معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا..... یاریم کن نگاهم... در افق این فضای مجازی... جز برای تو....نبیند و انگشتانم ... جز برای تو ... کلیدی را فشار ندهند... *********************** وقتی به علاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می کنی. *********************** میلیون ها زن ایرانی در انقلاب سال 1357 با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند. حضور زنان در به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی چندین شکل داشت. برخی اخبار را گردآوری یا جزوه هایی را توزیع می کردند، بقیه به فعالان سیاسی مورد حمله یا زخمی ها پناه می دادند، بسیاری فعالانه در خیابان ها به راهپیمایی و تظاهرات می پرداختند، برخی تا آن جا پیش رفتند که در سنگر سازی در برابر نیروهای رژیم طاغوت کمک می کردند و حتی تعدادی از آنان اسلحه به دست گرفتند و به مبارزه پرداختند.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2000939
تعداد نوشته ها : 4398
تعداد نظرات : 99


 ...
... ...
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
در اينكه منظور از رقيم چيست؟ مفسران اختلاف نظر دارند، بعضى گويند: اسم بيابانى است كه غار در آنجا بوده است و يا خود كوهى است كه در آن غار بوده. برخى گويند: نام روستائى است كه اصحاب كهف از آنجا خارج شدند، و يا نام سنگى است كه قصه اصحاب كهف را بر آن نوشته اند، پس آن را به درب غار گذاشته اند و يا در موزه پادشاهان نهاده اند. بالاخره گروهى مى گويند: رقيم، كتابى است كه در آن اين داستان نوشته شده است و... در كتاب نورالمبين از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است: سه نفر براى گردش از خانه بيرون آمدند. روزى باران سختى آنها را به شكاف كوهى فرستاد و به شكاف كوه پناهنده شدند.



ناگهان سنگى بسیار بزرگ از بالاى کوه غلطید و جلو آن شکاف را گرفت، به طوریکه اصلا روزنه اى پیدا نبود که بیرون دیده شود، آنان در پشت سنگ در میان تاریکى وحشت زا محبوس و زندانى شدند و به یکدیگر گفتند: کسى از حال ما اطلاع ندارد و به هیچ وجهى ما نمى توانیم از این جاى پر خطر نجات پیدا کنیم. ناچار باید تسلیم مرگ شویم. یکى از آنها گفت: عوامل مادى عاجز از آن است که ما را از این زندان خطیر خلاص کند، شایسته است هریک از ما اگر عمل نیکى داریم در پیشگاه عظیم پروردگار شفیع قرار داده، شاید خداى قادر و مهربان ما را نجات دهد. چون او هم اطلاعى به حال ما دارد و هم مهربان است و هم توانائى دارد. این پیشنهاد به تصویب هرسه نفر رسید و بنا شد از این راه وارد شوند. اولى گفت: پروردگارا! تو مى دانى که من فریفته زنى شده و در راه رسیدن به وصال او پول زیادى خرج کردم تا اینکه روزى بر او دست یافتم و به روى سینه اش نشستم، در آن حال به یاد تو افتادم، براى جلب رضایت تو از این عمل ناشایسته دست کشیدم. بارالها تو مى دانى که من راست مى گویم. به خاطر این عمل راه خلاصى ما را ترتیب ده ؛ ناگهان آن سنگ به اندازه اى عقب رفت که روشنى آفتاب دیده شد. دومى: آفریدگارا! مى دانى که من روزى چند کارگر به منزل خود آوردم و با آنان قرارداد نمودم که هریک از آنها را نصف درهم مزد دهم. یکى از آنها گفت: چون من دو برابر دیگران کار کرده ام به من یک درهم بده.من حاضر نبودم یک درهم به او بدهم. نصف درهم خود را نیز نگرفت و رفت. من با آن نصف درهم زراعت کردم، سودش به ده هزار درهم رسید، تمام آن را به او تحویل دادم و رضایتش را جلب کردم. آى آفریننده مهربان، اگر تو از این کار من اطلاع دارى ما را از این محوطه پر خطر نجات بده.سنگ حرکتى کرد به طوریکه ممکن بود دستى از کنار او خارج شود. سومى: خداوندا! مى دانى که شبى براى پدر و مادرم غذائى پخته و براى آنان بردم ولى آنها در خواب بودند. فکر کردم اگر غذا را بگذارم و بروم، ممکن است حیوانى آن را بخورد و اگر غذا را ببرم ممکن است پدر و مادرم از خواب بیدار شده احساس گرسنگى و میل غذا کنند لذا آن غذا را روى دست نگه داشتم تا آنکه از خواب بیدار شده، غذا را در جلو آنها گذاشتم. اى قادر توانا اگر مى دانى که این کار نیک از من سر زده و مورد رضایت توست ما را از اینجا نجات بده. سنگ به حرکت عظیم خود کنار رفت و آن سه نفر از شکاف کوه بیرون آمدند.فاعتبروا یا اولى الابصار



دسته ها : داستانك
چهارشنبه 1392/12/21
X