مرحوم شيخ حرّ عاملى و راوندى و ديگران بزرگان آورده اند:
پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكى از فرزندانش بهنام عبداللّه - كه بزرگ ترين فرزند حضرت بود - ادّعاى امامت كرد.
امام موسى کاظم علیه السلام دستور داد تا مقدار زیادى هیزم
وسط حیاط منزلش جمع کنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد
تا او را نزد حضرت احضار نماید.
چون عبداللّه وارد شد، دید که جمعى از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند.
و چون عبداللّه کنار برادر خود امام کاظم علیه السلام نشست ، حضرت دستور
داد تا هیزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم ها، آتش زیادى تهیه گردید.
تمامى افراد حاضر در مجلس ، در حیرت و تعجّب فرو رفته بودند و از یکدیگر مى
پرسیدند که چرا امام موسى کاظم علیه السلام چنین کارى را در آن محلّ و
مجلس انجام مى دهد.
آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست ؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید.
پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تکان داد و آمد در جایگاه
اوّلیه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر این که تو
بعد از پدرت امام جعفر صادق علیه السلام امام و خلیفه هستى ، بلند شو و
همانند من در میان آتش بنشین .
عبداللّه چون چنان صحنه اى را دید و چنین سخنى را شنید، رنگ چهره اش
دگرگون شد و بدون آن که پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترک کرد.(1)
همچنین داود رقّى حکایت کند:
روزى به محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شدم و پس از عرض
سلام در کنارى نشستم ، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیهما
السلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس هاى خویش را به دور خود پیچیده
بود.
همین که امام موسى کاظم علیه السلام نزد پدر آمد، امام صادق علیه السلام اظهار داشت : اى فرزندم ! در چه حالتى هستى ؟
پاسخ داد: در سایه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار
نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم ؟
داود رقّى گوید: من با خود گفتم : چگونه حضرت در این فصل زمستان و سرماى
شدید اشتها و میل به تناول این نوع میوه ها را دارد، ولى حضرت از افکار
درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چیز و هر کارى قدرت دارد.
و سپس به من فرمود: اى داود! بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است ؛ و در باغ چه مى بینى ؟
پس ، از جاى خود برخاستم و به طرف حیاط حرکت کردم ، همین که وارد حیاط شدم ، با حالت تعجّب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است .
با دیدن این صحنه شگرف ، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم :
اکنون به اسرار و علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام آگاه گشتم و
اعتقادم کامل گردید.
سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چیدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى
کاظم علیه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن
اظهار داشت :
این از فضل پروردگار است ، که ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامى داشته است .(2)
1- اثبات الهداة : ج 3، ص 196، بحارالا نوار: ج 48، ص 67، ح 69.
2- الخرایج والجرایح : ج 2، ص 617، ح 16.