گفت دانايي كه: گرگي خيره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!...
هر كه گرگش را در اندازد به خاك
رفته رفته مي شود انسان پاك
وآن كه با گرگش مدارا مي كند
خلق و خوي گرگ پيدا مي كند
در جواني جان گرگت را بگير!
واي اگر اين گرگ گردد با تو پير
روز پيري، گر كه باشي هم چو شير
ناتواني در مصاف گرگ پير
مردمان گر يكدگر را مي درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند...
وآن ستمكاران كه با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنايان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غريب
با كه بايد گفت اين حال عجيب؟
فريدون مشيري