معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2005278
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
بوعلى در حواس و در فكر انسان فوق العاده اى بوده و شعاع چشمش از ديگران بيشتر و شنوايى گوشش تيز تيز بود. به طورى كه مردم درباره او افسانه ها ساخته اند.
مثلا مى گويند هنگامى كه در اصفهان بود، صداى چكش مسگرهاى كاشان را مى شنيد.
شاگردش بهمنيار به او گفت : شما از افرادى هستيد كه اگر ادعاى پيغمبرى بكنيد، مردم مى پذيرند و واقعا از خلوص نيت ايمان مى آورند.

بوعلى گفت : این حرفها چیست ؟ تو نمى فهمى ؟
بهمنیار گفت : نه . مطلب حتما از همین قرار است . بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد که مطلب چنین نیست . در یک زمستان که با یکدیگر در مسافرت بودند و برف زیادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح که مؤ ذن مى گفت ، بوعلى بیدار بود و بهمنیار را صدا کرد.
بهمینیار گفت : بله .
بوعلى گفت : برخیز.
بهمنیار گفت : چه کار دارید؟
بوعلى گفت : خیلى تشنه ام . یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى کنم .
بهمنیار شروع کرد استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید. بهتر مى دانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى شود و ایجاد مریضى مى کند.
بوعلى گفت : من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه ام شما براى من آب بیاورید، چکار دارید.
باز شروع کرد به استدلال کردن و بهانه آوردن که درست است که شما استاد هستید و لکن من خیر شما را مى خواهم من اگر خیر شما را رعایت کنم ، بهتر از این است که امر شما را اطاعت کنم . پس از آنکه بوعلى براى او اثبات کرد که برخاستن براى او سخت است .
گفت : من تشنه نیستم . خواستم شما را امتحان کنم . آیا یادت هست به من مى گفتى : چرا ادعاى پیغمبرى نمى کنى ؟ اگر ادعاى پیغمبرى بکنى مردم مى پذیرند. شما که شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درس ‍ خوانده اى ، مى گویم ، آب بیاور، نمى آورى و دلیل براى من مى آورى ، در حالى که این شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پیغمبر اکرم (ص ) بستر گرم خودش را رها کرده و بالاى ماءذنه به آن بلندى رفته است تا آن که نداى ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله)) را به عالم برساند. او پیغمبر است ، نه من که بوعلى سینا هستم .
دسته ها : حكايت ها
جمعه 1393/1/29
X