ترا من چشم در راهم
شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ « تلاجن» سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندوهي فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم كه بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
گرم ياد آوري يا نه
من از يادت نميكاهم
ترا من چشم در راهم
نيما يوشيج