم را با خود ببرم تا در اين راه تنها نباشم!
از همسر چهارم پرسيد: من تو را بيشتر از همه اينها دوست دارم. در مدت زندگي با من از تمام موهبتها بهره‌مند شدي، هميشه بهترين لباس و تجمل از آن تو بود و به بهترين نحو از تو مراقبت نمودم. حال كه من دارم مي‌ميرم آيا حاضري در اين سفر همراه من باشي؟
زن پاسخ داد: به هيچ عنوان! و با گفتن اين حرف از اتاق خارج شد. جواب زن همانند چاقوي تيزي بر قلب مرد فرو رفت. مرد غمگين ودل‌شكسته از همسر سوم پرسيد:
در تمام زندگي‌ام تو را دوست داشتم حال كه من درحال مرگ هستم آيا حاضري در اين سفر همراه من باشي؟ زن با گستاخي پاسخ داد: نه. زندگي اينجا خيلي خوب است! تازه من تصميم دارم بعد از مرگ تو با مرد ديگري ازدواج كنم!مرد بازرگان از شيدن چنين پاسخي بسيار افسرده شد و با غصه رو به زن دوم كرد و از وي پرسيد: من هميشه در هنگام مشكلات به تو رجوع مي‌كردم و تو هميشه به من كمك مي‌كردي. حال من باز هم به كمك تو احتياج دارم آيا وقتي من مردم تو حاضري بعد از من بميري و در اين سفر همراه من باشي؟ زن گفت: متأسفم! اينبار هيچ كمكي نمي‌توانم بكنم. نهايت كاري كه بتوانم انجام دهم اينست كه تا قبرستان تو را بدرقه كنم! اين سخن همانند تندري بر سر مرد فرود آمد و او را از درون ويران ساخت.

«من با تو خواهم آمد. هرجا كه بروي من با تو مي‌آيم.» مرد بازرگان سرش را بالا گرفت و ديد همسر اولش كنار بستر اوست. وي بسيار لاغر و تكيده بود، گويي سالهاست كه از سوء تغذيه رنج مي‌برد. بازرگان با لحني پر از اندوه، شرم‌زده به همسرش گفت: اي كاش آن زماني كه در توانم بود از تو مراقبت بيشتري مي‌كردم. ولي افسوس!

درواقع همه ما داراي 4 همسر هستيم!
همسر چهارم بدن ماست. فرقي نمي‌كند چقدر خرج وي كنيم و چقدر از وي مراقبت كنيم هنگام مرگ او ما را ترك مي‌كند!
همسر سوم ما؟! ثروت و دارايي، مقام و موقعيت اجتماعي ماست كه هنگام مرگ همه آنها به ديگري مي‌رسد.
همسر دوم ما، همسر، خانواده، دوستان و آشنايان ما هستند. مهم نيست چقدر با ما مأنوس هستند تا زماني كه در اين دنيا هستيم با ما هستند و هنگام مرگ نهايتا تا قبرستان با ما خواهند بود!
همسر اول ما روح ماست كه اغلب به علت توجه مفرط ما به ماديات و ثروت و لذات نفساني مورد بي‌توجهي قرار مي‌گيرد و فراموش مي‌شود.
حال خود حدس بزنيد . تنها چيزي كه هرجا كه باشيم همراه ماست چيست؟ شايد بد نباشد اگر امروز آن را دريابيم و از وي مراقبت كنيم تا اينكه هنگام مرگ فقط تأسف و حسرت نصيب‌مان نشود.


دسته ها :
شنبه 1392/2/28
X