يه روزي بهم ميگفتي واسه من سنگ صبوري
نميذارم كه برنجي ازغم و غصه ي دوري
چي شداون حرفاي خوبت كه توگوش من ميخوندي
چي مي شد اگه تا آخر پاي زندگيم ميموندي
چه روزاي خوبي داشتيم ما ميرفتيم زيربارون
تو دلم بلند ميگفتم تويي واسم گنج قارون
ولي حيف گذاشتي رفتي من وتنها باخيالم
ندارم دوباره گنجي كه بخوام بهش ببالم
ميگذره تمام روزا واسه من مثل يه كابوس
گم شدم توي سياهي تنهايي بدون فانوس
چي ميشدپيشم ميموندي ميشدي فانوس راهم
بد جوري تو پا گذاشتي روي قلب بي گناهم
بخدامي بخشمت من تورو بااون دل سنگت
هرجا هستي به سلامت بگذره عمر قشنگت